گنجور

 
۳۲۱

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸ - در مدح خواجه ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج

 

... به باغ سر و سوی قامت تو کرد نظر

ز چرخ ماه سوی چهره تو کرد نگاه

زرشک چهره توماه تیره گشت و خجل ...

فرخی سیستانی
 
۳۲۲

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی

 

... تا آفتاب روشن دایم همی بگردد

چون آسیای زرین بر چرخ آسیایی

پاینده باد عمرت فرخنده باد روزت ...

فرخی سیستانی
 
۳۲۳

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۵ - در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود

 

... بابخشش او بحر چه چیزست سرابی

باهمت او چرخ چه چیزست کیانی

او را ز جفا دهر امان داد و نداده ست ...

فرخی سیستانی
 
۳۲۴

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶ - در مدح ابو احمد محمدبن محمودبن ناصر الدین

 

... الا تا که روشن ستاره ست هر شب

براین آبگون روی چرخ کیانی

هوا را بودروشنی و لطیفی ...

فرخی سیستانی
 
۳۲۵

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۲ - در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود گوید

 

... کهتر کسی که بنده او باشد او شهیست

کو را همی سجود کند چرخ چنبری

ای خسروی که تخت ترا چرخ همبرست

تو با بلند چشمه خورشید همبری ...

فرخی سیستانی
 
۳۲۶

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳ - در مدح امیر محمد ولیعهد سلطان محمود

 

... گر آن زر که اوداد بر هم نهندی

مگر آیدی چرخ را نردبانی

همانا که بی نعمت او به گیتی ...

فرخی سیستانی
 
۳۲۷

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۴ - در مدح خواجه ابوسهل احمدبن حسن حمدوی گوید

 

... مرد دین دوست بود آری از کفر بری

زبرین چرخ فلک زیر کمین همت تست

نه عجب گر توبه قدر از همه عالم زبری ...

فرخی سیستانی
 
۳۲۸

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۶ - در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود غزنوی گوید

 

... آفاق به کف داری معشوق به بر داری

تا چرخ کمان دارد تا کوه کمر دارد

از فخر کمان داری و ز عز کمرداری

فرخی سیستانی
 
۳۲۹

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هفتم » بخش ۱۲ - قصیدهٔ اسکافی

 

... بر آن امید که بر خاک پات بوسه دهد

بسوی چرخ برد باد سال و ماه غبار

درم رباید تیغ تو زانش در سر خصم ...

... بسان کوه بپای و بسان لاله بخند

بسان چرخ بتاز و بسان ابر ببار

بپایان آمد این قصیده غراء چون دیبا در او سخنان شیرین با معنی دست در گردن یکدیگر زده و اگر این فاضل از روزگار ستمکار داد یابد و پادشاهی طبع او را به نیکوکاری مدد دهد چنانکه یافتند استادان عصرها چون عنصری و عسجدی و زینبی و فرخی رحمة الله علیهم اجمعین در سخن موی بدو نیم شکافد و دست بسیار کس در خاک مالد فان اللهی تفتح اللها و مگر بیابد که هنوز جوان است و ما ذلک علی الله بعزیز و بپایان آمد این قصه

ابوالفضل بیهقی
 
۳۳۰

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هفتم » بخش ۴۱ - قصیدهٔ سوم اسکافی

 

... غالب و قادر و بر منهزم خویش رحیم

همت اوست چو چرخ و درم او چو شهاب

طمع پیر و جوان باز چو شیطان رجیم ...

ابوالفضل بیهقی
 
۳۳۱

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲

 

... مر این تیره گوی درشت کلان را

چه گویی که فرساید این چرخ گردان

چو بی حد و مر بشمرد سالیان را ...

... یکی شایگانی بیفگن ز طاعت

که دوران برو نیست چرخ گران را

یکی رایگان حجتی گفت بشنو ...

ناصرخسرو
 
۳۳۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳

 

... گویم چرا نشانه تیر زمانه کرد

چرخ بلند جاهل بیدادگر مرا

گر در کمال فضل بود مرد را خطر

چون خوار و زار کرد پس این بی خطر مرا

گر بر قیاس فضل بگشتی مدار چرخ

جز بر مقر ماه نبودی مقر مرا

نی نی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل

این گفته بود گاه جوانی پدر مرا ...

... منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن

زین چرخ پرستاره فزون است اثر مرا

هر چند مسکنم به زمین است روز و شب

بر چرخ هفتم است مجال سفر مرا

گیتی سرای رهگذران است ای پسر ...

ناصرخسرو
 
۳۳۳

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴

 

... چو تیز کرد برو مرگ چنگ و دندان را

بسی که خندان کرده است چرخ گریان را

بسی که گریان کرده است نیز خندان را

قرار چشم چه داری به زیر چرخ چو نیست

قرار هیچ به یک حال چرخ گردان را

کناره گیر ازو کاین سوار تازان است ...

... بترس سخت ز سختی چو کاری آسان شد

که چرخ زود کند سخت کار آسان را

برون کند چو درآید به خشم گشت زمان ...

ناصرخسرو
 
۳۳۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵

 

... چون خورم اندوه او چو می بخورد

گردش این چرخ مردخوار مرا

چون نکنم بیش ازینش خوار که او ...

ناصرخسرو
 
۳۳۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶

 

نکوهش مکن چرخ نیلوفری را

برون کن ز سر باد و خیره سری را

بری دان از افعال چرخ برین را

نشاید ز دانا نکوهش بری را ...

... درخت تو گر بار دانش بگیرد

به زیر آوری چرخ نیلوفری را

نگر نشمری ای برادر گزافه ...

ناصرخسرو
 
۳۳۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸

 

... وانگه بر شو به کوکب جوزا

زین چرخ برون خرد همی گوید

صحراست یکی و بی کران صحرا ...

ناصرخسرو
 
۳۳۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹

 

حکیمان را چه می گویند چرخ پیر و دوران ها

به سیر اندر ز حکمت بر زبان مهر و آبان ها ...

... که گویدشان همی بی شک به گرماها حزیران ها

به قول چرخ گردان بر زبان باد نوروزی

حریر سبز در پوشند بستان و بیابان ها ...

... اگر بیدار و هشیاری و گوشت سوی من داری

بیاموزم تو را یک یک زبان چرخ و دوران ها

همی گویند کاین کهسارهای محکم و عالی ...

ناصرخسرو
 
۳۳۸

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵

 

ای پیر نگه کن که چرخ برنا

پیمود بسی روزگار بر ما

پیمانه این چرخ را سه نام است

معروف به امروز و دی و فردا ...

... ما مانده شده ستیم و گشته سوده

ناسوده و نامانده چرخ گردا

برسایش ما را ز جنبش آمد ...

... میر تو خدای است طاعتش دار

تا سرت برآید به چرخ خضرا

از طاعت بر شد به قاب قوسین ...

ناصرخسرو
 
۳۳۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹

 

... هرگز ناراست جز از بهر تو

چرخ سر خویش به در خوشاب

تو چو یکی زنگی ناخوب و پیر ...

ناصرخسرو
 
۳۴۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲

 

... نیست روز و شب همانا جز عذاب

هرچه ناز و خوب کردش گشت چرخ

هم ز گردش زود گردد زشت و خاب ...

... زین هزاران شمع که آن آید پدید

تا ببندد روی چرخ از شب نقاب

روی خاک و موی گردان چرخ را

این سیه پرده نقاب است و خضاب ...

ناصرخسرو
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۴۹۲