گنجور

 
مجد همگر

آن روی چون بهارت رشک نگار چینی

جانم ز مهر رویت شد لحظه درد چینی

رضوان گرت ببیند آراسته بدینسان

در تو به تهمت افتد گوید که حور عینی

در باغ دلنوازی شمشاد تازه روئی

بر چرخ خوبروئی خورشید مه جبینی

بر بام چون خرامی سروی که بر سپهری

چون در چمن نشینی ماهی که بر زمینی

گفتم جهانت خوانم دل گفت نی که جان است

چون نیک می ببینم هم آنی و هم اینی

من سر فدات کردم از بس نیازمندی

تو سر فرو نیاری از بس که نازنینی

افتاده ام به مهرت دستم چرا نگیری

جان داده ام به بویت با من چرا به کینی

من وصل جویم از تو تو صبر جوئی از من

من آن ز تو نیابم تو این ز من نبینی

دی با دلم غمت گفت کز وی اثر نیابی

گر بر امید وصلش عمری دگر نشینی

او با تو در نسازد تو در غمش چه سوزی

فرسوده گردی از غم گر کوه آهنینی

من زین جهان گزیدم کنجی به نامراد

تا در جهان بر آمد نامم به به گزینی

با اینهمه ندارد کس در جهان به جز من

طبعی بدین لطیفی شعری بدین متینی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

ای آفتاب شاهان شاهی و بی قرینی

پاک از همه بلائی چون گیتی آفرینی

با راستی رفیقی با مردمی قرینی

رایند جمله شاهان تو رای آفرینی

گر چه مه زمانی ورچه شه زمینی

[...]

مولانا

با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی

رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی

دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم

آخر چگونه میرد آنک تواش قرینی

یا سیدی و روحی حمت فلم تعدنی

[...]

همام تبریزی

در غیرتم که با خود همراز و همنشینی

در آب عکس خود را زنهار تا نبینی

آیینه را نخواهم در صحبتت که زانجا

دانی که تا چه غایت زیبا و نازنینی

آنگه که دیده باشی رویی بدین ملاحت

[...]

امیرخسرو دهلوی

بسیار باشد، ای جان، از همچو من غمینی

نازی که می کشم من از چون تو نازنینی

تا دست و پا نهادی در حسن کس ندیدم

پایی به دامن اندر، دستی در آستینی

گر در جهان بگردی از جور خود نیابی

[...]

کمال خجندی

ای طالب معانی در شاعری ز هر در

در حجره معاذی چون آیی و نشینی

از بس تواضع او را کوچک دل شناسی

لیکن برادر او مرد بزرگ بینی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه