عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶
... ز بار درد سبک مایه دان شهیدان را
که در محیط محبت به ساحل افتاده است
ز بحر جود کریمی که تشته در طلب است ...
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵
... بحر عشق است و به هر گام هزاران گرداب
این نه بحری ست کزو کشته به ساحل برود
گر بمیرم منما چهره به من روز وصال ...
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹
... بحر غم جمله کنار است که از خود گذری
زورق اهل فنا منت ساحل نبرد
هر که اندیشه ی او چشمه ی کوثر نشود ...
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲
... گرچه ارباب تعلق وقف توفانند لیک
رخت اگر کمتر بود کشتی به ساحل می برند
هرکجا شمعی است روشن می کنند از بهر بزم ...
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵
... موح دریای بلا می دهد این مژده که ما
کشتی صبر به نزدیکی ساحل شکنیم
ای مگس بال و پر طعنه فرو ریز که ما ...
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۲۱ - عمان الجواهر- در نعت حضرت رسول «ص»
... بمژگان رخنه در کشتی کن ارطوفان سبک باشد
درآن دریای بی ساحل که تسلیم است پایانش
دل از حسن عمل بستان و بشکن در کف عصیان ...
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۵۰ - در منقبت حضرت ختمی مرتبت (ص)
... وزنشان آستانت سجده رقصد در جباه
با ازل گوید ابد کین نا امید از ساحل است
کر کند در بحر علمت گوهر اول شناه ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
... من و کام نهنگان ناتوان چون گشت بحر غم
ز بس بر ساحل افکند استخوان اهل حسرت را
فصیحی چون سپارم جان مرا تابوت از آتش کن ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
... ما تباهی ماندگان موج خیز حیرتیم
کشتی ما شوربختان را به ساحل کار نیست
سالها عشق درین مرحله مبهوتم داشت ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
... پروانه نهان از نظر بال و پر آید
چون ماهی ساحل طپد از آرزوی دل
زخمی که شهیدان ترا بر سپر آید ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
... به خون غلطم که امروزش به دشنام آشنا کردم
ندیدم ساحل عشقت همانا مردم چشمم
که تا بودم درین دریای خونخوار آشنا کردم ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸
... موجم و آشفته دارد ذوق سرگردانیم
غوطه در گرداب خون از بیم ساحل می زنم
صبر قفل بی کلیدم پرگشایش جو نیم ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - بث الشکوی و منقبت علیبن موسیالرضا علیهاسلام
... خاطرم دریای فیض و صد چون صبح صادقند
چون سراب تشنه لب بر ساحل دریای من
بخت سودای دو عالم فکرتم زین سان که هست ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در منقبت علیبن موسیالرضا علیهالسلام
... در سینه گرداب جنون گم شده موجم
از ساحل دریای که پرسم خبر خویش
ما گم شدگانیم و جنون پی سپر ماست ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در منقت علیبن موسیالرضا علیهالسلام
... دیده زخم مرا دجله فشان مگذارید
بحر دردم مپسندید که ساحل گردم
شوقم آموخت فسونی که چو محمل برود ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۶
چون ماهی ساحل طپد از آرزوی دل
زخمی که شهیدان تو را بر سپر آید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹
... اگرچه هند گرداب است امان از وی نمی خواهم
نگیرد دست استغنای من دامان ساحل را
به امید صبوری از درش بار سفر بستم ...
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴
... منزل نزدیک تر دارد خطر هم بیشتر
می دهد دوری ساحل مژده نایاب را
عاقلان را با خم زنجیر زلفت همسری است ...
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵
... به کوی عشق کنون گرم می کنم جا را
گشاده رویی ساحل به کار ما نیاد
سرشک برد به ساحل سفینه ما را
اگر به بادیه گردی نمی روم چه عجب ...
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳
... بحری است زندگی که نهنگش حوادث است
تن کشتی است و مرگ به ساحل رسیدن است
سیر ریاض عالم جان با حجاب تن ...