دلبران نی دل به ناز و عشق غافل میبرند
میکشند از عاقلان صد رنج تا دل میبرند
کشتگان غمزهٔ معشوق در روز جزا
جمله غیرت بر قبول کار قاتل میبرند
نگسلی از کاروان کعبه ای دل، کز شتاب
میگذارندت به خاک عجز و محمل میبرند
با سبکروحان کن آمیزش، که ماندی چون ز راه
بار غم بر دوش دل، منزل به منزل میبرند
گرچه ارباب تعلق وقف توفانند، لیک
رخت اگر کمتر بود کشتی به ساحل میبرند
هرکجا شمعی است روشن میکنند از بهر بزم
شمع جان هرگه که روشن شد ز محفل میبرند
زحمت حجاج دیر از کعبهجویان بدتر است
ره بسی طی میشود، پیرو به باطل میبرند
فتنه شو بر اهل دل عرفی که از حسن قبول
مرده را جان میدهند و زنده را دل میبرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
می گریزد خوابم از جایی که مخمل می برند
دردسر می گیردم تا نام صندل می برند
از خراش ناخن غم سینه ام دارد صفا
آینه چون زنگ می گیرد به صیقل می برند
آتش سودا ز بس در مغز من جا کرده است
[...]
خوش به آسانی به آخر راه مشکل میبرند
رهنوردانی که اول پی به منزل میبرند
در محبت میشوند ایشان شهید بیسخن
دست و گردن بسته خود را پیش قاتل میبرند
دُردنوشان جز به پای خُم نمیافتند هیچ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.