بیا ساقی از شادی نوش و ناز
یکی شربتآمیز عاشق نواز
به تشنه ده آن شربت دلفریب
که تشنه ز شربت ندارد شکیب
سپندی بیار ای جهاندیده پیر
بر آتش فشان در شبستان میر
که چشمک زنان پیشهای میکنم
ز چشم بد اندیشهای میکنم
ولیکن چو میسوزم از دل سپند
به من چشم بد چون رساند گزند
خطرهای رهزن درین ره بسیست
کسی کاین نداند چه فارغ کسیست
چه عمریست کو را ز چندین خطر
به افسونگری برد باید بسر
به ار پای ازین پایه بیرون نهم
نهنبن برین دیک پر خون نهم
گزارنده داستانهای پیش
چنین گوید از پیش عهدان خویش
که چون دین دهقان بر آتش نشست
بمرد آتش و سوخت آتش پرست
سکندر بفرمود که ایرانیان
گشایند از آتش پرستی میان
همان دین دیرینه را نو کنند
گرایش سوی دین خسرو کنند
مغان را به آتش سپارند رخت
برآتشکده کار گیرند سخت
چنان بود رسم اندران روزگار
که باشد در آتشگه آموزگار
کند گنجهائی در او پای بست
نباشد کسی را بدان گنج دست
توانگر که میراث خواری نداشت
بر آتشکده مال خود را گذاشت
بدان رسم کافاق را رنج بود
هر آتشکده خانهٔ گنج بود
سکندر چو کرد آن بناها خراب
روان کرد گنجی چو دریای آب
بر آتشگهی کو گذر داشتی
بنا کندی آن گنج برداشتی
دگر عادت آن بود کاتش پرست
همه ساله با نوعروسان نشست
به نوروز جمشید و جشن سده
که نو گشتی آیین آتشکده
ز هر سو عروسان نادیده شوی
ز خانه برون تاختندی به کوی
رخ آراسته دستها در نگار
به شادی دویدندی از هر کنار
مغانه می لعل برداشته
به باد مغان گردن افراشته
ز برزین دهقان و افسون زند
برآورده دودی به چرخ بلند
همه کارشان شوخی و دلبری
گه افسانه گوئی گه افسونگری
جز افسون چراغی نیفروختند
جز افسانه چیزی نیاموختند
فرو هشته گیسو شکن در شکن
یکی پایکوب و یکی دستزن
چو سرو سهی دستهٔ گل به دست
سهی سرو زیبا بود گل پرست
سرسال کز گنبد تیز رو
شعار جهان را شدی روز نو
یکی روزشان بودی از کوه و کاخ
به کام دل خویش میدان فراخ
جدا هر یکی بزمی آراستی
وز آنجابسی فته برخاستی
چو یک رشته شد عقد شاهنشهی
شد از فتنه بازار عالم تهی
به یک تاجور تخت باشد بلند
چو افزون بود ملک یابد گزند
یکی تاجور بهتر از سد بود
که باران چو بسیار شد بد بود
چنان داد فرمان شه نیک رای
که رسم مغان کس نیارد بجای
گرامی عروسان پوشیده روی
به مادر نمایند رخ یا به شوی
همه نقش نیرنگها پاره کرد
مغان را ز میخانه آواره کرد
جهان را ز دینهای آلوده شست
نگهداشت بر خلق دین درست
به ایران زمین از چنان پشتیی
نماند آتش هیچ زردشتیی
دگر زان مجوسان گنجینه سنج
به آتشکده کس نیاکند گنج
همان نازنینان گلنار چهر
ز گلزار آتش بریدند مهر
چو شاه از جهان رسم آتش زدود
برآورد ز آتش پرستنده دود
بفرمود تا مردم روزگار
جز ایزد پرستی ندارند کار
به دین حنیفی پناه آورند
همه پشت بر مهر و ماه آورند
چو شد ملک در ملک آن ملک بخش
به میدان فراخی روان کرد رخش
به فرخندگی فتح را گشت جفت
بدان گونه کان نغز گوینده گفت
وگر بایدت تا به حکم نوی
دگرگونه رمزی ز من بشنوی
برار آن کهن پنبهها را ز گوش
که دیبای نو را کند ژنده پوش
بر آنگونه کز چند بیدار مغز
شنیدم درین شیوه گفتار نغز
بسی نیز تاریخها داشتم
یکی حرف ناخوانده نگذاشتم
بهم کردم آن گنج آکنده را
ورق پارههای پراکنده را
از آن کیمیاهای پوشیده حرف
برانگیختم گنجدانی شگرف
همان پارسی گوی دانای پیر
چینن گفت و شد گفت او دلپذیر
که چون شه ز دارا ستد تاج و تخت
ز پرگار موصل برون برد رخت
چو زهره به بابل درآمد نخست
ز هاروتیان خاک آن بوم شست
بفرمود تا آتش موبدی
کشند از هنرمندی و بخردی
فسون نامه زند را تر کنند
وگرنه به زندان دفتر کنند
براه نیا خلق را ره نمود
تف و دود آتش ز دلها زدود
وز آنجا به تدبیر آزادگان
درآمد سوی آذر آبادگان
بهر جا که او آتشی دید چست
هم آتش فرو کشت و هم زند شست
در آن خطه بود آتشی سنگ بست
که خواندی خودی سوزش آتش پرست
صدش هیربد بود با طوق زر
به آتش پرستی گره بر کمر
بفرمود کان آتش دیر سال
بکشتند و کردند یکسر زکال
چو آتش فرو کشت از آن جایگاه
روان کرد سوی سپاهان سپاه
بدان نازنین شهر آراسته
که با خوشدلی بود و با خواسته
دل تاجور شادمانی گرفت
به شادی پی کامرانی گرفت
بسی آتش هیربد را بکشت
بسی هیربد را دوتا کرد پشت
بهاری کهن بود چینی نگار
بسی خوشتر از باغ در نوبهار
به آیین زردشت و رسم مجوس
به خدمت در آن خانه چندین عروس
همه آفت دیده و آشوب دل
ز گل شان فرو رفته در پا به گل
در او دختری جادو از نسل سام
پدر کرده آذر همایونش نام
چو برخواندی افسونی آن دلفریب
ز دل هوش بردی ز دانا شکیب
به هاروتی از زهره دل برده بود
چو هاروت صد پیش او مرده بود
سکندر چو فرمود کردن شتاب
بدان خانه تا خانه گردد خراب
زن جادو از هیکل خویشتن
نمود اژدهائی بدان انجمن
چو دیدند خلق آتشین اژدها
دل خویش کردند از آتش رها
ز بیم وی افتان و خیزان شدند
به نزد سکندر گریزان شدند
که هست اژدهائی در آتشکده
چو قاروره در مردم آتش زده
کسی کو بدان اژدها بگذرد
همان ساعتش یا کشد یا خورد
شه از راز آن کیمیای نهفت
ز دستور پرسید و دستور گفت
بلیناس داند چنین رازها
که صاحب طلسم است بر سازها
بلیناس را گفت شاه این خیال
چگونه نماید به ما بدسگال؟
خردمند گفت این چنین پیکری
نداند نمودن جز افسونگری
اگر شاه خواهد شتاب آورم
سر اژدها در طناب آورم
جهاندار گفت اینت پتیارهای
بُرو گر توانی بکن چارهای
خردمند شد سوی آتشکده
سیاه اژدها دید سر بر زده
چو آن اژدها در بلیناس دید
ره آبگینه بر الماس دید
برانگیخت آن جادوی ناشکیب
بسی جادوییهای مردمفریب
نشد کارگر هیچ در چاره ساز
سوی جادوی خویشتن گشت باز
هر آن جادویی کان نشد کارگر
به جادوی خود باز پس کرد سر
به چارهگری زیرک هوشمند
فسون فساینده را کرد بند
به وقتی که آن طالع آید بدست
کزو جادوئی را دراید شکست
بفرمود کارند لختی سداب
برآن اژدها زد چو بر آتش آب
به یک شعبده بست بازیش را
تبه کرد نیرنگ سازیش را
چو دختر چنان دید کان هوشمند
ز نیرنگ آن سحر بگشاد بند
به پایش درافتاد و زنهار خواست
به آزرم شاه جهان بار خواست
بلیناس چون روی آن ماه دید
تمنای خود را بدو راه دید
بزنهار خویش استواریش داد
ز جادوکشان رستگاریش داد
بفرمود تا آتش افروختند
بدان آتش آتشکده سوختند
پریروی را برد نزدیک شاه
که این ماه بود اژدهای سیاه
زنی کاردانست و بسیار هوش
فلک را به نیرنگ پیچیده گوش
ز قعر زمین برکشد چاه را
فرود آرد از آسمان ماه را
ز حل را سیاهی بشوید ز روی
شود بر حصاری به یک تار موی
به خوبی چگویم پری پیکری
پری را نبوده چنین دختری
سر زلفش از چنبر مشگ ناب
رسن کرده بر گردن آفتاب
به اقبال شه راه بربستمش
همه نام و ناموس بشکستمش
زبون شد درآمد بزنهار من
سزد گر کند خسروش یار من
وگر خدمت شاه را درخور است
مرا هم خداوند و هم خواهر است
چو شه دید رخسار آن دلفریب
برآراسته ماهی از زر و زیب
بلیناس را داد کین رام تست
سزاوار می خوردن جام تست
ولیکن مباش ایمن از رنگ او
مشو غافل از مکر و نیرنگ او
اگر کژدمی کهربا دم بود
مشو ایمن از وی که کژدم بود
بلیناس بر شکر تسلیم شاه
رخ خویش مالید بر خاک راه
پریروی را بانوی خانه کرد
پری چند زین گونه دیوانه کرد
برآموخت زو جادوئیها تمام
بلیناس جادوش از آن گشت نام
اگر جادوئی گر ستاره شناس
ز خود مرگ را برنبندی مراس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی موضوعاتی چون عشق، شادی، و نیز دین میپردازد. شاعر به ساقی دعوت میکند تا شربتی دلفریب به تشنهها بدهد. او از خطرها و مشکلات راه زندگی سخن میگوید و به قدرتهای دوران باستان اشاره میکند، به ویژه در مورد سکندر و تلاش او برای زردشتیزدایی. سکندر نه تنها آتشکدهها را خراب کرد، بلکه توجه به جوانان و عروسان را نیز به جشنها و آیینهای جدید معطوف ساخت. به تدریج، آتشپرستی به فراموشی سپرده میشود و دین حنیفی جایگزین آن میگردد. در ادامه، داستانی از جادو و ماجراهای آن مطرح میشود که به اژدهایی در آتشکده اشاره دارد و در نهایت به زن جادوگری میرسد که در ذهن شاه تأثیر میگذارد و به او قدرت میدهد. این اثر با تصویرسازیهای زیبا و موضوعات عمیق به بررسی تحولات فرهنگی و معنوی میپردازد.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، از روی شادی ما را بنوشان و با ناز و محبت، شربتی مخلوط به عشق به ما بده.
هوش مصنوعی: به کسی که تشنه است، آن نوشیدنی خوشمزه را بده که او از تشنگی دیگر طاقت ندارد.
هوش مصنوعی: ای پیر که در دنیای پر تجربهای، تو در شبستان مینشینی، بر آتش آن آتشفشان مقداری چوب خوشبو بیاور.
هوش مصنوعی: من به طور پنهانی و با نگاهی زیرکانه کاری انجام میدهم تا از چشمهای بد و افکار منفی در امان باشم.
هوش مصنوعی: اما وقتی که دلم از درد و رنج میسوزد، چطور میتواند چشم بد به من آسیب برساند؟
هوش مصنوعی: در این راه، خطرهای زیادی وجود دارد و کسی که از آنها بیخبر باشد، چگونه میتواند بیخیال و راحت باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی به خاطر فریبکاری و جذابیتش توانسته خطرات و تهدیدات زیادی را پشت سر بگذارد و به نوعی زندگیاش را ادامه دهد. زندگی او تحت تأثیر تواناییهای خاصش در فریب و جلب توجه دیگران بوده است.
هوش مصنوعی: از این پایه و از این وضعیت پای خود را بیرون میآورم و بر این دیگ پر از خون میافزایم.
هوش مصنوعی: کسی که قصههای گذشته را بازگو میکند، از عهد و زمانهی خود سخن میگوید.
هوش مصنوعی: وقتی که ایمان و اعتقاد کشاورز به آتش افتاد، نه تنها او از بین رفت، بلکه آتش نیز از حرمت و ارزش خود افتاد و سوختن آن کسی که به آتش ایمان داشت، نشان داد که ایمانش بیپایه و سست بوده است.
هوش مصنوعی: سکندر دستور داد که ایرانیان آتشپرستی را کنار بگذارند و رویکردی جدید را در پیش بگیرند.
هوش مصنوعی: آنها همان مذهب قدیمی را تازه میکنند و به سوی دین پادشاه متمایل میشوند.
هوش مصنوعی: مغان را به آتش میسپارند و در آتشکده به کار مشغول میشوند.
هوش مصنوعی: در آن زمان، معمول بر این بود که معلم در آتشگاه حضور داشته باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که اگر کسی به خزانه یا گنجهای درون فردی دست یابد که در آن محبتی و دوستی وجود نداشته باشد، در واقع ارزش آن خزانه و گنج برای او خرد و بیاهمیت است. در واقع، محبت و دوستی مهمتر از ثروت مادی هستند و بدون آنها، هیچ گنجی به درد نمیخورد.
هوش مصنوعی: ثروتمند که هیچگاه به غارت کردن میراث دیگران نپرداخت، سرمایهاش را در آتشکده قرار داد.
هوش مصنوعی: بدان که طبق رسم، هر چیزی که به نظر میرسد سختی و رنج دارد، در واقع میتواند درون خود گنجینهای ارزشمند و پربار داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی سکندر بناهای عظیم را ویران کرد، مانند دریا، گنجی به وجود آورد.
هوش مصنوعی: اگر زمانی بر سر آتش میگذشتی، پس اکنون میتوانی آن گنج را که برداشتهای، بنا کنی.
هوش مصنوعی: دیگر عادت این بود که آتشپرستان هر ساله با زنان نو عروسی جشن و سروری برگزار میکردند.
هوش مصنوعی: به مناسبت نوروز جمشید و جشن سده، آتشکدهها دوباره تازه و زنده میشوند.
هوش مصنوعی: دختران زیبا و نیکو از هر طرف به خانهها میآیند و به سمت کوچهها میشتابند.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و آراستهی او در کنار آن به شادی در حال حرکت بود و نشاط را از هر سو به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: شراب قرمز مغانه را به باد گرفتهاند و مغان با افتخار سرشان را بلند کردهاند.
هوش مصنوعی: از دشت و زمین کشاورز، سحر و جادو به آسمان بلند برخاسته و دودی به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: همه کارهای آنها در عاشقانه و دلربایی است، گاهی داستانسرایی میکنند و گاهی جادوگری.
هوش مصنوعی: تنها نور چراغ چیزی را نمیفروشد و هیچ چیزی جز داستانها را نیاموختند.
هوش مصنوعی: موهای بلند او به صورت شکن شکن آویزان است؛ یکی با پا بر زمین میکوبد و دیگری دست میزند.
هوش مصنوعی: مانند درخت سروی بلند و زیبا، گلی خوشبو در دست او بود و او خود نیز به زیبایی و لطافت گل شبیه بود.
هوش مصنوعی: در ابتدای سال که از سمت گنبد آسمان، علامت جهانی نو به وجود آمد، روزی تازه شروع شد.
هوش مصنوعی: روزی در حال عبور از کوه و کاخ، همه چیز بر وفق مرادشان بود و از زندگی لذت میبردند.
هوش مصنوعی: هر یک از مهمانیها و مجالس به زیبایی تزیین شدهاند و از آنجا هیاهوی زیادی بلند شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که پیوندی برقرار شد، سلطنت و حکومت برقرار گشت و به دنبال آن، از آشفتگی و هرج و مرج در دنیای مردم کاسته شد.
هوش مصنوعی: اگر یک پادشاه بر تختی بلند بنشیند، هنگامیکه قدرت و مقامش بیش از حد باشد، ممکن است دچار آسیب و خطر شود.
هوش مصنوعی: فردی که دارای موقعیت و مقام بالاتری است، بهتر از کسی است که در برابر مشکلات و سختیها ضعف نشان میدهد. زمانی که باران زیاد میبارد و اوضاع سخت میشود، فردِ جایگاهدار میتواند بهتر عمل کند.
هوش مصنوعی: سلطانی با تدبیر و هوشمندی فرمانی صادر کرد که هیچ کس از مغان نمیتواند آن را به درستی اجرا کند.
هوش مصنوعی: اگر عروسان با روی پوشیده به مادر خود یا به شوهرشان نگاه کنند، این نشاندهنده احترام و ادب آنهاست.
هوش مصنوعی: تمام نقشههای فریب و نیرنگ را خراب کرد و مغها را از میخانه بیخانمان ساخت.
هوش مصنوعی: جهان را از آیینهای ناپاک پاک کرد و دین صحیح را برای مردم حفظ نمود.
هوش مصنوعی: در ایران، هیچ نشانی از آتش یا شعلۀ خاصی که به پیروان زرتشتی مربوط باشد، باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: دیگر از آن مجوسها که گنجینهای دارند، کسی به آتشکده نرفته تا گنجی به دست آورد.
هوش مصنوعی: عزیزان زیباروی با چهرهای شاداب از میان گلها سر برآورده و عشق را به دلها منتقل کردند.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه از دنیا رفت، آتش را خاموش کرد و از میان آن، بویی مانند دود که از آتش ناشی میشود، برآورده شد.
هوش مصنوعی: فرمود که مردم در این دنیا جز پرستش خدا هیچ کار دیگری ندارند.
هوش مصنوعی: همه به آیین حنیف روی میآورند و پشت به خورشید و ماه میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که یک پادشاه بر کشورش سلطنت میکند، در نهایت همه چیز را به گونهای مدیریت میکند که سرزمینش گسترش یابد و خود را در میدانهای وسیعتری به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: به خوششانسی، پیروزی با موفقیت همراه شد، همانگونه که سخنگوی ماهر بیان کرد.
هوش مصنوعی: اگر نیاز داری تا به دستوری جدید گوش بدهی، باید از من رمزی متفاوت بشنوی.
هوش مصنوعی: برادر، آن پنبههای کهنه را از گوشات بیرون کن، چون دیبای نو (جامه تازه) را خراب میکند و از زیبایی میاندازد.
هوش مصنوعی: من از کسانی که به این شیوه زیبا صحبت میکنند، شنیدهام و تأثیر آن را در خود احساس میکنم.
هوش مصنوعی: من تاریخهای بسیاری را تجربه کردهام و هیچ کدام از آنها را بدون معنا و فهم نگذاشتهام.
هوش مصنوعی: من آن گنج را که پر از ارزش و محتوا بود، به هم پیوستم و ورقهای پراکندهاش را سامان دادم.
هوش مصنوعی: از آن موادی که بهطور پنهان و جادویی هستند، توانستم چیزی بسیار باارزش را بسازم.
هوش مصنوعی: دانای پیر چینی سخنی را به زبان فارسی بیان کرد که بسیار دلنشین و خوشایند بود.
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه از داراییهای خود تاج و تخت را برداشت و با چادر و اثاث خود از موصل خارج شد.
هوش مصنوعی: وقتی زهره به بابل رسید، ابتدا خاک آن سرزمین را از هاروتیان شست و شو داد.
هوش مصنوعی: به فرمان او، آتش را از نیروی هنرمندی و خرد یک موبد روشن کردند.
هوش مصنوعی: اگر نامهای به زندان فرستاده شود، باید آن را با محبت و نرمش بفرستند وگرنه ممکن است که خود فرستنده را به زندان ببرند.
هوش مصنوعی: آتش و دود از دلها زدوده شد و راهی تازه برای مردم گشوده گردید.
هوش مصنوعی: از آنجا به دلیل تدبیر و هوش آزادگان، راهی به سوی آذرآبادگان پیدا کرد.
هوش مصنوعی: هر جا که او آتش میبیند، با سرعت به آن میرسد و هم آتش را خاموش میکند و هم خودش را از خطر نجات میدهد.
هوش مصنوعی: در آن منطقه آتشی برپا شد که خودت را به وسیله آن حس کردی و درد سوزش آن را احساس کردی.
هوش مصنوعی: صد نفر از سرداران بودهاند که زرههای زرین به تن داشتهاند و به خدایانی دروغین ایمان آورده و خود را به بند وابستگی به آنها گره زدهاند.
هوش مصنوعی: فرمان داد که آن آتش قدیمی را خاموش کردند و به کلی از بین بردند.
هوش مصنوعی: زمانی که آتش خاموش شد، او از آن مکان حرکت کرد و به سمت سپاهان رفت.
هوش مصنوعی: بدان که در شهر، زیبا و دلنشین است، کسی که با شادی و اشتیاق زندگی میکند.
هوش مصنوعی: دل تاجور از خوشحالی پر شد و به خاطر شادی، به سراغ کامیابی رفت.
هوش مصنوعی: بسیاری از نیروهای جنگی پرقدرت را نابود کرد و موجب شد که برخی از آنها به دو بخش تقسیم شوند.
هوش مصنوعی: بهاری قدیمی و زیبا وجود داشت که دلربایی آن از باغ در بهار تازه خیلی بیشتر بود.
هوش مصنوعی: در پیروی از سنتهای زرتشتی و آیینهای مجوسی، در آن خانه چندین دختر حاضر هستند تا به خدمت هم بپردازند.
هوش مصنوعی: همه دچار مشکل و پریشانی هستند و دلشان آشفته است، زیرا از گلهایی که در زمین هستند، غم و درد ناشی شده است.
هوش مصنوعی: در او دختری با جادوگری و زیبایی از نسل سام پدر به دنیا آمده که نامش آذر همایون است.
هوش مصنوعی: زمانی که با جادوی خود آن دلفریب را صدا زدی، از دل من و از خویشتن آگاهیام را ربودی و مرا در برابرت بیتاب و ناتوان کردی.
هوش مصنوعی: هاروت، به عشق زهره دلی شاد داشت، گویی که قبل از او، صد مرد در برابرش ناتوان و بیجان بودند.
هوش مصنوعی: سکندر دستور داد تا با سرعت به سوی آن خانه بروند تا آنجا خراب شود.
هوش مصنوعی: زن جادو با اندام زیبای خود در جمع حاضر شد و چهرهاش شبیه به اژدهایی شد.
هوش مصنوعی: وقتی مردم اژدهای آتشین را دیدند، دلهایشان از ترس آتش آزاد شد.
هوش مصنوعی: از ترس او، به حالت افاده و نگران به سوی سکندر هجوم میآورند و فرار میکنند.
هوش مصنوعی: در مکانی که آتش بر پا است، موجودی خطرناک و خوفناک مانند اژدها پنهان شده است، مشابه ظرف شیشهای که در آتش قرار گرفته و در معرض آسیب است.
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند از آن اژدهای خطرناک عبور کند، همان لحظه یا به دست او کشته میشود یا مورد بلعیده شدن قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: سلطان از راز کیمیا که پنهان بود، از دانشمند پرسید و او پاسخ داد.
هوش مصنوعی: قطعاً بلیناس (یک شخصیت خیالی یا شخصی مشهور) میداند که این رازها چگونه هستند، زیرا او دارای دانش و قدرت خاصی است که به او اجازه میدهد به این رموز پی ببرد.
هوش مصنوعی: شاه از بلیناس پرسید که این فکر و اندیشه چگونه میتواند به ما نشان داده شود که ما را بدبین کند؟
هوش مصنوعی: فردی عاقل بیان میکند که کسی با چنین ظاهری نمیتواند چیزی به جز فریب و نیرنگ را نشان دهد.
هوش مصنوعی: اگر شاه بخواهد، با سرعت عمل میکنم و خطرات بزرگ را تحت کنترل میآورم.
هوش مصنوعی: جهاندار به او گفت: تو انسان ناتوان و پستتری هستی، اگر میتوانی، برای خودت تدبیری بیندیش و چارهای پیدا کن.
هوش مصنوعی: شخصی با عقل و درایت به سمت آتشکدهای رفت و در آنجا دید که موجودی بزرگ و ترسناک مانند یک اژدها از زیر زمین سر بر آورده است.
هوش مصنوعی: وقتی آن اژدها در بلیناس مسیر شفاف و درخشان آب را بر روی الماس مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: جادوی آن شخص ناشکیب، بسیاری از جادوهای فریبنده و فریبا را برانگیخت.
هوش مصنوعی: هیچ راه حلی موثر نبود و او دوباره به جادوی درون خود رجوع کرد.
هوش مصنوعی: هر نوع جادویی که اثر نداشت، در نهایت خود را پس گرفت و کاراییاش را نشان نداد.
هوش مصنوعی: با تدبیر و زیرکی فردی باهوش، جادوگر فریبنده را به دام انداخت.
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که تقدیر به دست کسی بیفتد که قادر است جادو را از هم بگسلد و شکست دهد.
هوش مصنوعی: سپس به آنها دستور داد تا کمی صبر کنند و در این هنگام علفی بر آن اژدها ریختند، مانند زمانی که بر آتش آب میریزند.
هوش مصنوعی: با یک فریب، بازی خود را خراب کرد و نقشهاش را از دست داد.
هوش مصنوعی: وقتی دختر دید که آن مرد هوشمند با فریب و ذکاوتش، بند سحر را گشوده است، متوجه شد که او چقدر زیرک و باهوش است.
هوش مصنوعی: او در برابرش زانو زد و با التماس در خواست کرد که ای پادشاه دنیا، لطفی به او بکن.
هوش مصنوعی: وقتی بلیناس آن ماه زیبا را دید، آرزوی خودش را در آن چهره مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: با محافظت از خود، به او قدرت و ثبات بخشید و به خاطر نجات از جادوگران، به او کمک کرد.
هوش مصنوعی: او دستور داد که آتش روشن کنند و به خاطر همان آتش، آتشکده را سوزاندند.
هوش مصنوعی: زنی زیبا را به نزد پادشاه آوردند، که این زن همانند ماه زیبا و دلربا اما با ویژگیهای خطرناکی مانند اژدها بود.
هوش مصنوعی: زنی است با استعداد و زیرکی، که توانسته با ذکاوت خود، مشکلات و چالشهای زندگی را با ترفندهای هوشمندانه حل کند.
هوش مصنوعی: از عمق زمین چاه بالا میآید و ماه از آسمان پایین میآید.
هوش مصنوعی: سیاهی از چهره محو میشود و مانند یک تار موی ظریف، میتواند بر دیواری تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: به خوبی میگویم که هیچ دختری به زیبایی این پری صورت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: موهای او مانند یک دستمال سیاه و نرم به دور گردن خورشید پیچیده شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر خوششانسی و موفقیت او، همه چیزهایی را که به من مربوط میشد از دست دادم و اعتبار و شخصیت خود را زیر سوال بردم.
هوش مصنوعی: زبان من به خاطر درد و اندوهی که دارم به ناله درآمده است، اگر او (یارم) بر من مهر کند، شایسته است که به من توجه کند.
هوش مصنوعی: اگر من لایق خدمت به شاه باشم، هم خداوند و هم خواهرم در کنار من خواهند بود.
هوش مصنوعی: هنگامی که پادشاه چهره دلفریب او را دید، گویی ماهی از طلا و زیبایی درخشان جلوهگر شده است.
هوش مصنوعی: بلیناس را به خاطر محبتها و خوبیهایش آگاه میسازد که سزاوار پاداش و نعمت است، و او از این نعمت بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: اما مواظب باش که به ظاهر او دل خوش نکنی و از حیله و تزویرش غافل نشوی.
هوش مصنوعی: اگرچه کژدمی کهربایی زیبا دارد، نباید از او احساس امنیت کنی؛ زیرا او در نهایت همان کژدم است.
هوش مصنوعی: بلیناس بر شیرینی و زیبایی چهرهاش به تسلیم افتاد و بر خاک راه مالید.
هوش مصنوعی: زن خانه با زیبایی خود، دل چند پری را که به این گونه دیوانه شده بودند، به تسخیر خود درآورد.
هوش مصنوعی: از او تمام فنون جادو را آموخت و به همین دلیل نامش در میان جادوگران مشهور شد.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند یک ستارهشناس بتواند بر مرگ غلبه کند و من را از این سرنوشت دور نگه دارد، این مانند سحر و جادو خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.