گنجور

 
۴۷۲۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۱

 

... جز نام علی چون نشنیدیم جوابی

آشفته فراتش به نظر موج سرابست

آن را که به سر میرود از عشق تو آبی

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۲۲

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۶

 

... عشق ترکان ترک کن یا ترک دین و دل بگوی

الحذر ای مردمک از موج چشم سیل خیز

دجله و جیحون و عمان است این نه آب جوی ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۲۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۱

 

... رطل گران ز باده چو لبریز می کنی

دل را ز موج فتنه سبک خیز می کنی

دل می کنی شکار به مژگان جان شکاف ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۲۴

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

... در باب شرح وصل تو فصلی است نوبهار

دریای خون بسینه ما موج میزند

منعم مکن ز گریه که نبود باختیار ...

حکیم سبزواری
 
۴۷۲۵

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

... اکنون که رفت از کف من اختیار دل

اسرار موج بحر محبت بیفکند

آخر در نگار دل اندر کنار دل

حکیم سبزواری
 
۴۷۲۶

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

... بهاران است و خاک از جلوه گل امتلا دارد

به رگ نشتر زن از موج خرام ناز صحرا را

سر و کارم بود با ساقیی کز تندی خویش

نفس در سینه می لرزد ز موج باده مینا را

خطی بر هستی عالم کشیدیم از مژه بستن ...

غالب دهلوی
 
۴۷۲۷

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

... ز تاب تشنگی جان را نوید آبرو بخشم

کمند جذبه دریا شناسم موج آبش را

ز من کز بیخودی در وصل رنگ از بوی نشناسم ...

غالب دهلوی
 
۴۷۲۸

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

... برنیایم با روانی های طبع خویشتن

موج آب گوهر من کرده طوفانی مرا

تا به راهت مردم و یک ره به خاکم نامدی

دوزخی گردیده اندوه پشیمانی مرا

خویش را چون موج گوهر گرچه گرد آورده ام

دل پرست از ذوق انداز پر افشانی مرا

تشنه لب بر ساحل دریا ز غیرت جان دهم

گر به موج افتد گمان چین پیشانی مرا

با سراج الدین احمد چاره جز تسلیم نیست ...

غالب دهلوی
 
۴۷۲۹

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

نوید التفات شوق دادم از بلا جان را

کمند جذبه طوفان شمردم موج طوفان را

پرستارم جگر درباخت یارب در دل اندازش ...

... چه فیض از میزان لاابالی پیشه مهمان را

چه دود دل چه موج رنگ در هر پرده از هستی

خیالم شانه باشد طره خواب پریشان را ...

غالب دهلوی
 
۴۷۳۰

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

... هنوز از مستی چشم تو می بالد تماشایی

به موج باده ماند پرتو شمع مزار ما

بدین تمکین حریف دستبرد ناله نتوان شد ...

غالب دهلوی
 
۴۷۳۱

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

... گل در چمن و قند به بنگاله فرو ریخت

با موج خرامش سخن از باده مگویید

کاب رخ این جوهر سیاله فرو ریخت ...

غالب دهلوی
 
۴۷۳۲

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

... اشک تو گویی مرا از نظر افتاده است

عکس تنش را در آب لرزه بود هم ز موج

بیم نگاه خودش کارگر افتاده است ...

غالب دهلوی
 
۴۷۳۳

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

... آنچنان تنگست دست من که پنداری دلست

هم به قدر جوشش دریا تنومندست موج

تیغ سیراب از روانی های خون بسملست ...

غالب دهلوی
 
۴۷۳۴

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

... دیده تا دل خون شدن کز غم روایت می کنی

گر بگویم کاین نخستین موج آن دریاست هست

دیدی آخر کانتقام خستگان چون می کشند ...

غالب دهلوی
 
۴۷۳۵

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

... رشته عمر خضر مد حسابی بیش نیست

قطره و موج و کف و گرداب جیحونست و بس

این من و مایی که می بالد حجابی بیش نیست ...

غالب دهلوی
 
۴۷۳۶

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

... نظاره سگالد که همانست و همان نیست

در شاخ بود موج گل از جوش بهاران

چون باده به مینا که نهانست و نهان نیست ...

غالب دهلوی
 
۴۷۳۷

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

... غالبا عین حزینست به هنجار بروز

موج این بحر مکرر به کنار آمد و رفت

غالب دهلوی
 
۴۷۳۸

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

... ناز این همه یعنی چه کمر هیچ و دهان هیچ

در راه تو هر موج غباری ست روانی

دلتنگ نگردم ز برافشاندن جان هیچ ...

غالب دهلوی
 
۴۷۳۹

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

... غم آذر بیزد و طاقت قماش پرنیان دارد

برون بردم گلیم از موج دامن زیر کوه آمد

نم گرداب طوفان تا چه رختم را گران دارد ...

غالب دهلوی
 
۴۷۴۰

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

... باید بدین حساب ز نیکان شمار کرد

لنگر گسست صرصر و کشتی شکست موج

دانا خورد دریغ که نادان چه کار کرد ...

غالب دهلوی
 
 
۱
۲۳۵
۲۳۶
۲۳۷
۲۳۸
۲۳۹
۲۶۳