رخ است این یا قمر یا آتش طور
چه روی است این تعالی خالق النور
بیاض چهرهات چون صبح روشن
سواد طرهات چون شام دیجور
نمکندانی است یاقوتی دهانت
نمکپاش دلم بر زخم ناسور
اگر زلفت نبودی پای بندم
بعالم میفکندم از لبت شور
فرأدی طاعت و القلب قاطن
جبینی سائر و القلب مأسور
ز صاف می نصیبی هست دردی
اذالمیسور لم یسقط بمعسور
خراب لعل میگونی است اسرار
مپندارش خراب آب انگور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی به توصیف دنیای بهار و عشق میپردازد. شاعر از گلهای بهاری و نسیم ملایم آنزمان صحبت میکند و از ساقی میخواهد که با شرابش او را مورد توجه قرار دهد. همچنین، زیباییهای رخش و سبزهزار را توصیف کرده و به عشق و انتظار وصل اشاره میکند. به تصویر کشیدن درد و غم عاشقی نیز در این اثر مشهود است، جایی که شاعر از بیاختیاری در برابر اشکها و احساساتی که در دلش موج میزند صحبت میکند. در نهایت، به انتظار وصل و رازها و زیباییهای مرتبط با عشق اشاره میشود.
هوش مصنوعی: این چهره آیا زیبایی رخ یا ماه است، یا مانند آتش در کوه طور میدرخشد؟ این چه رویی است که خالق نور بر آن مهر دارد؟
هوش مصنوعی: چهرههای تو مانند صبح روشنی دارد و تارهای مویت همچون شب تاریک و غمانگیز است.
هوش مصنوعی: تو همچون یاقوتی هستی که دهانت نمک را بر زخمهای دردمند من میپاشد.
هوش مصنوعی: اگر موهای تو نبود، من به راحتی خود را از این دنیا جدا میکردم و به شور و شوق لبت میپیوستم.
هوش مصنوعی: آنکه در مقام اطاعت است، دلش در کنگره پیشانیاش ساکن است، و دلش اسیر شده است.
هوش مصنوعی: از شراب زلالی بهرهای هست که هیچ درد و رنجی ندارد و مشکلات و دشواریها برطرف میشوند.
هوش مصنوعی: این شعر به ما میگوید که красоты و زیباییهای واقعی ممکن است در چیزهایی که به نظر میآید کاملاً متفاوت باشند. وقتی به رنگ زرق و برق دار و زیبای میگون نگاه میکنیم، نباید فکر کنیم که سطح آن میتواند نشاندهنده عمق یا معنای واقعی اشیا باشد. این به ما یادآوری میکند که مخفیکاریها و رازها در چیزهایی وجود دارند که ممکن است در نگاه اول عادی به نظر برسند، به عبارتی میتوانید در انکار درون شیء، زیبایی و دلیل وجود آنها را پیدا کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دهقان کدیور گفت انگور
مرا خورشید کرد آبستن از دور
کمابیش از صد وهفتاد شد روز
بدم در بستر خورشید پر نور
میان ما، نه عقدی، نه نکاحی
[...]
بهین شکلیست ایشان را مدور
چنان چون بهترین لونی منور
اگر شیری اگر میری اگر مور
گذر باید کنی آخر لب گور
دلا رحمی بجان خویشتن کن
که مورانت نهند خوان و کنند سور
زهی دست وزارت از تو با زور
ندیده چشم گیتی چون تو دستور
ربیب الدین و دولت ای ز رایت
گرفته دین و دولت حظ موفور
به تو بنیاد دولت سقف مرفوع
[...]
اگر چون زر نخواهی روی عاشق
منه بر گردن چون سیم سنگور
جهان از زشت قوادان تهی شد
که حمال فقع باید همی حور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.