گنجور

 
انوری

دل راه صلاح برنمی‌گیرد

کردم همه حیله درنمی‌گیرد

معشوقه دگر گرفت و دیگر شد

دل هرچه کند دگر نمی‌گیرد

الحق نه دروغ راست باید گفت

معذور بود اگر نمی‌گیرد

من تختهٔ عاشقی ز سر گیرم

هرچند که او ز سر نمی‌گیرد

دادم دو جهان به باد در عشقش

ما را به دو حبه برنمی‌گیرد