... دردی نبود صعب تر از درد جدایی

با من نشوی رام مگر گردش چرخی

بر کس نکنی رحم مگر حکم قضایی ...

... یک غرفه نماید بر ایوان جلالش

گر گرد سراپرده نه چرخ بر آیی

ای برتر از آن پایه که اوصاف کمالت ...

... اگر به سیر شود مه به حدس کیوانی

اگر چو چرخ کند بر زمانه تاختنی

وگر چو مهر کند بر سپهر جولانی ...

... چه یابد از مه و مهر سپهر چو بینی

چه بیند از حمل و ثور چرخ چوپانی

سپهر و اختر و ارکان دگر چو تو نارند ...

... لیک در ذات نسل آدم نیست

چو بقای جهان و گردش چرخ

عهد کس پایدار و محکم نیست ...

... وز آب دو دیده در شنا هم

آیینه چرخ زنگ گیرد

هر نیم شبی ز دود آهم ...

... خط زنگار تو عمرم برد و تو

تهمتی بر چرخ زنگاری نهی

هر زمان از بوی زلف عنبرین ...

... در باغ دلنوازی شمشاد تازه رویی

بر چرخ خوبرویی خورشید مه جبینی

بر بام چون خرامی سروی که بر سپهری ...

... هر زمان ملکی شود گردون صفت زیر و زبر

ثابت آمد دولتت چون قطب چرخ و مشتری

دین و دانش را به دوده خلق را باری که یافت ...

... گرهمنفس بودی مرا یا یار کس بودی مرا

تا دسترس بودی مرا با چرخ در ناور دمی

گر بودمی تنهانشین ننهادمی دل بر زمین ...

... وین سگ دلان هنوز در جنگ می زنند

بر چرخ شد ز جور حسودان نفیر ما

آه ار نه لطف میر بود دستگیر ما ...

... آثار حاتم از ورق روزگار حک

وان چرخ کامکار که خورشید تیغ او

دارد ز روز فتح و ز صبح ظفر یزک ...

... پیش گشاد شست یک انداز او قضا

از چرخ برج سازد و از قرص مه دفک

درکنه ذات او نرسد عقل دوربین ...

... مهری که روز و شب به تو دارند راستی

چرخی که انس و جان ز تو یابند داوری

گر مهر نیستی ز چه چون مهر باذلی

ور چرخ نیستی ز چه چون چرخ قادری

بر قول فلسفی مگر آن نفس کلییی ...

... مدح توام غذای دل و قوت جان بود

از چرخ خیمه و زشهابش کنم طناب

گر بر سرم ز سایه تو سایبان بود ...

... شد زلف های سنبل سیراب تابدار

بنگر دورنگی گل رعنا چو دور چرخ

زین سو به رنگ عاشق و زانسو به رنگ یار ...

... بخواند مدح سپهدار سرفراز سر

علو همت او چرخ را حقیقت شد

نهاد لاجرم آن نخوت و مجاز از سر ...

... ز خون گرم عدو رنگ ارغوان داده

دبیر چرخ ز دیوان عمر روز قضا

برات عمر حسود تو زان جهان داده ...

گردیده بودی ماه را بر شاه خون بگریستی

بر تاج و تخت سرنگون چرخ نگون بگریستی

از حسرت جان و تنش وز درد و سوز و شیونش ...

... کز خاک پاک او زمین فخر آورد بر آسمان

تا ما گروهی مستمند آزرده چرخ بلند

از سینه های دردمند موییم بر خود یکزمان

جوفی غریب تنگدل از گیتی ده رنگ دل

وز جور چرخ سنگدل یکسر بخوانیم الامان

بر یاد شاه کامیاب وز حسرت روز شباب ...

... در جهان گر خوشییی هست مگر ترک خوشی ست

آخر ای چرخ به جز جور چه آید از تو

عمرکاهی و همه رنج فزاید از تو ...

... قد چون تازه نهالت چو نهادم در خاک

چرخ گفت انتبها الله نباتا حسنا

آتش قهر حق از غیرت وصل من و تو ...

... یا در آفاق کجا یابم یاری چون تو

چرخ مشاطه در آیینه خور نادیده

جلوه گر سروی و زیبنده نگاری چون تو ...

... کام دل داشت همچو قند مرا

هر شب و صبح چرخ مجمره شکل

ز اختران سوختی سپند مرا ...

... خدایگانا ده سال شد که طالع من

ز دور چرخ به جز کوب و انقلاب نیافت

زمین کشته امیدش از جفای فلک ...

... چرا از اوج سما از سمو کتاب ندید

چرا ز چرخ علا از علو خطاب نیافت

چرا به درگهش از فخر اکتساب نکرد ...

... در عهد تو چون مکان عنقاست

کز بهر فساد عالمت چرخ

زایزد به دعای نیم شب خواست ...

... کز روضه رسولش سوی جان نور فرستد

آن خسرو سادات که چرخش به سعادت

اتمام سیادت را همه منشور فرستد ...

... تا شام ابد بخت تو بیدار بماناد

تا چرخ ز خور سایه به دیجور فرستد

برکام جهان باش تو منصور و مظفر ...

... دفع عین الکمال قدر ترا

چرخ و سیاره مجمرند و سپند

قدمت باد با خضر همراه ...

... کروبیان دعای ترا همچو قرط و طوق

درگوش چرخ و گردن وح الامین کنند

روباه بازییی بود ار با شجاعتت ...

... بیهوده تازییی بود ار باسیاستت

ذکری ز قدر و شوکت چرخ برین کنند

جود تو بی ملال ببخشد به یک سیوال ...

... حالی هلال یکشبه را فربهی دهد

از هول آتش سر تیغ تو سیر چرخ

تن در گریز و شعبده روبهی دهد ...