لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مجد همگر

ای به اصل پاک و گوهر بر شهانت سروری

وی به رفعت آستانت آسمان مشتری

کی نشستی دیو وارون چون نگین بر تخت زر

گر نوشتی نام تو جمشید بر انگشتری

باش تا عهد همایونت نماید ملک را

صورت نوشیروان و عادت اسکندری

هر زمان ملکی شود گردون صفت زیر و زبر

ثابت آمد دولتت چون قطب چرخ و مشتری

دین و دانش را به دوده خلق را باری که یافت

از چنین سیرت سلیمان شاهی و پیغمبری

آن شنیدستی که یوسف شاه شد در ملک مصر

از چه؟ از درویش بخشائی و رحمت گستری

دام حج و عمره و بوسیدن سنگ سیاه

بهر ضبط صید خیرات آمد و فرمانبری

روی من داعی مبارک داشتندی خسروان

بوسه دادندی به رو از روی چاکرپروری

چشم ما روشن به روی تست چون چشم فلک

چون به چشم مرحمت بر روی کارم ننگری؟

صد هزاران دور گردون بر سرت گسترده باد

سایه ترکان که آمد آفتاب خاوری

از جوانی و جمال و جاه و جان برخور که تو

چون جوانی و جمال و جاه و جانان درخوری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

ای جهان را دیدن تو فال مشتری

کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری

گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره

آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری

آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار

[...]

ازرقی هروی

ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری

تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری

از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ

وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری

زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری

سایبان آفتابی یا نقاب مشتری

توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان

حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری

گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی

[...]

امیر معزی

ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری

آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری

داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب

داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری

از سر زلف سیه با حلقه‌های سنبلی

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری

هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری

آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان

زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری

زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه