قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۲ - در موعظت و نصیحت و حقانیت مذهب اثنا عشری گوید
... کوز بستان گشت و ایمن شد ز پستان داشتن
راه و رسم آن جهانی گیر و این گیتی مدار
که گل سوری به از خار مغیلان داشتن ...
... تا کی ای بازارگان هرزه رو با خویشتن
برگ و ساز راه عمان و بدخشان داشتن
چون نداند کرد دفع مرگ تو آخر چه نفع ...
... میزبانیهای رضوانی به خلد اندر تو را
گر چو ابراهیم خو داری به مهمان داشتن
آوری عید بزرگ از قربت ایزد به دست ...
... نیزه حجت گرفتن تیغ برهان داشتن
نیزه و تیغت همی باید زد اندر راه دین
تو عصاور گوه خواهی چون لت انبان داشتن ...
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۳ - در تفکر در آثار قدرت خدای تعالی و در موعظت و نصیحت گوید
... بنای انبان همی مانی ازین گفتار بیهوده
که از راه گلو نایی و از طبل شکم انبان
اگرتو راستی ورزی حقیقت تاجور گردی ...
... اگر پیری و گر برنا و گر دانا و گر نادان
اجل همچون پلی باشد به راه آن جهان اندر
که آنجا رهگذر دارد همه کس کاینا من کان ...
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۴ - در توحید و پند و زهد گوید
... نگرفت کس به دست گمان دامن یقین
بر راه جهل چند نشینی اسیروار
چون در ره خرد نشوی شهسوار دین ...
... آن راست تاج دین که برو نیست داغ کین
از هول دوزخ و خطر راه رستخیز
آگه نه ای که دل به هوی کرده ای رهین
تدبیر کن که پیش تو در راه دوزخ است
دریای آتشین ز پس کوه آهنین ...
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۵ - در منقبت امیرالمؤمنین علی و یازده فرزند معصوم او علیهم السلام و مدح نقیب النقباء ری شرف الدین مرتضی رحمة الله علیه گوید
... نبوده چو جاهل خلیع العذار
مبارز چو روباه گمراه بود
زشمشیر آن شیر در کارزار ...
... سپر بود در پیش دین تیغ او
همی کرد در راه حق جان سپار
به مردی حدیث علی گو مگوی ...
... نحو است ز آفاق بربست بار
ز نزدیک او جوید انصاف راه
ز درگاه او خواهد اقبال بار ...
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۶ - در ستایش و توحید خدای تعالی و درموعظت و نصیحت و مدح قطب الدین ابومنصور مظفربن اردشیر واعظ مروزی معروف به امیر عبادی گوید
... دو چشم گریان از بهر مرغ بریان است
اگر مسلمانی راه و رسم سلمان گیر
که این تعصب ناخوش نه رسم سلمان است ...
... چو ابر و بحر شکرپاش و گوهرافشان است
ز راه عقل و ادب با خلیفه هم سر است
ز روی فضل هنر بر ایمه سلطان است ...
... خرد مشافهه گوید که او گران جان است
تو می روی و دل و جان ما تو را همراه
نگویی آخر کاین درد را چه درمان است ...
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۷ - از ترکیب بندی است در توحید و مناجات و پند و موعظت و منقبت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
... چو صنع دید به صانع چرا مقر نامد
چو راه یافت به خدمت چرا نکرد آهنگ
ترا ز بهر چه خوانده است علت اولی ...
... به نفس آیت رحمت به شرع رایت حق
امین راه نمای و کریم کارگشای
رسیده در صفت کبریا به قوت و قدر ...
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۸ - ترکیب بندی است که در توحید و زهد و پند و منقبت پیغمبر «ص» و امیرالمؤمنین «ع» و شیعیانش گفته
... میخ و طناب خیمه ز خورشید و ماه کرد
در راه روزگار به میدان شرق و غرب
از روز و شب دو پیک سپید و سیاه کرد ...
... باید که سرگردان نشود گرچه بایدش
از دیده بر سنان چو الماس راه کرد
مردان راه عشق ز بهر رضای دوست
شمشیر و تیر خورده نیارند آه کرد ...
... اندیشه را به چون و چرا در بریز خون
کم کن براه ایزد بی چون چرا و چون
جبار عرش و فرش و قدیم صفات و ذات ...
... با اهل فتنه به همه دست برفشان
در راه دوزخی هم ازین پای بازگرد
مثل تو روزگار نیارد قوامیا
تا روزگار جفت بود کردگار فرد
راه دراز پیش و ترا نیست توشه ای
تدبیر عاقبت کن و بنشین به گوشه ای
ای خفته تو ز خواب گران سرگران شده
از راه باز مانده و کاروان شده
در کاروانسرای فنا عاجز و غریب ...
... بر مال خویشتن به هوس پاسبان شده
بی طاعتی به راه قیامت نهاده روی
چون ابلهان به بادیه بی آب و نان شده ...
... ملک بهشت را به صفا کار و بار ساز
راه قیامه را به سزا برگ و ساز کن
گفت است حق که کوته کن دست ازین جهان ...
... گر آرزوی شعر قوامیت می کند
در راه دین حقیقت دنیا مجاز کن
چون بایدت نگار سرای بهشتیان ...
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۹ - در توحید و مناجات ومنقبت پیغمبر «ص» و امیرالمؤمنین «ع» و مدح منتجب الدین حسین بن ابوسعد ورامینی «ره» گوید
... جان پرور و دارای جهان اعظم و اکبر
فردی صمدی لم یلدی راه نمایی
یکی نه چو هریک همه ای از همه برتر ...
... مردان ترا آه چه در روز و چه در شب
میدان ترا راه چه از پیش و چه از پس
توحید تو پاکست نکوبد در هر دل ...
... در خدمت تو بنده سرافکنده نکوتر
در راه خدایی نبود بارخدایی
انده نخورم گرچه مرا بسته بود کار ...
... گر کبر نه ای بیهده آتش چه پرستی
در راه خدای آب دهی آتش کش باش
کز روی هوی خاک نه ای باد به دستی ...
... عمر تو رسیده به من الجنة و الناس
پیرا بده انصاف گرت می بدهد راه
با زرق نیامیخته لله و فی الله ...
... در دین چه نهی پای و به دنیا چه کشی دست
ظاهر چه کنی آه و به باطن چه زنی راه
جاه تو به دنیا چاه است به عقبی
آن نیکتر آید که به اندازه کنی چاه
در راه مناجات گران روتری از کوه
در کفه طاعات سبکسرتری از کاه ...
... ای سست به خیرات قوی باش بدین در
راه تو مخوف است ز دین بدرقه خواه
در درج دل از گوهر دین نور دهد روی ...
... هرگز نبود خار چو گل زهر چو تریاق
در راه خدایی نرسد پای تو زیرا
تو جفت جهانی و خداوند جهان طاق ...
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۲۰ - در توحید و مناجات گوید
... از برون تن است روزی ده
وز درون دل است راه نمای
خواجه شاعران از اینجا گفت ...
... بر درش صد هزار شه مات است
هر قدم راه او تراویح است
هر نفس یاد او تحیات است ...
... گر به دنیا ز جهل دل سیهم
در پناه توام چو راه بود
دیو دنیا کجا برد ز رهم ...
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰
... هم با خیال تو گله ای کردمی ز تو
بر چشم من اگر نشدی بسته راه خواب
ای روز و شب چو دهر در آزار انوری ...
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴
... چه بندست آنکه خوشتر از نجاتست
مرا گویند راه عشق مسپر
من و سودای عشق این ترهاتست ...
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵
... دست ازین توبه و صلاح بدار
کاندرین راه کافری آنست
راه تسلیم رو که عالم حکم
دام مرغان و مرغ بریانست ...
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷
... هنوزت آب خوبی زیر کاهست
پی عهدت نیاید جز در آن راه
کز آنجا تا وفا صد ساله راهست
ز عشوت روز عمرم در شب افتاد ...
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱
... الحق ز هزار گونه یاریست
در راه تو خوارتر ز خاکم
ای بخت بد این چه خاکساریست ...
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳
... پرده از روی کار برنگرفت
درنیامد ز راه دیده به دل
تا دل از راه سینه برنگرفت
خدمت ما به جز هبا نشمرد ...
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸
... زان قامت و قد که چون قلم دارد
در راه تو انوری تو خود دانی
عمریست که تا ز سر قدم دارد ...
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳
به بیل عشق تو دل گل ندارد
که راه عشق تو منزل ندارد
قدم بر جان همی باید نهادن
در این راه و دلم آن دل ندارد
چو دل در راه تو بستم ضمان کیست
که هجرت کار من مشکل ندارد ...
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹
... خود دل از زلف تو دشوار توان داشت نگاه
که همی زلف تو از راه دل آسان ببرد
از خم زلف تو سامان رهایی نبود ...
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶
... چون غم او درآید از در دل
صبر بیچاره راه برگیرد
شاهد جانم و دلم غم اوست ...
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰
دل راه صلاح برنمی گیرد
کردم همه حیله درنمی گیرد ...