گنجور

 
۳۲۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰۷

 

... از ثبات قدم ما دل تیغ آب شود

سیل در بادیه ما خطر از پل دارد

بس که چشمم ز پریشان نظری ترسیده است ...

... چرخ را شورش سودای من از جا برداشت

طاقت سیل گرانسنگ کجا پل دارد

صایب این تازه غزل آن غزل شاپورست ...

صائب تبریزی
 
۳۲۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳۷

 

... گریه حسرت ما از سر افلاک گذشت

سیل پرزور چو افتد ز سر پل گذرد

کشتی عقل خراباتی این گرداب است ...

صائب تبریزی
 
۳۲۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵۲

 

... بردباری و تواضع سپر آفتهاست

پل این سیل گرانسنگ خمیدن باشد

راه در بی جهت از یک جهتی بتوان برد ...

صائب تبریزی
 
۳۲۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۰

 

... چون به زیر فلک از تفرقه ایمن باشم

نتوان فصل بهاران به تو پل آسود

چشم جادو گرش آن روز که آمد به سخن ...

صائب تبریزی
 
۳۲۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹۸

 

... دلی که گرد کدورت نبرد ازو سیلاب

کجا ز سیر سر پل شکفته می گردد

دلی که داشت تغافل به التفات امروز ...

صائب تبریزی
 
۳۲۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷۹

 

... ز بس که لاله و گل جوش در بیابان کرد

به روی سیل توان همچو پل سراسر رفت

ز بس که خانه تقوی به خاک یکسان کرد ...

صائب تبریزی
 
۳۲۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱۵

 

... ز رفتگان ره دشوار مرگ شد آسان

گذشتگان پل این سیل خانه پردازند

نمی رسند به معراج گفتگو صایب ...

صائب تبریزی
 
۳۲۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳۲

 

... محیط عشق حقیقی در انتظار شماست

گذر چو سیل بهار از پل مجاز کنید

ز بحر آینه سیل صیقلی گردد ...

صائب تبریزی
 
۳۲۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵۵

 

... پیری به صد شتاب جوانی ز من گذشت

پل را ندیده ام که ز سیلاب بگذرد

گیرنده است پنجه خونهای بیگناه ...

صائب تبریزی
 
۳۳۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷۴

 

... خاشاک سیل کرد رگ خواب خویش را

فصل بهار در ته پل هرکه خواب زد

خون در رگم ز منت خشک محیط سوخت ...

صائب تبریزی
 
۳۳۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳۱

 

... گردیده است آب دل رهروان عشق

تا از پل شکسته امکان گذشته اند

فردای باز خواست چه آسوده خاطرند ...

صائب تبریزی
 
۳۳۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵۷

 

قربانیان شکفته به قصاب برخورند

چون پل بغل گشاده به سیلاب برخورند

جمعی که ره به چاشنی فقر برده اند ...

صائب تبریزی
 
۳۳۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲۱

 

... نتوان به زور از رگ من نیشتر کشید

فردا سبکتر از پل محشر گذر کند

اینجا کسی که بار ستم بیشتر کشید ...

صائب تبریزی
 
۳۳۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۹

 

... که از فرش خرسند با بوریا شد

عنانداری سیل از پل نیاید

دل از عمر بردار چون قددوتاشد ...

صائب تبریزی
 
۳۳۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹۷

 

... کسان که تنگی مسکن کشیده اند امروز

جماعتی گذرند از پل صراط چو سیل

که بار خلق به گردن کشیده اند امروز ...

صائب تبریزی
 
۳۳۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰۴

 

... توهم شمرده نفس خرج کن جوان برخیز

پل شکسته به سیلاب برنمی آید

ز راه اشک من ای طاق کهکشان برخیز ...

صائب تبریزی
 
۳۳۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵۶

 

... جمع کن دامان خود فارغ ز زخم خارباش

صحبت پل می کند سیلاب را پا در رکاب

چون دوتا گردید قد صایب سبکرفتار باش

صائب تبریزی
 
۳۳۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۵

 

... این کهن معمار پیری راکه برگیرد ز خاک

زیر بار رهنوردان صبر چون پل بایدش

قطره آبی که دارد در نظر گوهر شدن ...

صائب تبریزی
 
۳۳۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۴

 

... تا بود دلم خراب غم بود

از موج کمر نبست این پل

صایب ز نوای آتشینت ...

صائب تبریزی
 
۳۴۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳۹

 

... خانه ام بی انتظار خانه پردازی نبود

چشم دایم در ره سیلاب چون پل داشتم

آرزو در سینه ام هرگز نشد مطلق عنان ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۸