گنجور

 
امیر معزی

ای تخت و گاه پادشهی جایگاه تو

آراسته است مملکت از تخت و گاه تو

هستی ندیم شاهی و دولت ندیم تو

هستی پناه عالم و ایزد پناه تو

فخر همه شهانی و کس نیست فخر تو

شاه همه جهانی و کس نیست شاه تو

چاه است‌ کین تو که همه زهر دارد آب

وافتاده دشمنان تو در قعر چاه تو

ماهی که زیر لشکر او سایه‌ای بود

بنگرکه بر سر عَلَم توست ماه تو

از آفتاب باز نداند تو را کسی

گر دارد آفتاب قبا و کلاه تو

هر گه‌ که در شکار و سفر باشی ای ملک

آب رونده‌ گَرد بشوید ز راه تو

ور آب کم بود سپه و لشکر تو را

ابر اید و نثارکند بر سپاه تو

تا بخت جاودان به تو دادست فرّ و جاه

ا‌این هر دوان‌ا بهشت‌ کند فرّ و جاه تو

از دوستی که بخت تو دارد تو را همی

خواهد که در بهشت بود جایگاه تو

شاها دل تو هست به هروقت نیکخواه

جاوید شاد باد دل نیکخواه تو

تا سال و ماه و روز و شب است اندرین جهان

فرخنده باد روز و شب و سال و ماه تو

 
 
 
عبید زاکانی

ای دوش چرخ غاشیه گردان جاه تو

خورشید در حمایت پر کلاه تو

شاه جهان سکندر ثانی جمال دین

ای برتر از شهان جهان دستگاه تو

تا چشم دشمنان شود از بیم او سفید

[...]

جهان ملک خاتون

آمد دل ضعیف من اندر پناه تو

کرد او وطن به سایه زلف سیاه تو

هم در پناه زلف تو باد انتقام او

یارب به سرّ سینه مردان راه تو

آخر نظر به حال من مستمند کن

[...]

حافظ

ای خونبهای نافه چین خاک راه تو

خورشید سایه‌پرور طرف کلاه تو

نرگس کرشمه می‌برد از حد برون خرام

ای من فدای شیوه چشم سیاه تو

خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال

[...]

صوفی محمد هروی

ای توتیای دیده من خاک راه تو

جانم فدای غمزه چشم سیاه تو

ای شهسوار حسن عنان را کشیده دار

کز حد گذشت ولوله دادخواه تو

بر بام قصر چون بگشادی نقاب دوش

[...]

فضولی

ای بر فراز چرخ برین بارگاه تو

تو شاه انبیا همه خیل و سپاه تو

بر آسمان رسیده و گشته فرشته

هر ذره که خاسته از گرد راه تو

آسوده است تا ابد از بیم انقلاب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه