اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲۷ - از آن آبی که در من لاله کارد ساتگینی ده
... ز مینایی که خوردم در فرنگ اندیشه تاریکست
سفر ورزیده خود را نگاه راه بینی ده
چو خس از موج هر بادی که می آید ز جا رفتم ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۸۰ - ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز
... آویزه به گوش سحر از خون جگر بست
از دشت و جبل قافله ها رخت سفر بست
ای چشم جهان بین به تماشای جهان خیز ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳۲ - هنگامه را که بست درین دیر دیر پای
... هر دل هزار عربده دارد به ناخدای
از من حکایت سفر زندگی مپرس
در ساختم بدرد و گذشتم غزل سرای ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳۸ - تمهید گلشن راز جدید
... تن بیجان و جان بی تنی بین
خرد را با دل خود همسفر کن
یکی بر ملت ترکان نظر کن ...
... و لیکن از مقامشان گذر کن
مشو گم اندرین منزل سفر کن
به آن عقلی که داند بیش و کم را ...
... که من باشم مرا از من خبر کن
چه معنی دارد اندر خود سفر کن
جواب ...
... حیات آتش خودیها چون شررها
چو انجم ثابت و اندر سفر ها
ز خود نا رفته بیرون غیر بین است ...
... تو میگویی مرا از من خبر کن
چه معنی دارد اندر خود سفرکن
ترا گفتم که ربط جان و تن چیست
سفر در خود کن و بنگر که من چیست
سفر در خویش زادن بی اب و مام
ثریا را گرفتن از لب بام ...
... درون سینه بینی منزل خویش
سفر اندر حضر کردن چنین است
سفر از خود بخود کردن همین است
کسی اینجا نداند ما کجاییم ...
... بپایان نارسیدن زندگانی است
سفر ما را حیات جاودانی است
ز ماهی تا به مه جولانگه ما ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲ - مناجات
... در فضای نیلگون آواره ایست
کاروان برگ سفر ناکرده ساز
بیکران افلاک و شب ها دیر یاز ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳ - تمهید آسمانی نخستین روز آفرینش نکوهش می کند آسمان زمین را
... نور جان پاک از غبار روزگار
نور جان بی جاده ها اندر سفر
از شعاع مهر و مه سیار تر ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۸ - فلک قمر
... زنده تر گردد ز پرواز مدام
هم سفر با اختران بودن خوش است
در سفر یک دم نیاسودن خوش است
تا شدم اندر فضاها پی سپر ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲۴ - ارض ملک خداست
... در نسازد با تو این سنگ و حجر
این ز اسباب حضر تو در سفر
اختلاط خفته و بیدار چیست ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲۹ - مجلس خدایان اقوام قدیم
... چون خیال اندر شبستان ضمیر
او سفر ها دیده و من نو سفر
در دو چشمم ناصبور آمد نظر ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۴ - برآمدن انجم شناس مریخی از رصدگاه
... از شب و روز زمین دارم خبر
کرده ام اندر بر و بحرش سفر
پیش ما هنگامه های آدم است ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۷ - نمودار میشود روح ناصر خسرو علوی و غزلی مستانه سرائیده غائب میشود
... لاله ها روید ز خاک آن چمن
رود کاویری مدام اندر سفر
دیده ام در جان او شوری دگر ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۸ - پیغام سلطان شهید به رود کاویری
... اینهمه ذوق نمود از رفت و بود
جاده ها چون رهروان اندر سفر
هر کجا پنهان سفر پیدا حضر
کاروان و ناقه و دشت و نخیل ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۹ - زنده رود رخصت میشود از فردوس برین و تقاضای حوران بهشتی
... زنده رود
راهرو کو داند اسرار سفر
ترسد از منزل ز رهزن بیشتر ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۶۲ - خطاب به جاوید
... جز به حفظ جان و تن ناید بدست
لذت سیر است مقصود سفر
گر نگه بر آشیان داری مپر ...
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۸ - سفر به غزنی و زیارت مزار حکیم سنائی
... میهمان خسرو کیوان سریر
تا ز شهر خسروی کردم سفر
شد سفر بر من سبکتر از حضر
سینه بگشادم به آن بادی که پار ...
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۹ - روح حکیم سنائی از بهشت برین جواب میدهد
... بر درون شاخ گل دارم نظر
غنچه ها را دیده ام اندر سفر
لاله را در وادی و کوه و دمن ...
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۰۰ - مرا تنهائی و آه و فغان به
مرا تنهایی و آه و فغان به
سوی یثرب سفر بی کاروان به
کجا مکتب کجا میخانه شوق ...
ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۸ - در مدح نصرة الدوله عم زاده ناصرالدین شاه در تبریز گفته
... همدست تو بادا به حضر لطف الهی
همراه تو بادا به سفر عون خداوند
ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۱۴ - در تهینتِ فرزند یافتنِ نصرة الدّوله
... باش تا خسرو جهان آید
به سلامت از این بزرگ سفر
باش تا تاج گیرد از خاقان ...
... تا جهان است شادمانه زیاد
هست هر جا چه در سفر چه حضر
ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۱۵ - اندرز و نصیحت
... کوش کز علم به خود تکیه گهی سازکنی
چون ببندد حسن از خدمت تو ساز سفر
درس را باید زان پیش که ریش آید خواند ...
... هم انیس شب من باشی و هم مونس روز
هم رفیق سفرم گردی و هم یار حضر
شب که از درس شدی خسته و از مشق کسل ...