زاهد ز آب میکده پرهیز میکنی
تیغ ریا به سنگ فسون تیز میکنی
رطل گران ز باده چو لبریز میکنی
دل را ز موج فتنه سبکخیز میکنی
دل میکنی شکار به مژگان جانشکاف
جان را اسیر زلف دلاویز میکنی
مطرب بزن به پرده عشاق ناخنی
گر ساز نغمه طربانگیز میکنی
از زلف یار میرسی ای باده مشکبوی
ناسور دل به نفخه گلبیز میکنی
نام رقیب زآن لب شیرین چو میبری
زهریست از فسون شکرآمیز میکنی
آویخته به زلف تو آشفته سرنگون
تحقیق گر ز مرغ شبآویز میکنی
خون عراق و فارس به یک غمزه ریختی
آهنگْ ترک من سوی تبریز میکنی
آشفته گرچه وصف بتان است کار تو
مدح علی و آل علی نیز میکنی
مدح علی چگونه کنی با زبان لال
کی وصف بحر قطره ناچیز میکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به نقد زاهدانی پرداخته که از لذتهای دنیوی فاصله میگیرند اما در عین حال به تزویر و ریا میپردازند. او با به کار بردن استعارهها و تشبیهها، به زیبایی باده و زلف محبوب اشاره میکند و میگوید که دل را به راحتی به دام میاندازد. شاعر با اشاره به تأثیرات عشق و آشتیهای عاطفی، بر تضاد میان روحانیت و دنیاداری تأکید میکند و از مشکلات ناشی از عشق و ستمی که بر دوش عاشقان و اهل حقیقت است، سخن میگوید. در نهایت، او به علی و آل او اشاره میکند و میپرسد چطور میتوان عظمت آنها را با تُنهای ناقص وصف کرد.
هوش مصنوعی: ای زاهد، تو از آب میخانه دوری میکنی و با دوریات، به عوض راستگویی، به فریبکاری و ریاکاری رو آوردهای.
هوش مصنوعی: وقتی که لیوان پر از شراب سنگین را پر میکنی، دل را مثل یک قایق سبک بر روی امواج فتنه به حرکت درمیآوری.
هوش مصنوعی: با چشمان فریبندهات میتوانی دل را به دام بیندازی و روح را که جان دارد، اسیر زیبایی موهای دلنشینت کنی.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، ساز بزن و نغمهای دلانگیز سر بده، چرا که اگر بخواهی آهنگی از عشق و لذت بگذاری، باید به احساسات عاشقان توجه کنی.
هوش مصنوعی: از زلف یار به خاطر میرسید که باده خوشبو و دلانگیز مینوشیم و به واسطه آن حس خوب، گلهای زیبا را میبوئیم.
هوش مصنوعی: وقتی نام رقیب را از آن لب شیرین میشنوی، انگار که زهر تلخی از جادوی شیرینش مینوشی.
هوش مصنوعی: به زلف تو آویختهام و سرم در هم است. اگر میخواهی بفهمی، مثل مرغی که به آویز آویزان شده است، به این حالتی که من دچارش شدهام نگاه کن.
هوش مصنوعی: با یک نگاه خود باعث شدهای که خون مردم عراق و فارس بر زمین بریزد، و تو حالا با آهنگ خود به سمت تبریز میروی.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تو در عشق و علاقه به بتان و مجسمهها گرفتار شدهای، اما در عین حال نام علی و خاندان او را نیز به نیکی میگویی.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی علی را ستایش کنی در حالی که زبانت ناتوان است؟ آیا وصف دریا را میتوان با یک قطره کوچک بیان کرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
گر خون دل خوری فرح افزای میخوری
ور قصد جان کنی طرب انگیز میکنی
بر تلخ عیشی من اگر خنده آیدت
[...]
هر لحظه غمزهها به جفا نیز میکنی
باز این چه فتنههاست که انگیز میکنی
دلهای ما نخست به تاراج میبری
وآنگه اسپر زلف دلاویز میکنی
گر خون چکانی از دل عاشق کراست جنگ
[...]
قصدم به غمزه ستمانگیز میکنی
هر دم به خون من مژه را تیز میکنی
دل داردم به جان ز تپیدن، عجب خوش است
گر فکر او به غمزه خونریز میکنی
نومیدیام ببین که به کین میدهم قرار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.