گنجور

 
محتشم کاشانی

در فراقش چون ندادم جان خود را ای فلک

نام ننگ‌آمیز من از لوح هستی ساز حک

یار عشق دیگران را گر ز من کردی قیاس

ساختی با خاک یک سان عاشقان را یک به یک

هرکه شد پروانه شمعی و سر تا پا نسوخت

بایدش در آتش افکندن اگر باشد ملک

دی که خلقی را به تیر غمزه کردی سینه چاک

گر نمی‌کشتی مرا از غصه میگشتم هلاک

ماه و ماهی شاهد حالند کز هجر تو دوش

آب چشمم تا سمک شد دود آهم تا سماک

بر سر خاک شهیدان خود آمد جامه چاک

ای فدای دامن پاکت هزاران جان پاک

خواهم از گلهای اشگم پرشود روی زمین

تا نیفتد سایهٔ سرو سرافرازت به خاک

بس که می‌بینم تغیر در مزاج نازکت

وقت جورت شادمانم گاه لطف اندر هلاک

حال دل رسید از من گفتمش قلبی اذک

گفت پس دل بر کن از جان گفتمش روحی فداک

روشن است از پرتو تیغت چراغ جان من

گر چو شمع از تن سرم صدبار برداری چه باک

محتشم روزی که با داغت برآرد لاله‌سان

سر ز جیب خاک بشناسش به جیب چاک چاک

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

فتح آذربایجان امسال اینجا خوانده ام

فتح ترکستان و چین خوانم دگر سالت فرنگ

عبدالقادر گیلانی

ای غبار خاک کویت سرمه چشم فلک

ای به تو محتاج خلق هر دو عالم یک به یک

یا رسول الله توئی کان ملاحت پرکمال

کزتو باید برد خوبان دو عالم را نمک

هرکه او امروز مالد روی بر خاک درت

[...]

انوری

صاحبا از نیکخواه و بدسگالت یک مثال

دیده‌ام از چرخ دولاب و در آنم نیست شک

میل دورش چون به گردش می‌درآید دیده‌ای

یک طرف سوی زمین دیگر طرف سوی فلک

قصد و میل نیکخواه و بدسگالت همچنوست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مهستی گنجوی

گر بیفتد یک سر مویی ز خاتون زمان

بس گنه آویزه دارد بی ریا و ریب و شک

آنچه حیوان است از تأثیر او . . . شود

روسپی زاید میان آب دریاها سمک

سلمان ساوجی

ای حریم بارگاهت کعبه ملک و ملک !

ساحتت را روضه فردوس حدی مشترک

در خط از عکس خطوطت ، سطح لوح لاجورد

در گل از سهم اساست ، پای وهم تیز تک

از فروغ شمسه دیوار ایوانت به شب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه