گنجور

 
۳۴۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷

 

... که به ز نقش و نگارست رخنه زندان را

همان سفینه اش از شرم جود دریایی است

صدف اگر چه گهر ساخت اشک نیسان را ...

صائب تبریزی
 
۳۴۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۲

 

... به بحر کشتی من آشناست همچو حباب

فتاده است سر و کار من به دریایی

که نه سپهر در او بی بقاست همچو حباب ...

صائب تبریزی
 
۳۴۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۹

 

... چشم ما را شد رگ خواب گران موی سفید

بادبان بر کشتی دریایی ما لنگرست

آنچه در مینا مرا باقی است از صهبای عمر ...

صائب تبریزی
 
۳۴۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۴

 

... بر دل آزادگان برگ سفر باشد گران

بادبان بر کشتی دریایی ما لنگرست

پرده خارست اگر دارد گلی این بوستان ...

صائب تبریزی
 
۳۴۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۴

 

... خواب و بیداری و مستی و خمار من یکی است

من که چون گوهر ز آب خویش دریایی شدم

ساحل خشک و محیط بی کنار من یکی است ...

صائب تبریزی
 
۳۴۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۴

 

... از شکست موج چون آب گهر آسوده شد

تا دل دریایی من از سر ساحل گذشت

با دل روشن نگردد جمع خواب عافیت ...

صائب تبریزی
 
۳۴۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۵

 

... لنگر من سبک از شورش طوفان نود

که به امید خطر کشتی من دریایی است

دل روشن ز غم روی زمین فارغ نیست ...

صائب تبریزی
 
۳۴۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۵

 

... نشوی یک دم از اندیشه کشتی غافل

گر بدانی که ترا پیش چه دریایی هست

زین تزلزل که به جایی نپذیرد آرام ...

... این ندا می رسد از رفتن سیلاب به گوش

که درین خشک ممانید که دریایی هست

از سیه خانه لیلی نتوان دل برداشت ...

صائب تبریزی
 
۳۴۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۵

 

... ناخدا لنگر بیتابی خلق است ارنه

کشتیی نیست درین بحر که دریایی نیست

دل بود مانع بینایی عارف صایب ...

صائب تبریزی
 
۳۵۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۶

 

... مگذر بیخبر از مزرع بی دانه صبح

در محیطی که منم کشتی دریایی او

کف خشکی است نصیب لب دیوانه صبح ...

صائب تبریزی
 
۳۵۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۹

 

کشتی دریایی ای دیدم دلم آمد به یاد

حال دور افتادگان ساحلم آمد به یاد ...

صائب تبریزی
 
۳۵۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۲

 

... هر که را زخمی از آن شمشیر فتح الباب شد

شانه از موج طراوت کشتی دریایی است

بس که در زلف تو دلهای اسیران آب شد ...

صائب تبریزی
 
۳۵۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۱

 

... تخته مشق حوادث می شود هر پاره اش

کشتی آن را که شور عشق دریایی کند

پنبه داغش بود ناف غزالان ختن ...

صائب تبریزی
 
۳۵۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۰

 

عشق راهی نیست کان را منزلی پیدا شود

این نه دریایی است کاو را ساحلی پیدا شود

سالها باید چو مجنون پای در دامن کشید ...

صائب تبریزی
 
۳۵۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷۹

 

شود خرج زمین هر سر که سودایی نمی گردد

نشیند در گل آن کشتی که دریایی نمی گردد

فروغ شمع را فانوس نتواند نهان کردن ...

صائب تبریزی
 
۳۵۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۴

 

... به احوال من زیر و زبر گردیده می پرسی

زلنگر کشتی دریایی من بادبان دارد

خلاصی نیست ممکن زخمی آن تیغ مژگان را ...

صائب تبریزی
 
۳۵۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۳

 

... سر ارباب فکرت محو زانو این چنین باید

کفن را کشتی دریایی ما بادبان سازد

طلبکار حقیقت را تکاپو این چنین باید ...

صائب تبریزی
 
۳۵۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷۳

 

... هر که خاموش شد ایمن ز سخن چین گردد

نه چنان کشتی بیتابی من دریایی است

که وصال تو مرا لنگر تسکین گردد ...

صائب تبریزی
 
۳۵۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴۳

 

... چشم بیدار دل آیینه منزل باشد

دل دریایی ما تشنه طوفان بلاست

لنگر کشتی ما دوری ساحل باشد ...

صائب تبریزی
 
۳۶۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷۵

 

... دست کوته دار ناصح از دل پر شور من

کشتی دریایی از لنگر نمی گیرد قرار

می برد از آسمان بیرون دل روشن مرا ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۵