گنجور

 
۵۳۰۱

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » راز و نیاز لقمان سرخسی با پروردگار

 

گفت لقمان سرخسی کای اله

پیرم و سرگشته و گم کرده راه

بنده ای کو پیر شد شادش کنند ...

عطار
 
۵۳۰۲

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » حکایت محمود و ایاز و حسن در روز عرض سپاه

 

... بود روی عالم از پیل و سپاه

همچو از مور و ملخ بگرفته راه

چشم عالم آن چنان لشگر ندید ...

... گفت هست این را موافق دو جواب

یک جواب آنست کین بی روی و راه

گر کند خدمت به پیش پادشاه ...

... از حیای آفتاب فر شاه

پاک برمی خیزم آن ساعت ز راه

چون نمی ماند ز من نام وجود ...

عطار
 
۵۳۰۳

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی حیرت » بیان وادی حیرت

 

... مرد حیران چون رسد این جایگاه

در تحیر مانده و گم کرده راه

هرچ زد توحید بر جانش رقم ...

عطار
 
۵۳۰۴

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی حیرت » مادری که بر خاک دختر می‌گریست

 

مادری بر خاک دختر می گریست

راه بینی سوی آن زن بنگریست

گفت این زن برد از مردان سبق ...

عطار
 
۵۳۰۵

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی حیرت » گفتار یک صوفی با مردی که کلیدش را گم کرده بود

 

... که کلیدی یافتست این جایگاه

زانک دربستست این بر خاک راه

گر در من بسته ماند چون کنم ...

عطار
 
۵۳۰۶

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی حیرت » حکایت شیخ نصر آباد که پس از چهل حج طواف آتشگاه گبران می‌کرد

 

... اهل دل را از تو بدنامی بود

وین کدامین شیخ کرد این راه کیست

می ندانی این که آتش گاه کیست ...

عطار
 
۵۳۰۷

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی فقر » گفتار معشوق طوسی (محمد) با مریدش

 

... بی شک او مویی شود در موی او

گر تو هستی راه بین و دیده ور

موی در موی این چنین بین درنگر ...

عطار
 
۵۳۰۸

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی فقر » حکایت مفلسی که عاشق پسر پادشاه شد و بدین گناه او را محکوم به مرگ کردند

 

... هرک سوی آن پسر کردی نگاه

برگرفتندیش در ساعت ز راه

بود درویشی گدایی بی خبر ...

... پادشاها بنده حاجت خواه تست

عاشقست و کشته این راه تست

هستم از جان بنده این در هنوز ...

... حاجت من کن روا کارم برآر

چون بخواست این حاجت آن مظلوم راه

تیر او آمد مگر بر جایگاه ...

... لیک بسیاری ز دورش دیده بود

چون گدا برداشت روی از خاک راه

در برابر دید روی پادشاه ...

عطار
 
۵۳۰۹

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی فقر » سؤال پاک‌دینی از نوری دربارهٔ راه وصال

 

... گفت ما را هر دو دریا نار و نور

می بباید رفت راه دور دور

چون کنی این هفت دریا باز پس ...

عطار
 
۵۳۱۰

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ

 

... وان همه مرغان همه آن جایگاه

سر نهادند از سر حسرت به راه

سالها رفتند در شیب و فراز

صرف شد در راهشان عمری دراز

آنچ ایشان را درین ره رخ نمود

کی تواند شرح آن پاسخ نمود

گر تو هم روزی فروآیی به راه

عقبه آن ره کنی یک یک نگاه ...

... گشت پرها سوخته دلها کباب

باز بعضی را پلنگ و شیر راه

کرد در یک دم به رسوایی تباه ...

... باز پس ماندند و مهجور آمدند

باز بعضی در عجایب های راه

باز استادند هم بر جایگاه ...

... بیش نرسیدند آنجا اندکی

عالمی پر مرغ می بردند راه

بیش نرسیدند سی آن جایگاه ...

... کی پدید آییم ما این جایگاه

ای دریغا رنج برد ما به راه

دل به کل از خویشتن برداشتیم ...

... بی دلان و بی قراران رهیم

مدتی شد تا درین راه آمدیم

از هزاران سی به درگاه آمدیم

بر امیدی آمدیم از راه دور

تا بود ما را درین حضرت حضور ...

... جمله گفتند این معظم پادشاه

گر دهد ما را بخواری سر به راه

زو کسی را خواریی هرگز نبود ...

عطار
 
۵۳۱۲

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » پاسخ پروانه به پرندگان که او را از سوختن منع می‌کردند

 

... گفت بر خوانید تا پایان همه

رقعه آن قوم از راه مثال

می شود معلوم این شوریده حال

عطار
 
۵۳۱۳

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » حکایت خطی که برادران یوسف هنگام فروش او دادند

 

... لاجرم اینجا سخن کوتاه شد

ره رو و ره برنماند و راه شد

عطار
 
۵۳۱۴

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » سخن عاشقی که بر خاکستر حلاج نشست

 

... شرح این دورست از شرح و خبر

لیکن از راه مثال اصحابنا

شرح جستند از بقا بعد الفنا ...

... زان همه عزت درافکنده بذل

باز گردانیده او را خاک راه

باز کرده فانی او را چندگاه ...

عطار
 
۵۳۱۵

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » ...

 

... تا ببستند آن پسر را استوار

سیم خام او میان خاک راه

کرد همچون نیل خام از چوب شاه ...

... در پشیمانی فروشد پادشاه

دیده پر خون کرد و سر بر خاک راه

جامه نیلی کرد و در برخود ببست ...

عطار
 
۵۳۱۶

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » فی وصف حاله

 

... در دو عالم داروی جان درد تست

در کتاب من مکن ای مرد راه

از سر شعر و سر کبری نگاه ...

عطار
 
۵۳۱۷

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » پند ارسطاطالیس بر اسکندر هنگام مردن او

 

چون بمرد اسکندر اندر راه دین

ارسطاطالیس گفت ای شاه دین ...

... کی شوی در حکمت دین مرد تو

هرک نام آن برد در راه عشق

نیست در دیوان دین آگاه عشق ...

... نیست گشتی تاج فرق هر کسی

تو فنا شو تا همه مرغان راه

ره دهندت در بقا در پیشگاه ...

عطار
 
۵۳۱۸

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » صوفی که از مردان حق سخن می‌گفت و خطاب پیری به او

 

... درس بی کاران غفلت گفته ام

گر مرا گویند ای گم کرده راه

هم به خود عذر گناه من بخواه ...

... یا توانم عذر این صد عمر خواست

گر دمی بر راه او در کارمی

کی چنین مستغرق اشعارمی

گر مرا در راه او بودی مقام

شین شعرم شین شرگشتی مدام ...

عطار
 
۵۳۱۹

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » گفتار مردی راه‌بین هنگام مرگ

 

راه بینی وقت پیچاپیچ مرگ

گفت چون ره را ندارم زاد و برگ ...

عطار
 
۵۳۲۰

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » گفتهٔ پاک‌دینی که سی‌سال عمر بی‌خود می‌گذارد

 

... آنک از بیرون کند در تن نگاه

کی بود هرگز درون سینه راه

در خم چوگان چه گویی هیچ جای ...

عطار
 
 
۱
۲۶۴
۲۶۵
۲۶۶
۲۶۷
۲۶۸
۱۰۲۲