گنجور

 
۳۲۱

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۷

 

... هر خبر کان از تعجب خلق را باور نبود

گشت باور زین سفر کز شاه گیتی شد عیان

پیش ازین ما را حدیث هفت خوان آمد عجب ...

... اینت دانا داوری کشور ده و کشور ستان

خسروا شاها تو اندر یک سفر دیدی یقین

هر ظفر کز صد سفر ناید کسی را در گمان

هست واجب بر زمین و آسمان دایم دو سیر ...

... تا کواکب را قران باشد تویی صاحبقران

زین سفر کامسال کردی شد مخالف سوگوار

زین ظفر کامسال دیدی شد موافق شادمان ...

امیر معزی
 
۳۲۲

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۷

 

... چو در حضر بود او پرطرب بود گیتی

چو در سفر بود او پرظفر بود کیهان

سریر او به حضر با طرب کند بیعت

حسام او به سفر با ظفر کند پیمان

ببین رکاب و عنانش چو کرد عزم سفر

اگر هوای سبک خواهی و زمین گران ...

امیر معزی
 
۳۲۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۸۶

 

... هنوز گرد سپاه تو بر لب جیحون

درین خجسته سفر بر ظفر بس است تو را

خدای عزوجل یار و بخت راهنمون ...

امیر معزی
 
۳۲۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۲۸

 

... گر دارد آفتاب قبا و کلاه تو

هر گه که در شکار و سفر باشی ای ملک

آب رونده گرد بشوید ز راه تو ...

امیر معزی
 
۳۲۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴۶

 

... هست در رزم تو هر سال دگرگون ظفری

بارها عزم سفر کرده ای از بهر ظفر

و آمدستی به حضر با ظفر از هر سفری

گر به فغفور فرستی ز غلامان سپهی ...

امیر معزی
 
۳۲۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۰

 

... جفت باید که بود رای تو بارایت شاه

تا زجزوی سفرش خیزد کلی حضری

مدد از ایزد و نصرت بود آن دولت را ...

... نشود رنجه ز دیدار تو هرگز بصری

رمضان شد چو غریبان ز بر ما به سفر

ا ینت فرخ شدن و اینت مبارک سفری

شدنش بود به هنگام که از آمدنش ...

امیر معزی
 
۳۲۷

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

ای رفته ز خانه مدتی سوی سفر

باز آمده سوی خانه با فتح و ظفر

هرگز سفری چنین که کردست دگر

افروخته روی ملک و افراخته سر

امیر معزی
 
۳۲۸

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

... تا کی کمر و کلاه و موزه

تا کی سفر و نشاط صحرا

امروز زمانه خوش گذاریم ...

سنایی
 
۳۲۹

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

... یکی از سر لطف بر ما نگر

سفر داد ما را چو تو تحفه ای

زهی ما بر تو غلام سفر

نظرمان مباد از خدای ار به تو ...

سنایی
 
۳۳۰

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

... از عین و شین و قاف تبه شد قوام عشق

چندین هزار جان مقیمان سفر گزید

جانی هنوز تکیه نزد در مقام عشق ...

سنایی
 
۳۳۱

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰

 

... قالت دموع عینی لم تکف بالعلامه

گفتا که می چه سازی گفتم که مر سفر را

قالت فمر صحیحا بالخیر و السلامه ...

سنایی
 
۳۳۲

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - در تهنیت صلح خواجه امام منصور و سیف الحق شیخ الاسلام

 

... فاسقان را زحمتی هم در خلا هم در ملا

عاشقان را رحمتی هم در سفر هم در حضر

عالمی را در حضر دلشاد کردی زین حضور

کشوری را زان سفر آزاد کردی از سقر

آنچه بر صورت پرستان هری کردی عیان ...

سنایی
 
۳۳۳

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - در مدح سرهنگ عمید محمد خطیب هروی

 

... راکبش گر سوی مشرق تازد از مغرب بر او

گرچه در روزه ست مفتی کی نهد حکم سفر

سم او سنبد حجر را در زمان الماس وار ...

سنایی
 
۳۳۴

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱

 

... تا تو اندر بند عشق خویش باشی استوار

باطن تو کی کند بر مرکب شاهان سفر

تا نگردد رای تو بر مرکب همت سوار ...

سنایی
 
۳۳۵

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۳ - در مدح بهرامشاه

 

... چون قطب تو اندر وطن خویش به نیکی

آوازه نام تو چو انجم به سفر بر

خور جود تو جوینده چو انجم به فلک بر ...

سنایی
 
۳۳۶

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵ - تامل با خویشتن و راز و نیاز با پروردگار

 

... بند پای و سر شمر تاج و سریر اردشیر

دیو هم کاسه بود بر سفره تا وهم و خیال

در میان دین و عقلت در سفر باشد سفیر

جان به دین و عقل ده تا پاک ماند بهر آنک ...

سنایی
 
۳۳۷

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۲ - در نکوهش و ابراز نارضایی از خود

 

... بسان مرد رسن تاب باز پی سپرم

سفر نکردمی از بهر بیشی و پیشی

اگر بسنده بدی در حضر به ما حضرم ...

... عجبتر آنکه ز بهر دو روزه مستقرم

به طوع و رغبت خود سال و ماه در سفرم

ز سیر هفت مشعبد اسیر ششدره ام ...

سنایی
 
۳۳۸

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۳ - در اشتیاق کعبه و سفر حج

 

... این شرف ما را نه بس کز تیغ او قربان شویم

این سفر بستان عیاران راه ایزدست

ما ز روی استقامت سرو این بستان شویم ...

سنایی
 
۳۳۹

سنایی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - ترجیع در مصیبت ضیاء الدین محمد مشهور به سیف المناظرین

 

ای قوم ازین سرای حوادث گذر کنید

خیزید و سوی عالم علوی سفر کنید

یک سر بپر همت ازین دامگاه دیو ...

... و آتش زده ز مرگ خود اندر تبار خویش

کرده سفر بجای مقیمان و پس به ما

داده فراق و حسرت و غم یادگار خویش ...

سنایی
 
۳۴۰

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح تاج‌الدین ابوالفتح اصفهانی

 

... نیستی زین چارگوهر پس تو پنجم گوهری

از برای چه کنی چون ابر هرجایی سفر

چون ز هر معنی پر از گوهر چو بحر اخضری ...

سنایی
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۱۸۰