گنجور

 
فصیحی هروی

عندلیب عشق را جز ناله‌های زار نیست

زین گلستانش نصیبی غیر نوک خار نیست

ما تباهی ماندگان موج‌خیز حیرتیم

کشتی ما شوربختان را به ساحل کار نیست

سالها عشق درین مرحله مبهوتم داشت

طفل گهواره اندیشه فرتوتم داشت

تو چه دانی که چه بار از سر کویت بردم

از وفا پرس که او پایه تابوتم داشت