گنجور

 
۴۷۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱۶

 

... نفس کشیدن بحر از کنار معلوم است

ز نبض موج توان یافت حال دریا را

غم من از مژه اشکبار معلوم است ...

صائب تبریزی
 
۴۷۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱۸

 

... تسلی دل بیتاب من به نامه خشک

علاج رعشه دریا به دست مرجان است

چه نسبت است ندانم به زلف یار مرا ...

صائب تبریزی
 
۴۷۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳۸

 

... حضور عشق بود بیش دور گردان را

که سیل واصل دریا نگشته شیرین است

درین دو هفته که مهمان این چمن شده ای ...

صائب تبریزی
 
۴۷۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۴

 

... چو موج محو شو اینجا که تخته تعلیم

در رسیدن دریا به ناخدا بسته است

ندیده سختی از ایام دل نگردد نرم ...

صائب تبریزی
 
۴۷۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۸

 

... دلت خوش است که بارت به منزل افتاده است

غرض ز صحبت دریا کشاکش است چو موج

وگرنه گوهر تمکین به ساحل افتاده است ...

صائب تبریزی
 
۴۷۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۵

 

... به باد داد سر خویش را ز بی مغزی

کلاه گوشه به دریا اگر حباب شکست

دگر چگونه کنم در لباس دعوی زهد ...

... که شیشه فلک از زور این شراب شکست

رهین منت دریا چرا شوم صایب

مرا که تشنگی از موجه سراب شکست

صائب تبریزی
 
۴۷۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۴

 

... لب سؤال صدف بی حجاب می گوید

که هیچ آب مروت به چشم دریا نیست

نمی توان به زبان حرف وا کشید از من ...

صائب تبریزی
 
۴۷۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۵

 

... به ناخدای توکل سپرده ام خود را

مرا تردد خاطر ز موج دریا نیست

میی که خشت ز خم برنداشت کم زورست ...

صائب تبریزی
 
۴۷۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۹

 

... به دوستان عدم التفات ممکن نیست

چگونه قطره تواند محیط دریا شد

ز راه فکر رسیدن به ذات ممکن نیست ...

... بلاست عاشقی نوخطان چار ابرو

ز چار موجه دریا نجات ممکن نیست

صائب تبریزی
 
۴۷۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۶

 

... چو دلپذیر نبودش چرا گرفت و گذاشت

عیار موجه بیتاب ما ز دریا پرس

که بارها سر زنجیر ما گرفت و گذاشت ...

صائب تبریزی
 
۴۷۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۰

 

... یکی هزار شد از وصل بیقراری من

به قرب دریا از موج پیچ و تاب نرفت

نظر به قطره و دریا یکی است نسبت من

چو ریگ تشنگی من به هیچ آب نرفت ...

صائب تبریزی
 
۴۷۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۱

 

... چنین که من به دم تیغ می روم به شتاب

ز کوه سی به دریا این شتاب نرفت

نهشت گریه ما را به روی کار آید ...

صائب تبریزی
 
۴۷۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۴

 

... دل سیاه مرا رهنمای رحمت شد

چو سیل دامن دریا به اضطراب گرفت

مگر به اشک ندامت سفید نامه شود ...

صائب تبریزی
 
۴۷۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۱

 

... کز موم سبز طوطی شیرین کلام ساخت

از دست داد دامن دریا به یک حباب

هر پست فطرتی که ز ساقی به جام ساخت ...

صائب تبریزی
 
۴۷۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۴

 

... احوال ما به تیغ تو چون آب روشن است

عرض نیاز تشنه به دریا چه حاجت است

خصمی چو کجروی همه جا در رکاب اوست ...

صائب تبریزی
 
۴۷۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۲

 

... شبنم هم از تبسم رسوای گل ترست

کی رو ز تلخرویی دریا به هم کشد

ابر مرا معامله با آب گوهرست ...

صائب تبریزی
 
۴۷۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۶

 

... نقش برون پرده رازست چشم تو

ورنه شکوه قطره و دریا برابرست

در اوج اعتبار به عزلت توان رسید ...

... در چشم عارفی که به مغز جهان رسید

صبح نشاط با کف دریا برابرست

در پله ای که سنگدلیهای کعبه است ...

صائب تبریزی
 
۴۷۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۲

 

... یک نغمه سنج در همه بوستان بس است

دریا اگر ز آب مروت شود سراب

ما را عقیق صبر به زیر زبان بس است ...

صائب تبریزی
 
۴۷۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۰

 

... هر جا که یار جلوه کند در دل من است

دریا چه می کند به خس و خار خشک من

بر هر کفی که دست زنم ساحل من است ...

... گر بر فلک برآمده است ابر نوبهار

صایب گدای دیده دریا دل من است

صائب تبریزی
 
۴۷۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۳

 

دریا سواد سینه بی کینه من است

موج شکست جوهر آیینه من است ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۳۴
۲۳۵
۲۳۶
۲۳۷
۲۳۸
۳۷۳