گنجور

 
۵۱۶۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲۶

 

... نیست جزباد بروت از عشق زاهد نصیب

ساحل از دریا چه دارد غیرمشتی خار و خس

بر نمی آید به قانع زور بازوی حریص ...

صائب تبریزی
 
۵۱۶۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳۴

 

... تیغ سیراب است موج قلزم خونخوار عشق

غوطه در خون می دهی ما را ازان دریا مپرس

می کنی زیر و زبر ما را ازان کشور مگوی ...

... معنی پوشیده را از صورت دیبا مپرس

قسمت ساحل ز دریا جز کف افسون نیست

حال گوهرهای بحر از مشت خاک ما مپرس ...

صائب تبریزی
 
۵۱۶۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵۱

 

... طی شد جهان واهل دلی از جهان نخاست

دریا به ته رسید و سحابی ندید کس

این ماتم دگر که درین دشت آتشین ...

صائب تبریزی
 
۵۱۶۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵۴

 

... زان پیش که در خاک رود قطره خود را

حیف است که پیوسته به دریا نکند کس

در گرگ نبیند اثر جلوه یوسف ...

صائب تبریزی
 
۵۱۶۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶۴

 

... گرچه خاک ره کنندت پی سپر آسوده باش

چون صدف صایب ز دریا گوشه ای کن اختیار

ز انقلاب موج آب چون گهر آسوده باش

صائب تبریزی
 
۵۱۶۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶۷

 

پیش میخواران سبک چون پنبه مینا مباش

از سبکساری چو کف سیلی خور دریا مباش

دختر زرکیست تا مردان زبون او شوند ...

... از محیط می برون آور گلیم خویش را

بیش ازین چون موج بی لنگر درین دریا مباش

طاق نسیان انتظار شیشه می می کشد ...

... از تردد گردباد دامن صحرا مباش

خاک از همراهی سیلاب شد دریا نشین

در دل این خاکدان بی چشم خونپالا مباش ...

صائب تبریزی
 
۵۱۶۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶۸

 

... بیش ازین ای بیخبر در بند بال و پر مباش

گر درین دریا نگردی بال و پر چون بادبان

سنگ راه کشتی سیار چون لنگر مباش ...

صائب تبریزی
 
۵۱۶۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷۰

 

... تیر تابیرون نرفته است ازکمان غافل مباش

قطره را دریا به شیرینی گرفت از دست ابر

اینقدر از حال دور افتادگان غافل مباش ...

صائب تبریزی
 
۵۱۶۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷۴

 

چون ترا مسکن میسر شد پی تزیین مباش

تخته کز دریا ترابیرون برد رنگین مباش

چون سبکروحان لباس از اطلس افلاک کن ...

صائب تبریزی
 
۵۱۷۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷۵

 

چون ترا مسکن میسر شد تزیین مباش

تخته کز دریا ترا بیرون برد رنگین مباش

دیده بد می کشد رنگین لباسان رابه خون ...

صائب تبریزی
 
۵۱۷۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷۶

 

... چون حباب این عقده کز کسب هوا در کار توست

از نسیمی عین دریا می شود غمگین مباش

گر ترا در پرده دل هست حسن یوسفی ...

صائب تبریزی
 
۵۱۷۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷۷

 

... حلقه بیرون در گر زر نباشد گو مباش

سیل واصل شد به دریا بی دلیل و رهنما

عزم صادق را اگر رهبر نباشد گو مباش ...

... آب حیوان رزق اسکندر نباشد گو مباش

نیست لنگر گیر دریای پرآشوب جهان

کشتی ما را اگر لنگر نباشد گو مباش ...

صائب تبریزی
 
۵۱۷۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۲

 

... چون مه نو جلوه پا در رکابی نیستش

باد پیمایی که دریا رانمی آرد به چشم

پیش روشن گوهران عمر حبابی نیستش ...

صائب تبریزی
 
۵۱۷۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۵

 

... قطره آبی که دارد در نظر گوهر شدن

از کنار ابر تا دریا تنزل بایدش

هرکه صایب کرد پیش یاراظهار نیاز ...

صائب تبریزی
 
۵۱۷۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰۶

 

... کم نشد از گریه شوری کز محبت داشتم

آب گوهر دیگ دریا را نیندازد زجوش

عقل پیش عشق نتواند نفس را راست کرد

تالب دریا بود سیلاب راصایب خروش

صائب تبریزی
 
۵۱۷۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱۵

 

... بس که پاشیدم به صحرا دانه زنجیر خویش

چون گهر بر من کسی را دل درین دریا نسوخت

کردم از گرد یتیمی عاقبت تعمیر خویش ...

صائب تبریزی
 
۵۱۷۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۰

 

... هرکه راچون تیغ باشد آب باریکی به جوی

می کند چون موج از دریا تهی پهلوی خویش

شکوه خونین تراوش می کند بی اختیار ...

صائب تبریزی
 
۵۱۷۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۲

 

... که چون خاکستر اخگرهاست پنهان زیر سنجابش

تمنای رهایی دارم از دریای خونخواری

که چون لاله است خونین کاسه های چشم گردابش

ز دریا کم نگردد سوزش پنهان من صایب

مگر آبی زند بر آتش من لعل سیرابش

صائب تبریزی
 
۵۱۷۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۳

 

... ازین غافل که هم پهلوی چرب اوست قصابش

درین دریا کدامین سیل جوش خودنمایی زد

که مهر خامشی برلب نزد دریا ز گردابش

بود یک چشمه از کیفیت سرشار حسن او ...

صائب تبریزی
 
۵۱۸۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۵

 

... مگر تسکین به لعل آبدار خود دهی دل را

وگرنه هیچ دریا برنمی آید به این آتش

ز فیض عشق او خورشید شد هر ذره خاک من ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۵۷
۲۵۸
۲۵۹
۲۶۰
۲۶۱
۳۷۳