گنجور

 
۴۶۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸۰

 

... از پیچ و تاب زلف پریشان آتشیم

از روی گرم ماست دل لاله سنگداغ

هر چند فرد باطل دیوان آتشیم ...

... حیف است حیف سوخته گردد کباب ما

کز اشک لاله گون نمک خوان آتشیم

ما را چو داغ لاله امید نجات نیست

پای به خواب رفته دامان آتشیم ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸۹

 

... ما مرد قطع کردن این راه نیستیم

خاری به خون خویش مگر لاله گون کنیم

صایب جدال شیوه ما نیست در مصاف ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۰۰

 

پیش از گل رخسار تو افروخته بودم

چون لاله به داغ تو جگر سوخته بودم

شد مشت شراری و مرا در جگرافتاد ...

... از من خبر خوبی این باغ مپرسید

چون لاله گرفتار دل سوخته بودم

شد سوخته از گرمروی منزل اول

هر توشه که بهر سفر اندوخته بودم

چون لاله ازو داغ جگر سوز به من ماند

شمعی که به صد خون دل افروخته بودم ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۱۵

 

کو می که ز زندان دل تنگ برآیم

چون لاله نفس سوخته زین سنگ برآیم

یک سوخته دل نیست پذیرای شرارم ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۲۸

 

... خار از قدم آبله پایی نکشیدیم

چون لاله دلسوخته در گلشن ایجاد

بی خون جگر قطره آبی نچشیدیم ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۸

 

... رحمت ز سیه کاری ما روی سفیدست

ما سوختگان خال رخ لاله ستانیم

این آن غزل مرشد روم است که فرمود ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۵

 

... به دل غباری ازان خط مشکبار ندارم

بود چو تیغ ز من آب لاله زار شهادت

چه شد به ظاهر اگر نم به جویبار ندارم ...

صائب تبریزی
 
۴۶۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۸

 

... ز آیینه پشت بیند آیینه دار مردم

از سیر لاله و گل خاطر نمی گشاید

از مردم است صایب باغ و بهار مردم

صائب تبریزی
 
۴۶۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۲

 

... طالع ازان لعل آبدار ندارم

از رخ چون آفتاب لاله عذاران

غیر دو چشم شفق نگار ندارم ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۴

 

سوخته جانم غم وسیله ندارم

داغ دل لاله ام فتیله ندارم

همت مجنون من بلند فتاده است ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۵

 

... من که دلم صایب از نشاط گرفته است

کی ز قدحهای لاله رنگ گشایم

صائب تبریزی
 
۴۶۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۶

 

... که من خیری از آشنایی ندیدم

نصیب من از قرب این لاله رویان

بساطی است کز داغ بر سینه چیدم ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۲

 

... این که پیوسته لبالب بود از باده لعلی

سبب این است که چون لاله نگون است ایاغم

گرچه چون لعل ز سنگ است مرا بستر و بالین ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۳

 

... گو خزان صحن چمن پاک بروب

چون قدح لاله عذاری داریم

نو خطی در دل ما جا دارد ...

... گل خمیازه ما رنگین است

چشم بر لاله عذاری داریم

دل گرداب بود ساحل ما ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷۶

 

... در دل هر نقطه داغی سواد اعظمی است

تند مگذر این چنین از لاله زار عاشقان

ساده از کوه گرانجانی بود صحرای عشق ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷۹

 

... کوه را سازند بی صبر و سکون دیوانگان

در بیابانی که باشد لاله زارش بوی خون

مست گردند از شراب لاله گون دیوانگان

تا ز چشم شور ارباب خرد ایمن شوند ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۰

 

... گر نپیچد شاخ گل سر از رضای بلبلان

سخت می ترسم چو برگ لاله گردد داغدار

گوش گل از ناله دردآشنای بلبلان ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۳

 

... تا نگیرد دامنت را خون چندین بی گناه

سرسری بگذر چو باد از لاله زار این جهان

خنده برقی است کز ابر سیه ظاهر شود ...

صائب تبریزی
 
۴۶۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۴

 

... کند شد دندان حرص من ز سیمای جهان

خم چه پروا دارد از جوش شراب لاله رنگ

چرخ از جا در نمی آید ز غوغای جهان ...

... سرخ رویی در شراب نارس این نشأه نیست

می کند دل را سیه چون لاله صهبای جهان

پرده های گوش من چون آسمان نیلوفری است ...

صائب تبریزی
 
۴۶۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰۱

 

... دارم آتش زیر پای خود برای سوختن

لاله دارد داغ خامی زین گلستان بر جگر

در سراپای دل من نیست جای سوختن ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۲۹
۲۳۰
۲۳۱
۲۳۲
۲۳۳
۳۶۲