گنجور

 
محتشم کاشانی

گشته در عشق کار من مشکل

مردن آسان و زیستن مشکل

طرفه‌تر آنکه نیست با معشوق

این زمان اختلاط من مشکل

نه به آن ماه رو نگه دشوار

نه به آن نوش لب سخن مشکل

نه کشیدن به سوی خود گستاخ

سر آن زلف پر شکن مشکل

نه ز روی دراز دستی‌ها

دستبازی به آن ذقن مشکل

نه لب طفل آرزویم را

زان لبان خوردن لبن مشکل

چیدن گل میسر است اما

غارت خرمن سمن مشکل

بوسه کم میخورم به کام که هست

راه بردن به آن دهن مشکل

دستباری است اندکی آسان

لیک از آن سوی پیرهن مشکل

گر یکی خواب گه دو پیکر راست

صحبت تنگ تن به تن مشکل

محتشم گل به چین و لاله که هست

میوه چیدن درین چمن مشکل