گنجور

 
۶۰۱

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۴

 

... بر سر شوریده ام شبها رسد چون پای داغ

کوچه آمد شد درد است در دل زخم تیر

ناخن سر پنجه عشق است در تن جای داغ ...

واعظ قزوینی
 
۶۰۲

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۱

 

... در مصافت برق شمشیر ار نباشد گو مباش

قبضه میباید زند در کوچه و بازار برق

پشت پا زد سر بسر بر حاصل روی زمین ...

واعظ قزوینی
 
۶۰۳

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۳

 

... ندانم را دیگر بهر گلگشت سراپایش

مگر در کوچه باغ زلف سر تا پای او افتم

دگر باغ جنان را سفره بر سر نفگنم یک دم ...

واعظ قزوینی
 
۶۰۴

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۵

 

سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم

پا تا به پیچ کوچه عزلت ز دامنم

از نرمیم بگردن بدخواه خود کمند ...

واعظ قزوینی
 
۶۰۵

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۴

 

... از خانه ماهروی من آمد چو شب برون

شد کوچه پر ز دیده حیران چو کهکشان

پیوسته سوی خود رخ عاشق نگاه او ...

واعظ قزوینی
 
۶۰۶

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۹

 

... تا نیابد راه بیرون شد ز جسمم درد او

عقده هایم کرده چون نی کوچه بند استخوان

تا عنان گیرش نگردد لذت آسودگی ...

واعظ قزوینی
 
۶۰۷

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷

 

غم می رمد ز پیچش زلف سیاه تو

دل کوچه می دهد به خدنگ نگاه تو

از بس که نازک است ترا چهره می کند ...

واعظ قزوینی
 
۶۰۸

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۵

 

... ز استخوانم خیزد آواز شکستی هر نفس

از غمت افتاده در هر کوچه ای آوازه ای

از تواضع شاخ گل را عقده ها از دل گشود ...

واعظ قزوینی
 
۶۰۹

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - وصف بهار و ستایش ذات پاک حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی «ص »

 

... بسکه دارد شوق بیرون شد برنگ برگ نی

نیست بیجا کوچه نی تنگ اگر بر شکر است

تن بزیر سقف گل چون سر کند در موسمی ...

واعظ قزوینی
 
۶۱۰

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

... ناکام گذشتیم از این کهنه سرای

مانند فقیر عزب از کوچه نو

واعظ قزوینی
 
۶۱۱

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰۴

 

نیست غیر از آفتابی راز عشق

کوچه زنجیر سر پوشیده نیست

واعظ قزوینی
 
۶۱۲

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲

 

... هیچکس در پیش چشمش چون تغافل کیش نیست

سینه صافم گشته ام در کوچه دلها اسیر

هیچکس را دشمنی بدخواه تر از خویش نیست

اسیر شهرستانی
 
۶۱۳

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۶

 

... آواره گل ز آبله خون نچیده است

پایی که ره به کوچه زنار می برد

نازکدلان برای شگون می خرند اسیر ...

اسیر شهرستانی
 
۶۱۴

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱

 

... زاهد از دست تو آخر به جلا خواهم زد

مستی کوچه و بازار سلامت باشد

در سر کوی تو مستانه دعایی داریم ...

اسیر شهرستانی
 
۶۱۵

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۰

 

... خلوت نشین مست اسیرت شود اسیر

این گل به باغ کوچه و بازار تازه تر

اسیر شهرستانی
 
۶۱۶

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۹

 

... درمیان خنده گاهی گریه ها سر می کنم

دلنشینم گشته گرد کوچه افتادگی

خاکسارم در پناه نقش پا سر می کنم ...

اسیر شهرستانی
 
۶۱۷

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۲

 

... تا لب گشوده ایم غزلخوان رسیده ای

همچون نوا به کوچه آواز می روی

عالم گل نیاز تو باشند چیدنی است ...

اسیر شهرستانی
 
۶۱۸

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۰

 

... سرگذشته ای چون من در صف شهیدان نیست

گرد کوچه عشقم جا در آستین دارم

اسیر شهرستانی
 
۶۱۹

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۹

 

... ما خامشیم و زمزمه دل نوای ماست

در کوچه فغان جرس کم گذاشته ایم

چون راز خویش آفت اقلیم شکوه ایم ...

اسیر شهرستانی
 
۶۲۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

... امروز بس که ریخته ای خون بلبلان

بربسته شد به خلق ره کوچه باغ ها

در آفتاب سوخته گشتند قمریان ...

سیدای نسفی
 
 
۱
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
۳۳
۴۹