گنجور

 
۵۲۱

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی استغنا » حکایت شیخی خرقه‌پوش که عاشق دختر سگبان شد

 

... شد چنان در عشق آن دلبر زبون

کز دلش می زد چو دریا موج خون

بر امید آنک بیند روی او ...

عطار
 
۵۲۲

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت فاروق رضی الله عنه

 

... چو عین عدل ودل افتاد با هم

ز عدلش موج زن شد هر دو عالم

چو در دربست جاویدان ستم را ...

عطار
 
۵۲۳

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

... چو گفت این قصه و بی خویشتن شد

ازان زن آب دریا موج زن شد

برآمد آتشی زان آب سوزان ...

عطار
 
۵۲۴

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان

 

... بفخر اندر دو مستی شد پدیدار

چنان جانش ز آتش موج زن شد

که جانش در سر آن سوختن شد ...

عطار
 
۵۲۵

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲) حکایت نمرود

 

... بر آن تخته بماند آن کودک خرد

پیاپی موجش از هر سو همی برد

خطاب آمد بباد و موج و ماهی

که این طفلیست در حفظ الهی ...

... همه روحانیان گفتند الهی

چه شخصست این میان موج و ماهی

خطاب آمد کزین شوریده ایام ...

عطار
 
۵۲۶

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

... چو دوران فلک از حصر و حد بیش

سپاهی موج زن از تیغ و جوشن

جهان از تیغ و جوشن گشته روشن ...

عطار
 
۵۲۷

عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم

 

... امیر و سید سادات آمد

سپه سالار موجودات آمد

چو در نه پرده نیلی سفر کرد ...

... که آن دم از وجود خود برون بود

در آن قربت دلش پر موج اسرار

وزان دهشت زفانش رفت از کار ...

عطار
 
۵۲۸

عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

 

... یکی دریاست زو علم گرفته

همه موجش دل آدم گرفته

کجا این موج دریا می نشیند

که دریا چیست در ما می نشیند ...

عطار
 
۵۲۹

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل

 

... چه می گویم کجا افتادم اینجا

که جان در موج آتش دادم اینجا

قدم تا کی زنم در ره به هر سوی ...

عطار
 
۵۳۰

عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۱۰ - الحکایه و التمثیل

 

... کسی داند شدن در قرب آن اوج

که فقر او چو دریا می زند موج

فقیر آن است اندر عالم پیر ...

عطار
 
۵۳۱

عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم

 

... چو سایه هر دو عالم زو نهان شد

جهانی دید پر موج مسمی

بیک ره هم جهان محو و هم اسما ...

... که هژده الف عالم سر بر افراخت

چو نور هفده مویش موجزن شد

نماز هفده فرض مرد و زن شد ...

عطار
 
۵۳۲

عطار » خسرونامه » بخش ۱۵ - آغاز داستان

 

... سپه چون کوه می شد فوج بر فوج

چنانکه از روی دریا موج بر موج

ز لشکر پشت ماهی شد شکسته ...

عطار
 
۵۳۳

عطار » خسرونامه » بخش ۱۶ - آغاز داستان

 

... دل مه مرد از آن در گرامی

چو دریا موج میزد شادکامی

جهان بی صبح روی او ندیدی ...

عطار
 
۵۳۴

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

... چگونه عقل ازو بر گردن افتاد

که داند کانچه دل بر موج خون کرد

سر آخر از کجاخواهد برون کرد ...

عطار
 
۵۳۵

عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز

 

... که من خود را برون آوردم امروز

ازین پاسخ دل گل موج خون ریخت

گهر زانموج از چشمش برون ریخت

سمند شادی او لنگی آورد ...

عطار
 
۵۳۶

عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل

 

... ز بس لشکر که با هم انجمن شد

چو دریا کوه آهن موجزن شد

زمین از پای اسپان خاک میریخت ...

... ز خون هر سوی رودی ژرف بگرفت

زمین از خون مردان موج زن گشت

سپر چون خشت و جوشنها کفن گشت ...

... شهنشاهیش آخر کارگر شد

جهان پرموج کار و بار او بود

زبان خلق در گفتار او بود ...

عطار
 
۵۳۷

عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی

 

... چو هرمز را بدید آن شاه از دور

چو خورشیدی دلش زد موج از نور

برو میتافت صبح آشنایی ...

عطار
 
۵۳۸

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

... دران آتش چنان می سوخت جانش

که موج آتشین می زد زبانش

دو یار اندر برش بنشسته بودند ...

عطار
 
۵۳۹

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

... که ای پیش رخت شاه فلک مات

دل بدخواه تو پر موج خون باد

وزان یک موج صد دریا فزون باد

منم جانی وفای تو گرفته ...

عطار
 
۵۴۰

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

... برامد باد کژ از روی دریا

ز دریا موج میشد تا ثریا

گهی کشتی بسوی ماه بردی ...

عطار
 
 
۱
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
۲۶۳