گنجور

 
اسیر شهرستانی

گرچه از سامان حیرانی نظر درویش نیست

جلوه بسیار است دل را یک تماشا بیش نیست

سیر کردم عالم الفت خوشا بیگانگی

هجر و وصل دوستان خواب و خیالی بیش نیست

نکهت گلدسته قسمت نمی سازد به کام

هیچ اگر نبود کسی را در جهان درویش نیست

هر میی دارد خماری گرچه صاف حیرت است

کامجویان کامجویان نوشها بی نیش نیست

رفتگان بیهوده از گردون شکایت کرده اند

خانمان برهم زنی چون عشق کافر کیش نیست

لب اگر بر هم زنی مجنون جوابت می دهد

تا عدم از ملک هستی راه حرفی بیش نیست

گشت معلومم نگاهش هرزه گردی کرده است

هیچکس در پیش چشمش چون تغافل کیش نیست

سینه صافم گشته ام در کوچه دلها اسیر

هیچکس را دشمنی بدخواه تر از خویش نیست

 
 
 
جلال عضد

از تو تا مقصود چندان منزلی در پیش نیست

یک قدم بر هر دو عالم نه که گامی بیش نیست

معنی درویش اگر خواهی کمال نیستی است

هر که را هستی خود باقی ست او درویش نیست

تا تو ناکامی نبینی کی توانی یافت کام

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

یک قدم ازخویش بیرون نه که گامی بیش نیست

دامن خود را بگیر از پس مرو ره بیش نیست

گر هوای عشق داری خویش را بی خویش کن

کآشنای عشق او جز عاشقی بی خویش نیست

بر امید وصل عمری بار هجرانش بکش

[...]

خیالی بخارایی

از بلای عشق تو تنها دل ما ریش نیست

کیست در عهد تو کاو را این بلا در پیش نیست

بیش از این ای گل در آزار دل بلبل مکوش

چون بقای حسن رویت چند روزی بیش نیست

از لبت بی سهمِ تیرِ غمزه ات بوسی هوس

[...]

وحشی بافقی

کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست

قرب نزدیکان مجلس حرف و صوتی بیش نیست

در صلات عاشقان دوری و تنهاییست رکن

گو قضا کن طاعت خود هر که اینش کیش نیست

ما نکو دانیم طور حسن دور افتاده دوست

[...]

صائب تبریزی

آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست

دشت پر نخجیر و یک ناوک مرا در کیش نیست

خانه اهل تعلق شاهراه حادثه است

دزد هرگز در کمین کلبه درویش نیست

سایه از ویرانه ما می کند پهلو تهی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه