خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید خدایی تو راست
پناه بلندی و پستی تویی
همه نیستند آنچه هستی تویی
همه آفریدهست بالا و پست
تویی آفرینندهٔ هر چه هست
تویی برترین دانشآموز پاک
ز دانش قلم رانده بر لوح خاک
چو شد حجتت بر خدایی درست
خرد داد بر تو گوایی نخست
خرد را تو روشنبصر کردهای
چراغ هدایت تو بر کردهای
تویی کاسمان را برافراختی
زمین را گذرگاه او ساختی
تویی کافریدی ز یک قطره آب
گهرهای روشنتر از آفتاب
تو آوردی از لطف جوهر پدید
به جوهرفروشان تو دادی کلید
جواهر تو بخشی دل سنگ را
تو در روی جوهر کشی رنگ را
نبارد هوا تا نگویی ببار
زمین ناورد تا نگویی بیار
جهانی بدین خوبی آراستی
برون زان که یاریگری خواستی
ز گرمی و سردی و از خشک و تر
سرشتی به اندازهٔ یکدگر
چنان برکشیدی و بستی نگار
که به زان نیارد خرد در شمار
مهندس بسی جوید از رازشان
نداند که چون کردی آغازشان
نیاید ز ما جز نظر کردنی
دگر خفتنی باز یا خوردنی
زبان برگشودن به اقرار تو
نینگیختن علّت کار تو
حسابی کزین بگذرد گمرهیست
ز راز تو اندیشه بیآگهیست
به هرچ آفریدی و بستی طراز
نیازت نه ای از همه بینیاز
چنان آفریدی زمین و زمان
همان گردش انجم و آسمان
که چندان که اندیشه گردد بلند
سر خود برون ناوَرَد زین کمند
نبود آفرینش تو بودی خدای
نباشد همی هم تو باشی به جای
کواکب تو بربستی افلاک را
به مردم تو آراستی خاک را
تویی گوهرآمای چار آخشیج
مسلسلکنِ گوهران در مزیج
حصار فلک برکشیدی بلند
در او کردی اندیشه را شهربند
چنان بستی آن طاق نیلوفری
که اندیشه را نیست زو برتری
خرد تا ابد در نیابد تو را
که تاب خرد برنتابد تو را
وجود تو از حضرت تنگبار
کند پیک ادراک را سنگسار
نه پرکندهای تا فراهم شوی
نه افزودهای نیز تا کم شوی
خیال نظر خالی از راه تو
ز گردندگی دور درگاه تو
سری کز تو گردد بلندیگرای
به افکندن کس نیفتد ز پای
کسی را که قهر تو در سر فِکَند
به پامردیِ کس نگردد بلند
همه زیرْدستیم و فرمانپذیر
تویی یاوریده، تویی دستگیر
اگر پایِ پیل است اگر پرِّ مور
به هر یک تو دادی ضعیفی و زور
چو نیرو فرستی به تقدیر پاک
به موری ز ماری برآری هلاک
چو برداری از رهگذر دود را
خورَد پشّهای مغزِ نمرود را
چو در لشگرِ دشمن آری رحیل
به مرغان کُشی پیل و اصحاب پیل
گه از نطفهای نیکبختی دهی
گه از استخوانی درختی دهی
گه آری خلیلی ز بتخانهای
گهی آشنایی ز بیگانهای
گهی با چنان گوهرِ خانهخیز
چو بوطالبی را کنی سنگ ریز
که را زَهرهٔ آنکه از بیمِ تو؟
گشاید زبان جز به تسلیمِ تو
زبانآوران را به تو بار نیست
که با مشعله گنج را کار نیست
ستانی زبان از رقیبان راز
که تا راز سلطان نگویند باز
مرا در غبارِ چنین تیرهخاک
تو دادی دلِ روشن و جانِ پاک
گر آلوده گردم من اندیشه نیست
جز آلودگی خاک را پیشه نیست
گر این خاک روی از گنه تافتی
به آمرزشِ تو که ره یافتی ؟
گناهِ من ار نامدی در شمار
تو را نام کی بودی آمرزگار
شب و روز در شام و در بامداد
تو بر یادی از هر چه دارم به یاد
چو اوّلشب آهنگِ خواب آورم
به تسبیحِ نامت شتاب آورم
چو در نیمشب سر برآرم ز خواب
تو را خوانم و ریزم از دیده آب
و گر بامدادست راهم به توست
همه روز تا شب پناهم به توست
چو خواهم ز تو روز و شب یاوری
مکُن شرمسارم در این داوری
چنان دارم ای داورِ کارساز
کزین بانیازان شوم بینیاز
پرستندهای کز رهِ بندگی
کند چون تویی را پرستندگی
درین عالم آباد گردد به گنج
در آن عالم آزاد گردد ز رنج
مرا نیست از خود حسابی به دست
حساب من از توست چندان که هست
بد و نیک را از تو آید کلید
ز تو نیک و از من بد آید پدید
تو نیکی کنی من نه بد کردهام
که بد را حَوالت به خود کردهام
ز توست اوّلین نقش را سرگذشت
به توست آخرین حرف را بازگشت
ز تو آیتی در من آموختن
ز من دیو را دیده بردوختن
چو نام توام جاننوازی کند
به من دیو کی دستیازی کند؟
ندارم روا با تو از خویشتن
که گویم تو و باز گویم که من
گر آسوده گر ناتوان میزیَم
چنان کافریدی چنان میزیم
امیدم چنانست از آن بارگاه
که چون من شوم دور ازین کارگاه
فروریزم از نظم و ترتیبِ خویش
دگرگونه گردم ز ترکیبِ خویش
کند باد پرکنده خاکِ مرا
نبیند کسی جانِ پاک مرا
پژوهندهٔ حالِ سربستِ من
نهد تهمتِ نیست بر هستِ من
ز غیب آن نمودارش آری به دست
کزین غایب آگاه باشد که هست
چو بر هستیِ تو منِ سسترای
بسی حجت انگیختم دلگشای
تو نیز ار شود مهدِ من در نهفت
خبر ده که جان ماند اگر خاک خفت
چنان گرم کن عزمِ رایم به تو
که خرّمدل آیم چو آیم به تو
همه همرهان تا به در با منند
چو من رفتم این دوستان دشمنند
اگر چشم و گوش است اگر دست و پای
ز من بازمانند یکیک به جای
تویی آنکه تا من منم با منی
درین در مبادم تهیدامنی
درین ره که سر بر دری میزنم
به امّیدِ تاجی سری میزنم
سری کان ندارم ازین در دریغ
به ار تاج بخشی بدان سر نه تیغ
به حکمی که آن در ازل راندهای
نگردد قلم ز آنچه گرداندهای
ولیکن به خواهش من حکمکش
کنم زین سخنها دلِ خویش خوش
تو گفتی که هر کس در رنج و تاب
دعایی کند من کنم مستجاب
چو عاجزرهاننده دانم تو را
درین عاجزی چون نخوانم تو را؟
بلی کار تو بنده پروردن است
مرا کار با بندگی کردن است
شکسته چنان گشتهام بلکه خُرد
که آبادیام را همه باد برد
تویی کز شکستم رهایی دهی
وگر بشکنی مومیایی دهی
در این نیمشب کز تو جویم پناه
به مهتاب فضلم برافروز راه
نگهدارم از رخنهٔ رهزنان
مکن شاد بر من دلِ دشمنان
به شکرم رسان اوّل آنگه به گنج
نخستم صبوری ده آنگاه رنج
بلایی که باشم در آن ناصبور
ز من دور دار ای ز بیداد دور
گرَم در بلایی کنی مبتلا
نخستم صبوری ده آنگه بلا
گرَم بشکنی ور نهی در نَوَرد
کفی خاک خواهی ز من خواه گَرد
برون افتم از خود به پرکندگی
نیفتم برون با تو از بندگی
به هر گوشه کافتم ثنا خوانمت
به هر جا که باشم خدا دانمت
قرار همه هست بر نیستی
تویی آنکه بر یک قرار ایستی
پژوهنده را یاوه زان شد کلید
کز اندازهٔ خویشتن در تو دید
کسی کز تو در تو نظاره کند
ورقهای بیهوده پاره کند
نشاید تو را جز به تو یافتن
عنان باید از هر دری تافتن
نظر تا بدین جاست منزلشناس
کزین بگذری در دل آید هراس
سپردم به تو مایهٔ خویش را
تو دانی حساب کم و بیش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به ستایش خداوند و بیان عظمت و قدرت او اختصاص دارد. شاعر با تأکید بر خالقیت و حکمت الهی، به ویژگیهای بارز خداوند مانند قدرت بینظیر، علم بیپایان و بینیازی از مخلوقات اشاره میکند. او به آفریدن جهان و موجودات اشاره کرده و بر این نکته تأکید میکند که همه چیز به دست خداوند خلق شده و او تنها منبع پناه و کمک است.
شاعر همچنین به اهمیت دعا و درخواست کمک از خدا پرداخته و ابراز میدارد که در سختیها و گرفتاریها تنها امیدش به لطف و رحمت خداوند است. او به ناتوانی خود در برابر قدرت خداوند اعتراف میکند و در نهایت، متعهد میشود که در هر حال به یاد خدا باشد و او را به عنوان منبع اصلی نیکی و رحمت بشناسد.
هوش مصنوعی: پروردگارا، سلطنت تو در جهان برقرار است و ما در خدمت تو هستیم.
هوش مصنوعی: تو پناهگاهی برای همه هستی، چه در بلندیها و چه در پستیها، زیرا آنچه که وجود دارد، خود تویی.
هوش مصنوعی: تمام موجودات، چه در جایگاههای بالا و چه در جایگاههای پایین، همه ساخته و پرداختهٔ تو هستند، تویی که خالق همه چیز هستی.
هوش مصنوعی: تو بهترین دانشآموزی هستی که از دانش پاکی برخوردار است و بهگونهای هستی که از دانشهای ناپاک و بیارزش کنار گذاشتهشدهای.
هوش مصنوعی: زمانی که دلیل و برهان تو بر وجود خداوند ثابت شد، خرد و عقل به تو اولیّت و دلیلی میدهد.
هوش مصنوعی: تو عقل و اندیشهات را به روشنی و بصیرت رساندهای و نور هدایتت را بر افراشتهای.
هوش مصنوعی: تو هستی که آسمان را بالا بردی و زمین را به مسیر عبور او تبدیل کردی.
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که از یک قطره آب، جواهرهایی با درخششی بیشتر از خورشید آفریدهای.
هوش مصنوعی: تو از روی لطف و محبت خود، مادهای ارزشمند را به وجود آوردی و به فروشندگان این مواد، راه و روش دستیابی به آن را یاد دادی.
هوش مصنوعی: جواهر تو میتواند دلهای سخت و سنگی را نرم کند و با زیباییات، رنگ و جلا به زندگی ببخشی.
هوش مصنوعی: باران نبارد تا اینکه تو نگویی ببار. زمین بر نخواهد شد تا اینکه تو نگویی بیاور.
هوش مصنوعی: جهان را به این زیبایی تزئین کردی، به خاطر کسی که به یاری او نیاز داشتی.
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط و تضاد بین دو وضعیت اشاره دارد. در آن به تنوع و تفاوتهای موجود در زندگی، مانند گرما و سرما یا خشک و تر، پرداخته شده و تأکید میکند که تمامی این حالتها به گونهای با هم مرتبط و متناسب هستند. به عبارت دیگر، هر یک از این ویژگیها به نوعی بر عملکرد و شناخت انسانی تأثیر میگذارند و درک ما از دنیا را شکل میدهند.
هوش مصنوعی: بهقدری زیبایی تو را بالا برد و به خود مشغول کرد که هیچ عقل و خردی نمیتواند تو را در هیچ مقیاسی اندازهگیری کند.
هوش مصنوعی: مهندس به دنبال درک رازهای آنهاست، اما نمیداند که چگونه باید کارشان را شروع کرد.
از ما جز نگریستن کاری بر نمیآید همچنین جز خفتن و خوردن.
(و جز ) زبان گشودن به اقرار و گواهی بر (بیهمتایی) تو، و نیز فضولی نکردن در علّت کار تو (کاری از ما بر نمیآید)
هوش مصنوعی: اگر حسابی از چیزی فراتر برود، به آن گمراهی میگویند؛ زیرا فکر کردن به راز تو بدون آگاهی، میتواند انسان را به اشتباه بیندازد.
هوش مصنوعی: هرچه که خلق و ساختهای، به اندازه نیازی که داری آن را تنظیم کردهای، اما تو از هیچکس مستقل و بینیاز نیستی.
هوش مصنوعی: تو به گونهای زمین و آسمان را خلق کردی که هر دو در چرخهای هماهنگ و منظم در حرکتاند.
هوش مصنوعی: هر چقدر فکر و اندیشه انسان بالا برود و تواناییهایش توسعه یابد، اما باز هم نمیتواند از این مشکلات و موانع رهایی یابد.
هوش مصنوعی: تو خدایی و اگر آفرینش نباشد، باز هم تو در جای خود هستی و این موضوع تغییری در حقیقت وجودی تو ایجاد نمیکند.
هوش مصنوعی: ستارهها را بهواسطه تو به آسمان بستی و زمین را بهخاطر تو زینت بخشیدی.
هوش مصنوعی: تو همان جواهر گرانبهایی هستی که با زیبایی و شگفتی چهار عنصر را به هم میآمیزی.
هوش مصنوعی: تو در آسمان، دیواری بلند بر افراشتهای که فکر و اندیشه را محصور کرده است.
هوش مصنوعی: تو به قدری زیبا و دلنشین جلوه کردهای که هیچ فکری نمیتواند برتری تو را درک کند.
هوش مصنوعی: عقل و اندیشه برای همیشه نمیتواند به عمق و تمامیت وجود تو پی ببرد، چون تو از حد و اندازهی درک عقل فراتر هستی و تحمل فهمیدن تو را ندارند.
هوش مصنوعی: وجود تو از نعمتهای الهی باعث میشود که درک و فهم ما با موانع و سختیهایی مواجه شود.
هوش مصنوعی: تو نه آنقدر پراکندهای که جمع شوی و نه آنقدر اضافهای که کم بشوی.
هوش مصنوعی: تصور و اندیشهی بیپایه از تو، مانند گرد و غبار دور از درگاهت است.
هوش مصنوعی: اگر انسانی به جایگاه و موقعیت بلندی برسد، هیچکس نمیتواند او را به زیر بکشد یا از پایش بیندازد.
هوش مصنوعی: کسی که از دست تو ناراحت شود، هیچ وقت به دلیری و شجاعت دیگران پایبند نخواهد بود.
هوش مصنوعی: ما همه زیر دست هستیم و به تو فرمان میدهیم، تو یاور ما هستی و ما را یاری میکنی.
هوش مصنوعی: اگر پاهای فیل را داشته باشی یا بالهای مورچه، به هر یک از این موجودات قدرت و ضعف خاصی دادهای.
هوش مصنوعی: وقتی که نیرویی را به تقدیر خوب بفرستی، میتوانی به راحتی بر دشمنی که قدرت بیشتری دارد پیروز شوی و او را نابود کنی.
اگر دود (محافظت) را از رهگذر برداری، پشهای ناچیز مغز انسان مغرور را میخورد. (پشه از دود گریزان است - نمرود سمبل آدم مغروری است که خود را بینیاز از حقتعالی میبیند)
هوش مصنوعی: وقتی که در میان سپاه دشمن عزیمت کنی، به مانند پرندگان، فیلها و همراهان آنها را به سادگی از بین میبری.
هوش مصنوعی: گاهی تو از نطفهای، خوشبختی و روزی میدهی، و گاهی از استخوانی، زندگی و رشد میبخشی.
هوش مصنوعی: گاهی از مکتب عشق با کسی آشنا میشوی که خود را از کسانی دیگر میدانی و گاهی هم از مکانهای مقدسی که به آن ارادت داری، پیوندی برقرار میکنی.
هوش مصنوعی: گاهی با چنین اشیای ارزشمندی که از خانه بیرون میآید، میتوانی مانند بوطالب، یعنی کسی که از جاه و مقام برخوردار است، سنگ ریزهای دور بیندازی. این به نوعی به فرصتها و موقعیتهایی اشاره دارد که در آیین زندگی هر فرد ممکن است پیش بیاید؛ گویی انسان در برخی شرایط میتواند به راحتی از چیزهای باارزش صرفنظر کند.
هوش مصنوعی: کسی جرأت ندارد از ترس تو سخن بگوید، جز به قبول و تسلیم در برابر تو.
هوش مصنوعی: افراد با استعداد و خوش زبانی مثل تو نیاز به زحمت و تلاش ندارند، زیرا از طریق دانایی و هوش خود میتوانند به گنجهای با ارزش دست پیدا کنند.
هوش مصنوعی: زبانت را از رقیبان دور نگهدار، چون تا زمانی که راز سلطان را برملا نکنند، نباید چیزی بگویی.
هوش مصنوعی: تو در این دنیای تاریک و پر از مشکلات، به من دلِ روشن و روحی پاک عطا کردهای.
هوش مصنوعی: اگر من آلوده شوم، هیچ تفکری در این مورد وجود ندارد، زیرا کار زمین فقط آلودگی است.
هوش مصنوعی: اگر این خاک از گناهش رهایی یافته است، آیا به خاطر آمرزش تو بوده که به این راه رسیده است؟
هوش مصنوعی: اگر گناه من در شمار تو نیامده، پس نام تو چه بود که آمرزنده باشد؟
هوش مصنوعی: در هر شب و روز، در شهر شام و هنگام صبح، خاطرهای از آنچه دارم در یادم است.
هوش مصنوعی: به هنگام شروع شب، قصد دارم که به راحتی بخوابم و با یاد نام تو، روح و قلبم را آرامش دهم.
هوش مصنوعی: در نیمه شب که از خواب بیدار میشوم، به یاد تو میافتم و اشکهای شوقم را نثار میکنم.
هوش مصنوعی: اگر صبح باشد، راه من به سوی توست و هر روز تا شب، پناهگاه من تویی.
هوش مصنوعی: هرگاه از تو در روز و شب درخواست یاری میکنم، مرا در این قضاوت شرمسار نکن.
هوش مصنوعی: من به گونهای زندگی میکنم که ای مشاور و راهنمای من، از طریق تو میتوانم از نیازمندیهایم رهایی پیدا کرده و بینیاز شوم.
هوش مصنوعی: کسی که مانند تو به طور واقعی و با دل و جان از بندگی پرستش میکند، ارزشمند است.
هوش مصنوعی: در این دنیا با تلاش و کوشش میتوان به ثروت و رفاه رسید، ولی در آن دنیا از رنج و زحمت آزاد خواهیم شد.
هوش مصنوعی: من هیچ حسابی از خودم ندارم، تمام حساب و کتاب من به تو مربوط میشود و به اندازهای که هست، دست توست.
هوش مصنوعی: همه چیز از تو ناشی میشود؛ خوبیها از تو سرچشمه میگیرند و بدیها از من پدید میآید.
تو نیکی میکنی و من اشتباه نمیکنم که بدی را به خودم نسبت میدهم (این بیت توضیح مصرع دوم بیت قبل است که میگوید: نیکی از توست و بدی از من)
هوش مصنوعی: نخستین تصویر و داستان از تو شروع میشود و آخرین سخن و پایان نیز به تو مربوط میگردد.
هوش مصنوعی: از تو چیزی آموختم که درونم را تغییر داد و به واسطه من، نگاه دیو را از خود دور کردم.
هوش مصنوعی: وقتی که نام تو باعث طراوت و زندگیام میشود، دیگر چگونه میتواند دیو و ناامیدی به من آسیب بزند؟
هوش مصنوعی: من نمیتوانم صریحاً بگویم که تو چه کسی هستی و از خودم صحبت کنم، چون این کار برایم نادرست است.
هوش مصنوعی: هرچند آسوده باشم یا در زحمت و ناتوانی، زندگیام را به گونهای میگذرانم که شبیه کافران باشد و به همان شیوه ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: امید من از آن مکان بلند این است که زمانی که از این دنیای کار و تلاش دور شوم، بهتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: از ساختار و نظم خودم کنار میروم و به صورت دیگری در میآیم.
هوش مصنوعی: باد باعث میشود که خاک من پراکنده شود و هیچکس نمیتواند روح پاک من را ببیند.
هوش مصنوعی: کسی که در پی کشف حال پنهان من است، به من نسبت میدهد که وجودی ندارم در حالی که من هستم.
هوش مصنوعی: از عالم غیب آنقدر آگاهی به تو میدهد که دیگران از حقیقت او خبر ندارند و فقط تو میتوانی او را درک کنی.
هوش مصنوعی: من برای تو دلایل زیادی آوردم و برای آن که به واقعیت وجودت پی ببری، تلاش کردم.
هوش مصنوعی: اگر روزی خبر بیاید که من در خاک خوابیدهام، تو هم خبر بده که جان من همچنان زنده است.
هوش مصنوعی: انقدر ارادهام را نسبت به تو قوت ببخش که وقتی نزد تو میآیم، با دل شاداب و خوشحال بیایم.
هوش مصنوعی: همه ی دوستانم تا وقتی که با من هستم، همراه و همدل هستند، اما به محض اینکه بروم، این دوستان به دشمنان تبدیل میشوند.
هوش مصنوعی: اگر چشم و گوش من از من جدا شوند، یا اگر دست و پای من از من دور شوند، هر کدام به جای خودشان خواهند بود.
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که وقتی من وجود دارم، همراه من هستی. در این حال، نکند که من از بیپناهی و تنهایی رنج ببرم.
هوش مصنوعی: در این مسیر که برای رسیدن به هدفم تلاش میکنم، امید دارم که به موفقیت و سربلندی دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من از این در غمگین نیستم، حتی اگر تماسی با مقام و قدرت هم نداشته باشم، زیرا به جای آنکه به سرم تکیه کنم، نمیخواهم از شمشیر برای تصاحب چیزی استفاده کنم.
هوش مصنوعی: بر اساس تقدیری که از زمانهای قدیم برایت رقم خورده، قلم نمیتواند بر آنچه تو فراهم کردهای، تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: اما به خواهش من از این حرفها دل خود را شاد کن و اطاعت کن.
هوش مصنوعی: تو گفتی هر کس در سختی و اضطراب دعا کند، من دعایش را مستجاب میکنم.
هوش مصنوعی: من تو را به عنوان رهاییدهندهام در این وضعیت ناتوانی میشناسم. چگونه میتوانم نامت را نبرم و به تو اشاره نکنم؟
هوش مصنوعی: بله، کار تو در پرورش و تربیت من است و من باید در مقام بندگی و خدمت به تو تلاش کنم.
هوش مصنوعی: من به قدری آسیبدیده و شکستهام که حتی کوچکترین اجزای وجودم هم در هم ریخته و همه چیز خوبی که داشتم را باد برده است.
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که میتوانی مرا از شکست و ناامیدی نجات دهی، و اگر هم مرا بشکنی، مثل مومیایی به من زندگی دوباره میدهی.
هوش مصنوعی: در این نیمهشب که از تو کمک میطلبم، مهتاب مرا راهنمایی کن و نور وجودت را بر سر راهم بزن.
هوش مصنوعی: میگوید که مراقب باش که دشمنان خوشحال نشوند و من را تحت تاثیر قرار ندهند. باید از گزند آنانی که میخواهند آسیب بزنند محافظت کنم.
هوش مصنوعی: اول از همه شکرگزار باش، سپس به گنج و ثروت خود برس. بعد از آن، صبر کن و در کنار آن، با رنج و زحمت مواجه شو.
هوش مصنوعی: ای پروردگار! از من دور کن هر بلایی که باعث بیصبریام شود و مرا از ستم دور نگهدار.
هوش مصنوعی: اگر در گرفتاریای به من آسیب برسانی، ابتدا صبر و تحمل را به من بده، سپس بلا و مشکل را.
هوش مصنوعی: اگر مرا بشکنی یا در نبرد پیروز نشوی، خاکی از من خواهی که به جست و جوی آن خواهی رفت.
هوش مصنوعی: من از خودم خارج میشوم و در دنیای بیقراری گم نمیشوم، بلکه با تو از بندگی رها میشوم.
هوش مصنوعی: هر جا که باشم، تو را ستایش میکنم و تو را تنها خدا میدانم.
هوش مصنوعی: تمامی قراردها و ثباتها حول محور نابودی تو میچرخند و تو همان کسی هستی که بر یک ثبات ایستادهای.
پژوهنده به این دلیل کلید (ادراک) را گم کرد که تو را با خودش مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر تو به خود نگاهی بیندازد و کارهای بیفایده انجام دهد، نشاندهندهی عمق علاقهاش به توست.
هوش مصنوعی: درست نیست که تو را جز خودت پیدا کرد. باید از هر راهی به دنبال آنچه که هستی باشی.
هوش مصنوعی: چشم تا اینجا را میبیند، میداند که این مکان است، اما اگر از این مرز بیرون بروی، ترس به دل میافتد.
هوش مصنوعی: من دارایی و جان خود را به تو سپردم و تو بهتر از هر کس میدانی چه مقدار از آن را باید به حساب آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.