بت نقاش دارد نقش شیرین
خرابش خانه صورتگر چین
نگارین پنجه اش از خون بلبل
کفش برگ گل انگشتان رگ گل
نی کلکش ز رنگ داغ لاله
کشیده سرمه در چشم پیاله
به نقاشی چو دست خود علم کرد
سر انگشت نقاشان قلم کرد
گل تصویر او بالیده از بو
تماشا محو رنگ تخته او
ز موج آب حیوانش سیاهی
بود نقش بر آبش پشت ماهی
به هر جا کلک خود در کار بسته
دل صورتگران زنگار بسته
کند آن شوخ در هر خانه مأوا
شود آن خانه گلزار تماشا
بود اوراق مشقش دفتر گل
به دستش کلک مو مژگان بلبل
ز جوش رنگ شنگرفش پیاله
نمایان کرده خود را همچو لاله
نموده پیچک میم دهان را
شکسته کاسه لعل بتان را
کشیده خجلت از گلهای زردش
فلک تا گشته ظرف لاجوردش
ز رنگ اوست یوسف در عماری
ز کلک اوست رود نیل جاری
برای پایبوس او نشسته
چو نقش بوریا رنگ شکسته
کشد چون صورت حور و پری را
درآرد جان به تن صورتگری را
ز فیض پنجه او کلک تصویر
کند بی جنبش انگشت تحریر
بهار از دست رنگ آمیزیش تنگ
نهالش جلوه گر گردد به هر رنگ
به کلک او دهد تا دست بیعت
پریده رنگ از گلهای جنت
ز عکسش تا درآید رنگ بر رو
شده آئینه محو صورت او
گذارد پای بر هر آستانه
کند آن خانه را آئینه خانه
به کلک خود نمی سازد ستم را
کند انگشت او کار قلم را
نظر بر صورتش هر کس کشاده
چو صورت پشت بر دیوار داده
هوس حیران سرو قامت او
تماشا عشق باز صورت او
ز تصویر گلش عالم چمن زار
رسیده شاخ گل را سر به دیوار
تبسم بر لبش راز نهفته
ز رویش گل کند رنگ شکفته
عیان از صورت او دلنوازی
بود کلکش پی نیرنگ بازی
شفق از رنگ او در خون نشسته
حنا در زیر پایش نقش بسته
چو گیرد بر کف خود کلک پرگار
کند صورت کشان را نقش دیوار
قلم در دست نقاشان دوران
بود مانند چوب رنگریزان
کف صورتگران را بسته بر چوب
قلم در راه او گردیده جاروب
ز دستش گل کند هر جا گلی هست
ندیده کس چنین استاد گلدست
تمنای وصال آن خجسته
به دل هر کس به رنگی نقش بسته
مرا از صورتش جان یافت هستی
بود کارم کنون صورت پرستی
دمد از دست او گلدسته دسته
ز انگشتان خود گلدسته بسته
به هر جا کلک موی او رسیده
چو زلف دلبران سنبل دمیده
بود گوهر یتیم مهره سنگش
صدف باشد سفال جام رنگش
کشد گر دست خود یک ساعت از کار
شود چون گل گریبان چاک دیوار
ز صورت خانه هر که پا کشیده
به دامن گیریش صورت دویده
گلش ز آب طراوت تازه و تر
سعادت خامه اش را یار و یاور
چو آید در نظر قد رسایش
کشم در دیده خود نقش پایش
به پایش کفش رنگین غنچه گل
به روی اوست نقش چشم بلبل
پی پابوسی ء آن صورت چین
کند رخسار خود را نقش قالین
ز دست او قلم تا رو برآورد
به وصف او زبانم مو برآورد
ندارم تاب آن خورشید آهنگ
مرا از دیدن او می پرد رنگ
تراشد خامه مویی خود از خار
اگر نقش مرا بیند به دیوار
شوم آخر ز سودایش قلندر
گذارم همچو کلکش موی بر سر
بیا ساقی مرا از خود خبر کن
چو موج باده نقش تازه سر کن
دلم را صاف گردان از کدروت
بود آئینه ام در بند صورت
بده چون سیدا کیف رفیعم
که تا روز جزا باشد شفیعم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای یک نقاشی و تأثیر آن بر احساسات و زندگی انسانها میپردازد. او نقاش را به عنوان یک هنرمند توانا معرفی میکند که با قلم خود تصاویری زیبا خلق میکند و با رنگها جان میبخشد. نقاشیهای او نه تنها زیبایی ظاهری دارند، بلکه احساسات عمیق و خواستههای درونی را نیز به تصویر میکشند. شاعر همچنین به رابطه عمیق بین زیبایی و عشق اشاره میکند و میگوید که تأثیر این هنر به قدری قوی است که زندگی را در قالب گل و رنگ میبیند و دلتنگیهایش را در این زیباییها جستجو میکند. در نهایت، او با ابراز حسرت به دنبال وصال و نزدیک شدن به زیباییهای نقاشی است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زیبایی و دلربایی چهرهای که به وسیلهی هنرمند خلق شده، به گونهای است که حتی خود هنرمند نیز تحت تأثیر آن قرار میگیرد و ممکن است بر اثر آن احساس بیخانمانی یا دلنگرانی کند. چهرهی زیبا، همچون اثری هنری، میتواند تأثیری عمیق بر روح و روان شخص داشته باشد.
هوش مصنوعی: دست زیبا و دلربای او مانند گلبرگها نرم و لطیف است و با زیبایی و درد، قلب عاشق را به زخم میکشد.
هوش مصنوعی: بر اثر رنگ داغ لاله، نی به چشمان پیاله، سرمهای کشیده است.
هوش مصنوعی: نقاشی که با دقت و هنر خود، ابزار کارش را به دست گرفت و با نبوغش، اثری خیرهکننده خلق کرد.
هوش مصنوعی: گل به خاطر تماشای زیبایی او شکوفا شده و رنگ کیفش به شدت تحت تأثیر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: چون حیوانی از آب بیرون میآید، سایهاش بر روی آب میافتد و مانند نقش و نگاری برای ماهیهای زیر آب میشود.
هوش مصنوعی: در هر جا که قلم خود را بر کاغذ میزنم، هنرمندان با دلهای گرفته و دلزدهای که آثارشان غبار گرفته است، در کارند.
هوش مصنوعی: او آن دختر بازیگوش در هر خانه جای میگیرد و آن خانه را به باغی زیبا و تماشایی تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: او برگههای مشقش را در دست داشت و با قلم موی مژگانش مانند یک بلبل زیبا مینوشت.
هوش مصنوعی: از رنگ سرخ و زیبا و زندهاش، پیالهای خود را در معرض نمایش قرار داده است، مانند گل لاله که به زیبایی خود افتخار میکند.
هوش مصنوعی: پیچک، به مانند میم، زیبایی و ظرافتی را به نمایش گذاشته و کاسههای قرمز و درخشان بتها را شکست.
هوش مصنوعی: آسمان از خجالت گلهای زردش چشمانش را به سوی ظرف لاجوردیاش کشیده است.
هوش مصنوعی: رنگ و زیبایی یوسف به خاطر رنگ چهره اوست و جریانی که در رود نیل وجود دارد، ناشی از قلم و هنری است که او دارد.
هوش مصنوعی: برای احترام به او، همچون تصویری ناتمام و بیرمق نشستهام.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی چهره حور و پری را به تصویر بکشد، جان را از تن فردی که آن را میسازد خارج میکند.
هوش مصنوعی: از نیروی دست او، نقش و تصویری به وجود میآورد، بدون اینکه نیاز به حرکت انگشتانش باشد.
هوش مصنوعی: بهار زیبایی خود را از رنگهای دلانگیز گلها میگیرد و به همین دلیل، هر رنگی که در طبیعت به چشم میخورد، جلوه ویژهای دارد.
هوش مصنوعی: با قلم او، بیعت را به دست کسی میدهد که رنگش پریده است، انگار از گلهای بهشتی چیده شده باشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تصویر او در آینه نمایان شود، رنگ از چهرهاش سرازیر خواهد شد و آینه به تدریج محو وجود او میگردد.
هوش مصنوعی: هر کسی که بر در هر خانهای پا بگذارد، آن خانه را مانند آئینهای میکند که بازتابی از وجود اوست.
هوش مصنوعی: با قلم خود نمیتوان ظلم را به تصویر کشید، زیرا کار قلم تنها بیان حقیقت است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به چهره او نگاه میکند، مانند کسی است که به دیواری پشت کرده و صورت او را نمیبیند.
هوش مصنوعی: رغبت و شوق زیادی به دیدن زیباییهای او دارم، زیرا عشق در چهرهاش به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: از زیبایی گلش، دنیای چمنزار به وجود آمده و شاخ گل به دیوار تکیه داده است.
هوش مصنوعی: تبسمی که بر لبان او نشسته، مانند گلی است که با رنگ و زیبایی خود، رازهای پنهان دلش را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: چشمها از زیبایی او آرامش مییابند، اما نقشهاش در دلش پنهان است.
هوش مصنوعی: پرتوهای غروب آفتاب، مانند رنگ خون بر افق نشسته و طرح حنا در زیر پای او به زیبایی دیده میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که قلم و پرگار در دستش باشد، طرحهایی که میکشد، به شکل نقشی بر دیوار تحول مییابند.
هوش مصنوعی: قلم در دستان هنرمندان همچون ابزار رنگآمیزی در دستان رنگرزان است.
هوش مصنوعی: هنر دستسازندگان، به دنبال نوشتن و خلق آثار، مانند جارویی است که بر روی چوب قلم میکشد و زیباییها را جمعآوری میکند.
هوش مصنوعی: هر جا که گل و گلی وجود دارد، به دست او شکوفا میشود و هیچکس تا به حال چنین هنرمندی را در کار با گل ندیده است.
هوش مصنوعی: هر کسی در دل خود آرزوی وصال و دیدار آن محبوب را به شیوهای خاص و با احساسی خاص تجربه میکند.
هوش مصنوعی: من از چهرهاش روح و زندگی را پیدا کردهام، اکنون کارم فقط پرستش همان چهره است.
هوش مصنوعی: از دست او، زیبایی و هنر همچون یک گلدسته در حال شکفتن است. انگار که دستهای او قدرت خلق کردن زیباییهایی را دارند که به هم متصل شدهاند.
هوش مصنوعی: هر کجا که موهای او به چشم میخورد، مانند زلفهای معشوقان، زیبایی و لطافت پرچم میزند.
هوش مصنوعی: گوهر یتیم اگر چه بینواست، اما اگر در صدف باشد، میتواند ارزشمند شود، در حالی که سفال بیارزش، اگر رنگ و لعابی داشته باشد، در نظر دیگران جالب به نظر میآید.
هوش مصنوعی: اگر کسی یک ساعت دست از کار بکشد، مانند گلی خواهد بود که دیوارش را میدرد و از آن جدا میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که از خانه خود بیرون برود، بلافاصله زیبایی و جذابیت را در دامن خود به همراه دارد.
هوش مصنوعی: گلش از آب جوانه زده و زیبایی تازهای به خود گرفته، و خوشبختیاش به وسیلهی یاری و محبت دیگران شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد او میافتم، قد بلندیاش در ذهنایم نقش میبندد و تصویر قدمهایش را در چشم خود مینگرم.
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به زیبایی و شکوه فردی اشاره میکند که بر پای او کفشهایی خوشرنگ و زیبا وجود دارد. این کفشها نمادی از زیبایی و ظرافت است که با عشق و الهام از طبیعت، به ویژه گلها و پرندگان، طراحی شده است. نقش و تصویر چشم بلبل نیز به احساسات عمیق و زیباییهای زندگی اشاره دارد. به طور کلی، این تصویر به تزیین و زیبایی میپردازد که با طبیعت و عشق پیوند دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به زیبایی و دلدارانهای است که برای کسی با چهره زیبا و چینی شکل انجام میشود. شخصی به خاطر عشق و ارادتش، چهرهاش را به گونهای تزیین میکند که شبیه به طرحهای زیبا و هنری فرش به نظر برسد. یعنی عشق و ارادت به محبوب، زیبایی و ظرافت خاصی به چهره و روح او میبخشد.
هوش مصنوعی: وقتی او قلم به دست میگیرد و دربارهاش مینویسد، به قدری شگفتانگیز و زیباست که زبانم از تحیر بلند میشود و حسرتش را میکشد.
هوش مصنوعی: من طاقت دیدن آن خورشید را ندارم، زیرا وقتی به او نگاه میکنم، رنگ عشق و شوق از من میپرد.
هوش مصنوعی: اگر بگوییم که موهایت مانند خامهای است که از خارها عبور کرده و به پوست تو آسیب زده، اگر صورت من را روی دیوار ببیند، چه خواهد کرد؟
هوش مصنوعی: در نهایت، به خاطر عشق و دل-affهدی که دارم، ممکن است مانند کسی که موهایش را در حالت بیتوجهی رها کرده، به حالت خاصی در بیفتم و از آن وضعیت خارج شوم.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، مرا از حال خود با خبر کن و مانند موجی که باده را به شکل تازهای در میآورد، مرا هم شاداب و سرزنده کن.
هوش مصنوعی: دل من را از غم و ناراحتی پاک کن؛ زیرا که آینهام به خاطر ظاهر و شکل، اسیر شده است.
هوش مصنوعی: به من همانند یک سید (آقای بزرگ) عطا کن، زیرا او به عنوان دوستم در روز قیامت شفاعتکننده من خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.