ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۸
... اگر چه پیش تو استاده ام چو شاگردان
ز راه علم و هنر در زمانه استادم
ندیده هیچ مرادی ز یار شیرین لب ...
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۱۲
... آتش ز دود و دود زآتش دهد نشان
این دیده را به دیدن آن دود راه ده
وین آتش از میانه آنها فرو نشان ...
... از دست من تو را کمری بسته بر میان
وهم مرا به وصف دهان تو راه نیست
یک ره مرا به بوسه نشان ده از آن دهان ...
... علمت همه مصالح ملت کند بیان
در راه محمدت قدم توست مقتدا
بر ملک مکرمت قلم توست قهرمان ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲
... لیک ز بیم رقیب وز پی نفی گمان
راه برون بسته ام آه درون سوز را
دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴
رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا
چشم و چراغ مرا جایی شگرف و چه جا ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴
... از نیستی در آینه دل نشان طلب
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸
... ای در آبدار جوانی ز پیچ و خم
در آب شد ز شرم تو صد راه زیر آب
حال من و تو از من و تو دور نیست زانک ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱
... رای رخشان تو بر چشمه خضر
رفته بی زحمت راه ظلمات
خصم تو کور و تو آیینه شرع ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵
... روی گندم گون او در چشم ماه
خار راه کهکشان خواهد شکست
غمزه ش ار غوغا کند هیچش مگوی ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳
... چنان سخت کمان کوست ازو کام توان خواست
به وصل لب آن ماه به زر یافت توان راه
کز آن لب به یکی ماه یکی جام توان خواست ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳
... آهی از عشقت درون دل نهان می داشتم
چون برون شد بی من او راه دهن بر من گرفت
عشقت آتش در من افکند و مرا گفتا منال ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶
... جز نیستیی که بر دوام است
صدساله ره است راه وصلت
با داعیه تو نیم گام است ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵
آن ها که محققان راهند
در مسند فقر پادشاهند ...
... در بزم سران بی کلاهند
کعبه صفت اند و راه پیمای
باور کنی آسمان و ماهند ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶
... امید من ز خلق برین جاودانه بود
در راه من نهاد ملک دام حکم خویش
آدم میان حلقه آن دام دانه بود ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳
... به نوک غمزه هر خون کو ز من ریخت
ز راه دستش اندر طشت زر کرد
تو گفتی روی خاقانی است آن طشت ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰
... از ره گوشم به دل خاری رسد
نیست امیدم که در راه دلم
شحنه امید را کاری رسد ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵
... آنچه او کرد از جفا عالم نکرد
خار غم در راه خاقانی نهاد
وز پی برداشتن قد خم نکرد
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳
دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد
جان که در زلف تو شد راه به ایمان نبرد
عقل کو غاشیه عشق تو بر دوش گرفت ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹
... از در ما چون درآمد دل ز روزن برپرید
گرچه راه دل زند زین گام نتوان بازگشت
ورچه قصد جان کند زین قدر نتوان دررمید ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵
... جز من به شمار برنیامد
در راه غمش دواسبه راندم
یک ذره غبار برنیامد ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶
مرا غم تو به خمار خانه باز آورد
ز راه کعبه به کوی مغانه باز آورد
دل مرا که دواسبه ز غم گریخته بود ...