محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۱۸
... تیغ زبان برو چو کشیدم سرم مباد
چون لاله گر زبان نکشم از دهان خود
انگیختم غباری و آزردمش به جان ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
زلف و قدت راست ای بت سرکش چشم و رخت راست ای گل رعنا
سنبل و شمشاد هندو و چاکر نرگس و لاله بنده و لالا
ساخته ظاهر معجز لعلت ز آتش سوزان چشمه حیوان ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
... در المم ز بی غمی کو گل تازه ای کزو
لاله داغ دل کنم داغ الم زدای را
تلخی عشق چون دگر پیش دلم نموده خوش ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
باز این چه زلف از طرف رخ نمودن است
باز این چه مشگ بر ورق لاله سودن است
باز این چه نصب کردن خالست برعذار ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
... نور جبین ما نه ز تاثیر طاعت است
داغی کهن ز لاله رخی بر جبین ماست
ای مرغ دل حذر که خدنگ افکنی عجیب ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
... ز اختلاط نسیمی مگر هوا زده ای
که لاله در چمنت رنگ یاسمین دارد
گداز یافته سیمت کدام گرم نگاه ...
... ز داغهایی که خونابه چیده پیرهنت
که لاله رنگ نشانها بر آستین دارد
ز تاب زلف تو پیداست حال آن رگ جان ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
... روز ما را ز شب تیره بتر خواهی کرد
خیمه در کوه و بیابان زده با لاله رخان
خانه عیش مرا زیر و زبر خواهی کرد ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶
... از داغ جنون من مجنون خبری داشت
هر لاله که سر از سرخاکم به درآورد
شیرین قدری رخش وفا راند که فرهاد ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷
از باده لاله تو چو در ژاله می رود
خون قطره قطره در جگر لاله می رود
چشم تو هندوییست که پنداری از خطا ...
... زیبا عروس جمله اندیشه ام به کار
بی مشتری فریبی دلاله می رود
شب محتشم چو می کند آهنگ نوحه ساز ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷
... به دشت و کوه چو از داغ عشق گریم و نالم
ز خاک لاله بروید ز سنگ ناله برآید
ز غمزه تیر نگه دیر در کمان نهد آن مه ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹
... آهوی صیاد تو مردم شکار
لاله و گل از رخ تو منفعل
سنبل و ریحان ز خطت شرمسار ...
... دیده دل بر رخ دلدار دار
تا بکی ای سرو قد لاله رخ
محتشم از داغ تو باشد فکار
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹
... می سوزدم از آرزوی رنگی و بویی
با آن که گل و لاله چمن در چمنستش
هست از ورق شرم و حیا دست خودش نیز ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸
ز لاله زار مرا بی جمال دل نواز چه فیض
ز جام می لب ساقی گل عذار چه حظ ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳
... باز راه سیر با اغیار سرکردی که رشک
لاله و گل را ز اشگم تر کند در باغ وراغ
محتشم از چشم تر آتش فشان در دشت غم ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶
... گر چو شمع از تن سرم صدبار برداری چه باک
محتشم روزی که با داغت برآرد لاله سان
سر ز جیب خاک بشناسش به جیب چاک چاک
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲
... ماه رویت چراغ هر محفل
لاله رویان ز ساغر خوبی
همه سرخوش تو مست لایعقل ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷
... صحبت تنگ تن به تن مشکل
محتشم گل به چین و لاله که هست
میوه چیدن درین چمن مشکل
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۷
... داغ مرا کز ازل جسته درون آمدم
شد در و دیوار او از تن من لاله فام
بس که ز داغ غرقه به خون آمدم ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۵
... نگذاشت که تیغت شود آلوده به خونم
صد شکر که چون لاله به داغ کهن دل
آراسته در عشق تو بیرون و درونم ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۹
خط اگرت سبزه طرف لاله نهفته
دایره ماه را به هاله نهفته
شیخ که دامن کش از بتان شده ای گل
داغ تو در آستین چو لاله نهفته
ابر برای شکست شیشه غنچه
در بغل لاله سنگ ژاله نهفته
می کنم از خوی نازکت شب هجران ...
... پیش بناگوش او ز طره سیه پوش
برگ گل و لاله در گلاله نهفته
نامه قتلم نوشته فاش و به قاصد ...