نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۷ - رفتن اسکندر به دز سریر
... من اینجا نشینم به فرمان شاه
چو شاه از ره آید کنم عزم راه
شهنشه پذیرا شد آن خانه را ...
... که پیروزی شاه بر تخت شاه
نماید به پیروزی بخت راه
همان گوهری جام یاقوت سنج ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۸ - رفتن اسکندر به غار کیخسرو
... در آیینه و جام آن هر دو شاه
چنان به که به بینی از هر دو راه
به هر شغل که امروز رای آوری ...
... بدان روشنی ره بسی باز جست
بر او راه روشن نمی شد درست
رسن در میان بست مرد دلیر ...
... برون رفت و عطری بر آتش فشاند
چو بیرون غار آمد و راه جست
نشد هیچ هنجار بر وی درست ...
... سوی رخنه غار بشتافتند
به چوب و لگد راه را کوفتند
به نیرنگ ها برف را روفتند ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۹ - رفتن اسکندر به ری و خراسان
... بجز صرصر باد پایان شاه
کس این گرد را برندارد ز راه
چو اندر سخن پیک چستی نمود ...
... ستونی برآورده تا بیستون
به صید افکنی می نبشتند راه
که هم صید خوش بود و هم صیدگاه ...
... گراز گریزنده را پی گرفت
شبیخون زد و راه بر وی گرفت
چنان تیز رو شد که دریافتش ...
... جهان گشتنش گرچه با رنج بود
همه راه او گنج بر گنج بود
به هر منزلی کو گرفتی قرار ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۰ - رفتن اسکندر به هندوستان
... که خورشید جمع از پراکندگی ست
همی تا بود راه پر نیشتر
در او سود بازارگان بیشتر ...
... نشیند به جایی که بنشانمش
چو مرکب سوی راه دور آورم
سر تیغ بر فرق فور آورم ...
... همش پایه تخت بر ماه باد
هم آزرم را سوی او راه باد
نبوده ست جز مهر او کار من ...
... به دندان گرفته به خدمت کشم
وگر بنده ای را فرستد ز راه
سپارم بدو گنج و تخت و کلاه ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۱ - رسیدن نامهٔ اسکندر به کید هندو
... پس از نام دارنده مهر و ماه
که اندیشه را سوی او نیست راه
خداوند فرمان و فرمانبران ...
... طراز عروسی بر او بست شاه
پس آنگه منش را بدو داد راه
به نزل سپهدار هندوستان ...
... به قنوج خواهم شدن سوی نور
خدا یار بادم در این راه دور
ببینم کز آنجا چه پیش آیدم ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۲ - رفتن اسکندر از هندوستان به چین
... که چون آورد خنده بی مراد
به دشواری راه بر خشک و تر
همی برد منزل به منزل به سر ...
... همه خاره خفتان و پولاد پوش
هوای خوش و راه بی خار بود
وگر بود خار انگبین دار بود ...
... به نخجیر کرد در آن صیدگاه
یکی روز تا شب بسر برد راه
چو ترک حصاری ز کار اوفتاد ...
... بسیچش به دیدار او گرم شد
بر اندیشه جنگ بر بست راه
بهانه طلب کرد بر صلح شاه ...
... نه مردی که آزاد مرد ی کند
مراد شما را سبک راه کرد
به ما بر ره دور کوتاه کرد ...
... به مهمان خاقان چین آمدیم
بدان دل که از راه فرمانبری
کند میهمان را پرستش گر ی ...
... ز مشرق کند سوی مغرب شتاب
من آن آفتابم که اینک ز راه
ز مغرب به مشرق کشیدم سپاه ...
... چرا با هزبر ان شدی کینه سنج
فرود آمدن چیست بر طرف راه
چو سد سکندر کشیدن سپاه ...
... کنند از شغب جعبه را ریز ریز
سنان چشم در راه این دشمن است
گر آنجا منی گرز من صد من است ...
... چو خورشید بر خاک چین بگذرم
و گر نی دراندازم از راه کین
همه خاک چین را به دریای چین ...
... که زیرک منش بود و زیرک شناس
دو پیکر خیالی بر او بست راه
که بر شه زنم یا شوم نزد شاه ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۳ - سگالش خاقان در پاسخ اسکندر
... که حکم خدا برتر از خسرو ی ست
خردمند را نیست کز راه تیز
کند با خداوند قوت ستیز ...
... در آن کوش کاین اژدهای سیاه
به آزرم یابد درین بوم راه
به چینی بر آن روز نفرین رسید ...
... پرستش گری در شمار آمدش
بر آن عزم شد کاورد سر به راه
به رسم رسولان شود نزد شاه ...
... گر از راز پوشیده آگاه نیست
به از راستی پیش او راه نیست
من آن قاصد خود فرستاده ام ...
... گوزن جوان گرچه باشد دلیر
عنان به که برتابد از راه شیر
جوابش چنین داد خاقان چین ...
... مرا با تو کفر ست کین ساختن
خصومت گری برگرفتم ز راه
بدین اعتماد آمدم نزد شاه ...
... بدان آمدم سوی درگاه تو
که بینم رضای تو و راه تو
کزین آمدن شاه را کام چیست ...
... دهم خط به خون نیز من شاه را
که جز بر وفا نسپرم راه را
برین عهدشان رفت پیمان بسی ...
... ز بوق و دهل بانگ برخاسته
ز بس پای پیلان که آزرده راه
شده گرد بر روی خورشید و ماه ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۴ - مناظرهٔ نقاشان رومی و چینی
... ازو چینیان چون خبر یافتند
بران راه پیشینه بشتافتند
درفشنده حوضی ز بلور ناب
بران راه بستند چون حوض آب
گزارندگیهای کلک دبیر ...
... سفالین بد آن کوزه حالی شکست
بدانست مانی که در راه او
بد آن حوضه چینیان چاه او ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۵ - مهمانی کردن خاقان چین اسکندر را
... که هیچ آرزویی به عالم نبود
که یک یک بران خوان فراهم نبود
گذشت از خورش های چینی سرشت ...
... نیایش کنان گفت اگر بخت شاه
کند بر سر تخت این بنده راه
سرش را به افسر گرامی کند ...
... چنان رفت و آمد به آوردگاه
که واماند ازو وهم در نیمراه
فرس را رخ افکنده در وقت شور ...
... ندیمان شایسته بر گرد شاه
که آسان از ایشان شود رنج راه
خرامان شده خسرو خسروان ...
... به هر شهری از شادی فتح شاه
بشارت زنان بر گرفتند راه
به شکرانه رایت برافراختند ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۶ - بازگشتن اسکندر از چین
... دوال کمر بسته بر حکم شاه
بسی گرد آفاق پیمود راه
درآمد بر شاه نیکی سگال ...
... شبیخون درآورد همچون تگرگ
به دربند آن ناحیت راه یافت
به فراط ها سوی دریا شتافت ...
... تو گفتی و باقی ز من بنگری
ببینی که چون سر به راه آورم
چه سرها ز چنبر به چاه آورم ...
... سر زین من بس بود تخت من
نخسبم نیاسایم از هیچ راه
مگر کینه بستانم از کینه خواه ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۷ - رسیدن اسکندر به دشت قفچاق
... بدان لعبتان دست یازی نکرد
چو شه دید خوبان آن راه را
نه خوب آمد آن قاعدت شاه را ...
... چو زن نام دارد نه هم زن بود
چو آن دشتبانان شوریده راه
شنیدند یک یک سخن های شاه ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۸ - رسیدن اسکندر به کشور روس
... در آن مرغزار از ملک تا سپاه
برآسوده گشتند از آسیب راه
چو انجم برآراست لشگر گهی ...
... ز نهصد هزارش عدد بیش بود
فرود آمدند از سر راه دور
دو فرسنگی از لشگر شاه دور ...
... خدا داد ما را چنین دستگاه
خدا داده را چون توان بست راه
اگر دیدمی این غنیمت به خواب ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵۱ - جنگ سوم اسکندر با روسیان
... در آن در شد آویزش سختشان
چو دانست الانی که در راه او
فرو ماند بی بخت بدخواه او ...
... دل شاه ازان سر شکستن شکست
به فرزانه فرمود تا هم ز راه
کند نوش دارو بر آن زخم گاه ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵۲ - جنگ چهارم اسکندر با روسیان
... ز ماهی برآورد سر سوی ماه
سیه کرد بر شیروان راه را
فرو برد چون اژدها ماه را ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵۵ - جنگ هفتم اسکندر با روسیان
... به سختی درآویخت با هم نبرد
ز سوزندگی راه بختش گرفت
بدان آهن چفته سختش گرفت ...
... به رسم پرستش زمین بوسه داد
چو آورد ازینگونه صیدی ز راه
دگر باره بیرون شد از بزمگاه ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵۶ - پیروزی یافتن اسکندر بر روسیان
... ز عکس سر تیغ و برق سنان
سر از راه می رفت و دست از عنان
ترنگ کمان رفته در مغز کوه ...
... برآورده چون اژدها سر ز خواب
ز بس کشتگان گرد به گرد راه
چو بازار محشر شده حرب گاه ...
... بدان پیل و آن شیر می ماند شاه
که بر پیل و بر شیر بر بست راه
به هر تیغ داری که او باز خورد ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵۷ - رهایی یافتن نوشابه
... ز بهر عمارت در آن رخنه گاه
بسی مالشان داد جز برگ راه
چو ترتیب ایشان به واجب شناخت ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵۸ - نشاط کردن اسکندر با کنیزک چینی
... اگر ترسی از رهزن و باج خواه
که غارت کند آنچه بیند به راه
به درویش ده آنچه داری نخست ...
... دهانی و چشمی به اندازه تنگ
یکی راه دل زد یکی راه چنگ
سر آغوش و گیسوی عنبرفشان ...
... منم کاین کنم جز من این کس نکرد
اگر راهبم بیند از راه دور
برد سجده چون هیربد پیش نور ...
... صد از دست رفته به دست آورم
دلی را که سر سوی راه افکنم
نمایم زنخ تا به چاه افکنم ...
... من این جا سکندر کجا می رود
اگر راه ظلمات می بایدش
سر زلف من راه بنمایدش
وگر زانکه جوید ز یاقوت رنگ ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵۹ - افسانه آب حیوان
... نماینده بنمود کز دست راست
ز ما تا بدان بوم راه اندکی ست
ازین ره که پیمودی از ده یکی ست ...
... ز بازار لشگر در آن کوچ گاه
به بازار محشر همی ماند راه
سوی شیر مرغ ار عنان تافتند ...
... ببارید باران گیا بردمید
پی خضر گفتی در آن راه بود
همانا که خود خضر با شاه بود ...
... بفرمود تا هیچ بیمار و پیر
نگردد دران راه جنبش پذیر
که پیر کهن کاو بود سالخورد ...
... نشستند پیران جوانان شدند
ره دور بی راه دانان شدند
جهان خسرو از مردم آن دیار ...
... که یکباره شد روشنی ناپدید
سیاهی پدید آمد از کنج راه
جهان خوش نباشد که گردد سیاه
فرو ماند خسرو که تدبیر چیست
نماینده رسم این راه کیست
سگالش نمودند کارآگهان ...
... به زنگی بدل گشت کشمیری یی
شد آن راه از موی باریک تر
ز تاریکی شام تاریک تر ...
... در آن روز اول که فرمود شاه
که ناید ز پیران کسی سوی راه
جوانمرد بود از پدر ناشکیب ...
... چو هنگام رفتن رسد شاه را
بدان تا برون آورد راه را
یکی مادیان بایدش تندرست ...
... وزانجا به رفتن شتاب آورند
چو آید گه بازگشتن ز راه
بود مادیان پیشرو در سپاه ...
... برون آورد ره به هنجار پیش
از آن راه بی رهنمون آمدن
بدین چاره شاید برون آمدن ...
... چو کردند کاری که فرمود شاه
سوی آب حیوان گرفتند راه
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۶۰ - رفتن اسکندر به ظلمات
... نهان شد چو مه در دم اژدها
چنان داد فرمان در آن راه نو
که خضر پیمبر بود پیشرو ...
... به آب آزمودن شدی تابناک
بدو گفت کاین راه را پیش و پس
تویی پیش رو نیست پیش از تو کس ...
... به نوعی دگر گفته اند این سخن
که الیاس با خضر همراه بود
در آن چشمه کو بر گذرگاه بود ...
... که بود آب حیوان دگر جایگاه
مجوسی و رومی غلط کرد راه
گر آبیست روشن در این تیره خاک ...
... کز آن سایه خود را برون آورد
سروشی در آن راهش آمد به پیش
بمالید بر دست او دست خویش ...
... حدیث سرافیل و آوای صور
نگفتم که ده میشد از راه دور
چو گوینده دیگر آن کان گشاد ...
... سپه نیز بر حکم فرمان شاه
به باز آمدن برگرفتند راه
همان پویه در راه نوشد که بود
همان مادیان پیشرو شد که بود ...