گنجور

 
۳۲۲۱

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم

 

... روزی ام زان سفر مهیا بود

رفتمی گه گهی به دریا بار

سودها دیدمی در آن بسیار ...

نظامی
 
۳۲۲۲

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۶ - کشتن بهرام وزیر ظالم را

 

... چشمه آفتاب ریحان کشت

شه چو باران رسیده ریحانی

کرد بر تشنگان گل افشانی

داد فرمان که تخت بار زنند

بر در بارگاه دار زنند

عام را بار داد و خود بنشست

خاصگاه ایستاده تیغ به دست ...

نظامی
 
۳۲۲۳

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۷ - فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار

 

... صدره از آب دیده شستندش

بلکه صد باره باز جستندش

چون ندیدند شاه را در غار ...

... نام داغی نهاد بر تن گور

داغ گورش مبین به اول بار

گور داغش نگر به آخر کار ...

... زیر دستان به دست زیر شوند

چون تو باری ز دست بالایی

زیر هر دست خون چه پالایی ...

... پیش از آن کت برون کنند ز ده

رخت بر گاو و بار بر خر نه

ره به جان رو که کالبد کندست

بار کم کن که بارگی تندست

مرده ای را که حال بد باشد ...

... از حسابش کسی فرامش نیست

گر کنی صد هزار باره چست

نخوری بیش از آنکه روزی توست ...

نظامی
 
۳۲۲۴

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده

 

... تو در روی جوهر کشی رنگ را

نبارد هوا تا نگویی ببار

زمین ناورد تا نگویی بیار ...

... که تاب خرد برنتابد تو را

وجود تو از حضرت تنگبار

کند پیک ادراک را سنگ سار ...

... گشاید زبان جز به تسلیم تو

زبان آوران را به تو بار نیست

که با مشعله گنج را کار نیست ...

... که تا راز سلطان نگویند باز

مرا در غبار چنین تیره خاک

تو دادی دل روشن و جان پاک ...

... چنان کافریدی چنان می زیم

امیدم چنانست از آن بارگاه

که چون من شوم دور ازین کارگاه ...

نظامی
 
۳۲۲۵

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴ - در معراج پیغمبر اکرم

 

... بنه بست از این کوی هفتاد راه

به هفتم فلک بر زده بارگاه

دل از کار نه حجره پرداخته ...

... در آن راه بیراه از آوارگی

همش بار مانده همش بارگی

پر جبرییل از رهش ریخته ...

نظامی
 
۳۲۲۶

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۶ - در حسب حال و انجام روزگار

 

... خود آرای باشد به رنگ عروس

چو باران بود روز یا باد و گرد

برون ناورد موی خویش از نورد ...

... دگرگونه شد بر شتابنده حال

سر از بار سنگین درآمد به سنگ

جمازه به تنگ آمد از راه تنگ ...

... نشان پشیمانی آمد پدید

برآمد ز کوه ابر کافور بار

مزاج زمین گشت کافور خوار ...

نظامی
 
۳۲۲۷

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۹ - ستایش اتابیک اعظم نصرةالدین ابوبکربن محمد

 

بیا ساقی آن آب یاقوت وار

در افکن بدان جام یاقوت بار

سفالینه جامی که می جان اوست ...

... بخند ای لب برق چون صبحگاه

به بار ای هوا قطره ناب را

بگیر ای صدف در کن این آب را ...

... ز پرگار خطش گره کرده باز

بران بقعه کاو بارگی تاخته

زمین گنج قارون برانداخته ...

... به هر خانه ای نعمت خوان او

زهی بارگاهی که چون آفتاب

ز مشرق به مغرب رساند طناب ...

نظامی
 
۳۲۲۸

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان و نسب اسکندر

 

... ز شهر وز شوی خود آواره گشت

چو تنگ آمدش وقت بار افکنی

برو سخت شد درد آبستنی

به ویرانه بار بنهاد و مرد

غم طفل می خورد و جان می سپرد ...

... چگونه ورا پرورد وقت کار

چه گنجینه ها زیر بارش کشند

چه اقبالها در کنارش کشند ...

... ز خرمای شه نخلین برگرفت

شد از ابر نیسان صدف باردار

پدیدار شد لؤلؤ شاهسوار ...

نظامی
 
۳۲۲۹

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۱۶ - پیکار اسکندر با لشگر زنگبار

 

... به مهرش روان باید آراستن

مبارک نشد کین ازو خواستن

جهانش گه صلح و جنگ آزمود ...

... ز خون چنان بی گنه ریخته

شد از رومیان رنگ یکبارگی

که دیدند از آنگونه خونخوارگی ...

... چو لشگر به لشگر درآورد روی

مبارز برون آمد از هر دو سوی

بسی یک به دیگر درآویختند ...

... وگر جای خالی کنیم از نبرد

ز گیتی برآرند یکباره گرد

بلی گر ز ما داشتندی هراس ...

... گرفتن تنی چند زنگی ز راه

گرفتار کردن در این بارگاه

نشستن تو را خامش و خشمناک ...

... که در شب ستاره ز تاریک میغ

دو لشگر دگر باره برخاستند

دگرگونه صف ها برآراستند ...

... گرم شیر پیش آید و گر هزبر

بر او سیل بارم چو غرنده ابر

فرس بفکند جوش من نیل را ...

... که ابری سیاه آمد از کوه زنگ

نبارد مگر اژدها و نهنگ

سیه کوله گرد بازو منم ...

... ز بس کوفتن بر زمین گرز و تیغ

ز هر غار بر شد غباری به میغ

ز منقار پولاد پران خدنگ ...

... به خود باید این رزم را ساختن

برون شد دگر باره چون آفتاب

که آرد به خونریزی شب شتاب ...

... به وقت زدن تلخ چون زهر مار

نشست از بر باره کوه فش

به دیدن همایون به رفتار خوش ...

... فرو ماند لنگر پلنگر به مرد

بفرمود شاه از سر بارگی

که لشگر بجنبد به یکبارگی

سپاه از دو سو جنبش انگیختند ...

... دلاور شده گور بر جنگ شیر

ز گفتن که هوی و دگر باره هان

برآورده سر های و هوی از جهان ...

... ز غوغای زنگی تهی گشت راه

فرو ریخت باران رحمت ز میغ

فرو  گشت زنگار زنگی ز تیغ ...

... فتادند چون پیله در پای مور

که ریبنده کو بار مردم کشد

گهی شم کشد گه بریشم کشد ...

... به جز گوهرین جام و زرین عمود

به خروار عنبر به انبار عود

هم از زر کانی هم از لعل و در ...

نظامی
 
۳۲۳۰

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۱۷ - باز گشتن اسکندر از جنگ زنگ با فیروزی

 

... ز رونق میفتاد کاری چنین

چو شد بارور میوه دار جوان

به دست تبر دادنش چون توان

زمستان برون رفت و آمد بهار

برآورده سبزه سر از جویبار

دگر باره سرسبز شد خاک خشک

بنفشه برآمیخت عنبر به مشک ...

... به یاقوت می رنگ داد آذرنگ

چو سقای باران و فراش باد

زدند آب و رفتند ره بامداد ...

... چو نوبت به سربخش دارا رسید

شتر بار زر تا بخارا رسید

گزین کرد مردی به فرهنگ و رای ...

... یکی خانه کافور ناساخته

ز عود گره بارها بسته تنگ

که هر بار از او بود صد من به سنگ

مرصع بسی تیغ گوهر نگار ...

... به بالا و پهنا چو پیلان مست

ز گوش بریده شتر بارها

ز سرهای پر کاه خروارها ...

نظامی
 
۳۲۳۱

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۱ - شتافتن اسکندر به جنگ دارا

 

... نگه دارد از دزد بنه گاه را

نیندازد آن آلت از بار خویش

کزو روزی آسان کند کار خویش ...

نظامی
 
۳۲۳۲

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۲ - رای زدن دارا با بزرگان ایران

 

... که گردن ز دهقانی آزاد کرد

تو نیز ار نهی بار گردن ز دوش

ز گردن زنان برنیاری خروش ...

... که بیداد دارا جهان سوز بود

ازو بوم و کشور به یکبارگی

ستوه آمدند از ستمکار گی ...

... رسن زود پوسد چو باشد گیاه

دگر باره دلوش درافتد به چاه

چو خورشید مشعل درآرد به باغ ...

نظامی
 
۳۲۳۳

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۵ - جنگ دارا با اسکندر

 

... سخن گفت ازان پادشاهان پاک

که چون صبح را شاه چین بار داد

عروس عدن در به دینار داد ...

... هم آن جانب آبی هم این آتشی

پدید آمد از بردباری ستیز

دل کینه ور گشت بر کینه تیز ...

... سرافیل صور قیامت دمید

غبار زمین بر هوا راه بست

عنان سلامت برون شد ز دست ...

... کزان پهلوان پیل پهلو کند

به لشگر بگوید که یکبارگی

گرایند بر جنگ او بارگی

چنان دید دارای دولت صواب ...

... همه هم گروهه به یک سر زنند

به یکبارگی بر سکندر زنند

به فرمان فرمانده تاج و تخت ...

... رهایی دهد سینه را از سنان

دگر باره از بخت امیدوار

پی افشرد بر جای خویش استوار ...

نظامی
 
۳۲۳۴

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۶ - کشتن سرهنگان دارا را

 

... چنان تیغی از بهر آن روز داشت

برانگیخت رزمی چو بارنده میغ

تگرگش ز پیکان و باران ز تیغ

جناح سپه را به گردون کشید

سم بارگی بر سر خون کشید

گرانمایگان را بدانسان که خواست ...

... گشاده بر او روزن درع و ترگ

ز بس تیر باران که آمد به جوش

فکند ابر بارانی خود ز دوش

گران تیر باران کنون آمدی

بجای نم از ابر خون آمدی ...

... زمین کو بساطی شد آراسته

غباری شد از جای برخاسته

به ابرو درآمد کمان را شکنج ...

... بیا تا ببینی و باور کنی

به خونش سم بارگی تر کنی

چو آمد ز ما آنچه کردیم رای ...

... که بغداد را کرد به کاخ و کرخ

درخت کیان را فرو ریخت بار

کفن دوخت بر درع اسفندیار ...

نظامی
 
۳۲۳۵

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۷ - نشستن اسکندر بر جای دارا

 

... نورد ملوکانه بیش از شمار

شتر بار زرینه بیش از هزار

سلاح و سلب را قیاسی نبود ...

... ز کار تو جز خاک روزی نبود

دگر باره کردش سکندر سؤال

که ای مهربان پیر دیرینه سال ...

... گریزد یکی لشگر از یک سوار

دگر باره گفتش به من گوی راز

که بازوی بهمن چرا شد دراز ...

... که آسان نشاید برین پل گذشت

دگر باره درخواست کان هوشمند

در درج گوهر گشاید ز بند ...

... شه از پاسخ پیر فرتوت سال

گرفت آن سخن را مبارک به فال

ز خدمت کشی کرد و بنواختش ...

... ترازو نهادند با سنگ او

شتابندگان از در بارگاه

ستایش گرفتند بر بزم شاه

کزین بارگه گر چراغی نشست

فروزنده خورشیدی آمد به دست ...

نظامی
 
۳۲۳۶

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۸ - ویران کردن اسکندر آتشکده‌های ایران زمین را

 

... یکی تاجور بهتر از سد بود

که باران چو بسیار شد بد بود

چنان داد فرمان شه نیک رای ...

... به پایش درافتاد و زنهار خواست

به آزرم شاه جهان بار خواست

بلیناس چون روی آن ماه دید ...

نظامی
 
۳۲۳۷

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۹ - خواستاری اسکندر روشنک را

 

... پرستنده شد پیکرش را پری

خرامنده سروی رطب بار او

شکر چاشنی گیر گفتار او ...

نظامی
 
۳۲۳۸

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۰ - به پادشاهی نشستن اسکندر در اصطخر

 

... به جایی رسانید کار مرا

که محمل کشد چرخ بار مرا

پذیرفتم از داور آسمان ...

... به انجم رساند سرم ز انجمن

دگر باره شه گفت کای بدسگال

به اندازه خود نکردی سؤال ...

... که بالا چرایی تو و خلق زیر

چو گویی که یک رویه هستیم بار

چرا زیر و بالا درآری به کار ...

... به جان باز بستند پیمان او

از آن بردباری کز او یافتند

به فرمان او پاک بشتافتند ...

نظامی
 
۳۲۳۹

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۱ - فرستادن اسکندر روشنک را به روم

 

... به هر سو یکی را طرفدار کن

که ترسم دگر باره ایرانیان

ببندند بر خون دارا میان ...

... جهاندار فرمود کآید وزیر

برفتن نشست از بر بارگیر

کتب خانه پارسی هرچه بود ...

... به یونان زمین راه برداشتند

ز شاه جهان روشنک بار داشت

صدف در شکم در شهوار داشت

چو موکب درآمد به یونان زمین

گرانبار شد گوهر نازنین

چو نه ماهه شد کان گوهر گشاد ...

نظامی
 
۳۲۴۰

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۳ - داستان نوشابه پادشاه بردع

 

... خیالی نیابد به جز خرمی

کنون تخت آن بارگه گشت خرد

دبیقی و دیباش را باد برد

فرو ریخت آن تازه گلها ز بار

وزان نار و نرگس برآمد غبار

بجز هیزم خشگ و سیلاب تر ...

... که مرغی برون آورد سر ز آب

دگر باره با آن پری پیکران

خورد می به آواز رامشگر ان ...

... همایون تر آمد ز فر همای

چنان کن که فردا به هنگام بار

خرامی سوی درگه شهریار ...

... که او را قدم رنجه بایست کرد

دگر باره نوشابه هوشمند

ز نوشین لب خویش بگشاد بند ...

... که با ما به تندی برآرد نفس

نه جباری خویش را کم کند

نه در پیش ما پشت را خم کند ...

... مرا با پیام بزرگان چه کار

تصرف نیابد درین پرده بار

اگر تندی یی زیر پیغام هست ...

... ستیزه در آن کار نامد صواب

فرو ماند یک بارگی در جواب

بترسید و شد رنگ رویش چو کاه ...

... چو آرند صورت به نزدیک من

در او بنگرد رای باریک من

گوا خواهم آن نقش را در نبشت ...

... که در بسته به گرچه دزد آشنا ست

دگر باره گفت این چه کمبودگی ست

شفاعت درین پرده بیهودگی ست ...

... سر نوبتی دید بر اوج ماه

زده بارگاهی بریشم طناب

ستونش زر و میخش از سیم ناب

فرود آمد از بارگی بار خواست

زمین بوس شاه جهاندار خواست

رقیبان بارش گشادند بار

درآمد به نوبتگه شهریار ...

... عروس حصاری چو دید آن حصار

بلرزید از آن درگه تنگبار

زمین بوسه داد آفرین برگرفت ...

... سمور سیه زاد روباه زرد

دگر باره در جنبش آمد نشاط

درآموده شد خسروانی بساط ...

نظامی
 
 
۱
۱۶۰
۱۶۱
۱۶۲
۱۶۳
۱۶۴
۶۵۵