در تنم گردید داغش دردمند استخوان
درد افتاده است در جسمم ببند استخوان
تا نیابد راه بیرون شد، ز جسمم درد او
عقده هایم کرده چون نی کوچه بند استخوان
تا عنان گیرش نگردد، لذت آسودگی
درد از جسمم برون تازد سمند استخوان
نیست جان غافلت را آگهی از مغز کار
ورنه چون موران نگشتی پای بند استخوان
در میان دردها واعظ بسی گردیده ام
درد عشق است اینکه می افتد پسند استخوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق درد و رنج ناشی از عشق میپردازد. شاعر از داغ و دردی که در استخوانش حس میکند، سخن میگوید و این درد را به شکل گرههای سخت و محکم تشبیه میکند که از آن نمیتواند فرار کند. او از بیخبری جان غافل و غرق در دردهایش صحبت میکند و میگوید که باوجود همه این دردها، عشق او را به سمت زجر و رنج میکشاند. در کل، این شعر نشاندهندهی تأثیر عمیق عشق و دردهای ناشی از آن بر وجود آدمی است.
هوش مصنوعی: در بدنم درد عمیقی وجود دارد که به مانند زخم، سخت و آزاردهنده است. استخوانهایم از این درد رنج میبرند و احساس میکنم که باید بر آنها سختی و فشار را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نتوانم از جسمم خارج شوم، درد او در من مانند قفل و مشکلی شده که راه خروج را بسته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کنترل این اسب (زندگی) به دستم نیفتد، لذت آرامش و رهایی از درد، از وجودم به بیرون نمیرود.
هوش مصنوعی: اگر دل غافل از حقیقت آگاه بود، مانند مورهای بیخبر از سرنوشتشان، به نعمتهای بیپایان نمیچسبید.
هوش مصنوعی: من در میان مشکلات و ناراحتیها، مشغول به گوش دادن به نصیحتها و سخنرانیها هستم، اما در واقع، درد عشق به من آسیب میزند و تاثیر عمیقتری دارد که با هیچچیز دیگری قابل مقایسه نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.