سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۳
به دریا کرده ام خو موج آبم می توان گفتن
به کف دارم سر بی تن حبابم می توان گفتن ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷
اگر یک دم شود خالی ز موج می سبوی من
نفس چون حلقه های دام پیچد بر گلوی من ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸
... پرواز از غرور به بال هما مکن
بر باد حادثات روی زود همچو موج
همچون حباب خانه ز دریا جدا مکن ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸
... باشد کمند گردن آهو نگاه تو
سیلی زند خرام تو موج سراب را
صیاد را فریب دهد جلوه گاه تو ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۵
... پیچد به خود چو گرداب دریا به جستجویت
بستند رخت هستی موج و حباب بی تو
سودای خط سبزت بر دست سیدا را ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹
... طشت است پر ز آتش جام شراب بی تو
بهر شکست اعضا چون موج سعی دارم
خود را زنم به دریا همچون حباب بی تو
از جویبار جنت انگشت تر نسازم
در چشم من نماید موج سراب بی تو
از سایه می گریزم در فکر جستجویت ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۵
... جان فدایت که رسولی به کتاب آمده ای
می رود هر طرف از شوق چو موج آغوشم
تا تو ای سرو روان از لب آب آمده ای ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹
مرا در بحر غم چون موج آب انداختی رفتی
به جسم لاغر من پیچ و تاب انداختی رفتی ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵
... به روی لعل و کان رنگی به رخسار گهر آبی
به بودن کوه تمکینی به رفتن موج دریایی
چو سرو باغ قامتت جامه زیبی چیده دامانی ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶
... تواضع شیوه خوش چشمی بهشتی رو نکونامی
به موج باده همسنگی به مهر و کینه یکرنگی
به صلح آمیخته جنگی نشاط انگیز دشنامی ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مثنویات به طرز مناجات
... ز دستم می رود دامان عصمت
تو را دریای رحمت می زند موج
گنه کاران ز هر سو فوج در فوج ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - نعت
... کتاب از چشمه سار آفتابیم
طپان بر خاک چون موج سرابیم
در این وادی همه لب تشنگانیم ...
... ز هر سو ابر آمد فوج در فوج
شناور مردمان در آب چون موج
روان گردید از هر سوی سیلاب ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - در تعریف چهار باغ باقی جان
... حبابش غنچه آسا در تبسم
زبان موج لبریز از تکلم
به کشتی می زند پهلو حبابش ...
... چه خانه خانه همچون سفینه
درو از موج آبش راه زینه
پلاسش بافته از پرده گل ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - در تهنیت تخت حضرت فردوس مکانی
... محیط از بهر احسانش حبابی
بود آب گهر موج سرابی
به ملک آستینش چین خیالی ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - در تعریف خواجه میرزاجان بقال
... نهاده سر به بالین فراغت
خرامش موج آب زندگانی
مقامش جلوه گاه کامرانی ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - در تعریف خواجه میرزا محمد شسته گر
... ز پردازش گرفته آسمان اوج
صفا بر روی دکانش زند موج
دکانش صاف همچون آبگینه ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - در تعریف خواجه شفیع نقاش
... تماشا محو رنگ تخته او
ز موج آب حیوانش سیاهی
بود نقش بر آبش پشت ماهی ...
... بیا ساقی مرا از خود خبر کن
چو موج باده نقش تازه سر کن
دلم را صاف گردان از کدروت ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - عریضه فرستادن عبدالکریم بی از ولایت سمرقند به شاه جم نشان یعنی حضرت عبدالعزیز خان و عزیمت کردن خان از بخارا به کرمینه و آمدن اورگنجی و به شهر بخارا درآمده و غارت کردن و شرح آن
... سپاهی چو مور و ملخ بی حساب
به هم متصل گشته چون موج آب
رسیدند صف صف بر اطراف شهر ...
... بیا ساقی آن باده فیل زور
که موجش بود پای تا سر غرور
به من ده که سازد مرا پادشاه ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - متوجه شدن خان جنت آشیان از ولایت فاطر بخارا به طوف مزار فیض آثار حضرت شاه نقشبند و عنان عزیمت به جانب آقتاچ کشیدن از آنجا به دارالسلطنه سمرقند خرامیدن
... رسیدند گردنکشان فوج فوج
به دنبال هم همچو زنجیر موج
به هر منزل افروختی آتشی ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۴ - عریضه فرستادن محمد نظربی به ولایت بلخ به حضرت سبحانقلی خان و شنیدن خان جنت آشیان مخالفت نمودن او را بعد از آن غازی بی و الله بردی را با سپاه بیکران فرمودن آنها را رفته بیگاهی خودها را به ولایت قرشی انداخته محمد نظربی را بسته فرستادن گذشته به ولایت بایسون رفته لشکر بلخ را شکست داده به فتح و نصرت تمام گشته آمدن
... رسیدند گردنکشان فوج فوج
به دنبال هم همچو زنجیر موج
به کف تیغ ها جلوه گر شد ز خشم ...