گنجور

 
۳۱۸۱

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۰ - زفاف خسرو و شیرین

 

سعادت چون گلی پرورد خواهد

به بار آید پس آنگه مرد خواهد

نخست اقبال بردوزد کلاهی ...

... جگرخواری نمی شایست کردن

نوای باربد لحن نکیسا

جبین زهره را کرده زمین سا ...

... بده جامی که باد این عیش بدرود

گهی با باربد گفتی می از جام

بزن که امسال نیکت باد فرجام ...

... نه خوشتر زان صبوحی دیده دیده

نه صبحی زان مبارک تر دمیده

سر اول به گل چیدن در آمد ...

... همیلا را نکیسا یار شد راست

سمن ترک از برای باربد خواست

ختن خاتون ز روی حکمت و پند ...

... گهی شبدیز را چون بخت می تاخت

گهی می کرد شهد باربد نوش

گهی می گشت با شیرین هم آغوش

چو تخت و باربد شیرین و شبدیز

بشد هر چار نزهتگاه پرویز ...

نظامی
 
۳۱۸۲

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۲ - کشتن شیرویه خسرو را

 

... به خون ریز ریاحین تیغ در دست

بدان سختی فرو بارد تگرگی

کز آن گلبن نماند شاخ و برگی ...

... به بانگ نای و نی بیدار گشتی

فلک بنگر چه سردی کرد این بار

که خون گرم شاهش کرد بیدار ...

... نهانی کس فرستادش که خوش باش

یکی هفته درین غم بارکش باش

چو هفته بگذرد ماه دو هفته ...

نظامی
 
۳۱۸۳

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو

 

... به گرداگرد آن مهد ایستاده

قلم ز انگشت رفته باربد را

بریده چون قلم انگشت خود را ...

... به بزم خسرو آن شمع جهان تاب

مبارک باد شیرین را شکر خواب

به آمرزش رساد آن آشنایی ...

... بسا دیبا که شیرش در نورد است

غباری بر دمید از راه بیداد

شبیخون کرد بر نسرین و شمشاد

بر آمد ابری از دریای اندوه

فرو بارید سیلی کوه تا کوه

ز روی دشت بادی تند برخاست ...

... ز جور خاک بنشینیم بر خاک

بگرییم از برای خویش یک بار

که بر ما کم کسی گرید چو ما زار ...

... خلاف آن شد که در هر کارگاهی

مخالف دید خواهی بارگاهی

نفس کاو بر سپهر آهنگ دارد ...

... بده گر عاقلی پرواز خود را

که کشتند از تو به صد بار صد را

زمین کز خون ما باکی ندارد ...

نظامی
 
۳۱۸۴

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را

 

... کلید و نسخه پیش آورد گنجور

زمین از بار گوهر گشت رنجور

چو شه گنجی که پنهان بود دیدش ...

نظامی
 
۳۱۸۵

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را

 

... ز چشم افسای این لعبت فراغم

ز هر عقلی مبارک بادم آمد

طریق العقل واحد یادم آمد ...

... پذیرش ها نگر در کار چون ماند

ستورم چون سقط شد بار چون ماند

پذیرنده چگونه رخت برداشت ...

... به عزم خدمت شه جستم از جای

در آوردم به پشت بارگی پای

برون راندم سوی صحرا شتابان ...

... ز تیغ تنگ چشمان حصاری

قدر خان را در آن در تنگباری

خروش ارغنون و ناله چنگ ...

... از آن پذرفتهای رغبت انگیز

دگرباره شود بازار من تیز

پذیرفت آن دعا و حمد را شاه ...

... به لعنت باد تا باشد زمانه

تبارش تیر لعنت را نشانه

چو کار افتاده ای را کار شد راست ...

نظامی
 
۳۱۸۶

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده

 

... کوته ز درت درازدستی

ای خطبه تو تبارک الله

فیض تو همیشه بارک الله

ای هفت عروس نه عماری ...

... عقل آبله پای و کوی تاریک

وآنگاه رهی چو موی باریک

توفیق تو گر نه ره نماید ...

... چون راهنما تویی چه باک است

عاجز شدم از گرانی بار

طاقت نه چگونه باشد این کار ...

... در عصمت اینچنین حصاری

شیطان رجیم کیست باری

چون حرز توام حمایل آمود ...

نظامی
 
۳۱۸۷

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲ - نعت پیغمبر اکرم (ص)

 

... داننده راز صبحگاهی

ای سید بارگاه کونین

نسابه شهر قاب قوسین ...

... رفتی ز بساط هفت فرشی

تا طارم تنگبار عرشی

سبوح زنان عرش پایه ...

... شاهی دو سه را به رخ درانداز

این سفره ز پشت بار برگیر

وین پرده ز روی کار برگیر ...

نظامی
 
۳۱۸۸

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش

 

در نوبت بار عام دادن

باید همه شهر جام دادن ...

... ریحان همه وجود گشتن

باریدن بی دریغ چون مل

خندیدن بی نقاب چون گل ...

... بیکار مدان نوای کس را

هر ذره که هست اگر غباری است

در پرده مملکت به کاری است ...

... هم پرده خود نمی شناسی

گر باربدی به لحن و آواز

بی پرده مزن دمی بر این ساز ...

نظامی
 
۳۱۸۹

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر

 

... قیصر به درش جنیبه داری

فغفور گدای کیست باری

خورشید بدان گشاده رویی ...

... دریای روان فرات ساکن

آن روز که روز بار باشد

نوروز بزرگوار باشد ...

نظامی
 
۳۱۹۰

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش

 

... داروی فرامشی است چاره

ساقی پی بارگیم ریش است

می ده که ره رحیل پیش است ...

... گر اشتلمی نمی زد آن کرد

خر می شد و بار نیز می برد

این ده که حصار بیهشان است ...

... سیلی خور و روگشادگی کن

بار همه می کش ار توانی

بهتر چه ز بارکش رهانی

تا چون تو بیفتی از سر کار

سفت همه کس ترا کشد بار

ساقی می ارغوانی ام ده ...

... تیغ است قوی سپر بیفکن

تا بارگی تو پیش تازد

سربار تو چرخ بیش سازد

یکباره بیفت ازین سواری

تا یابی راه رستگاری ...

نظامی
 
۳۱۹۱

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۴ - رفتن پدر مجنون به خواستاری لیلی

 

... وآن نزل که بود پیش بردند

با سید عامری به یک بار

گفتند چه حاجت است پیش آر ...

نظامی
 
۳۱۹۲

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۷ - پند دادن پدر مجنون را

 

... این بند به خود گشاد نتوان

وین بار ز خود نهاد نتوان

تنها نه منم ستم رسیده ...

نظامی
 
۳۱۹۳

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۸ - حکایت

 

... راحت به کدام عشوه سنجم

آن پیر خری که می کشد بار

تا جانش هست می کند کار ...

... زانسو پسر اوفتاده عریان

پس بار دگر به خانه بردش

بنواخت به دوستان سپردش ...

نظامی
 
۳۱۹۴

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۲ - جنگ کردن نوفل با قبیلهٔ لیلی

 

... باز آمد و باز داد پیغام

بار دگرش به خشمناکی

فرمود که پای دار خاکی ...

... خیزید و گرنه فتنه برخاست

پیغام رسان او دگر بار

آورد پیام ناسزاوار ...

... دریای مصاف گشت جوشان

گشتند مبارز ان خروشان

شمشیر ز خون جام بر دست ...

... وآن کشته که بد ز خیل یارش

می شست به چشم سیل بارش

کرده سر نیزه زین طرف راست ...

... ضحاک سپیده دم بخندید

در دست مبارز ان چالاک

شد نیزه بسان مار ضحاک ...

... از پیش و پس قبیله یاران

کردند بسیج تیر باران

نوفل که سپاهی آنچنان دید ...

... چون راست نمی کنید کاری

شمشیر زدن چراست باری

چون کرد میانجی این سرآغاز ...

نظامی
 
۳۱۹۵

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را

 

... درخورد شکنجه نیست دانی

وان پشت که بار کس نسنجد

بر پشت زمین زنی برنجد ...

... او ماند و یکی دو آهوی خرد

صیاد برفت و بارگی برد

می داد ز دوستی نه ز افسوس ...

... شب چون سر زلف یار تاریک

ره چون تن دوستار باریک

شد نوحه کنان درون غاری ...

... سر تا پایش به کف بخارید

زو گرد و ز دیده اشک بارید

گفت ای ز رفیق خویشتن دور ...

نظامی
 
۳۱۹۶

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی

 

... یک دم نبود که آن پریزاد

صد بار نیاورد ترا یاد

سالی است که شد عروس و بیش است ...

... شد سوی دیار آن پریروی

باریک شده ز مویه چون موی

با او به زبان باد می گفت ...

نظامی
 
۳۱۹۷

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۱ - وداع کردن پدر مجنون را

 

... در کشتی رفتگان نشستم

بدرود که بار برنهادم

در قبض قیامت اوفتادم ...

... کز داد و ستد جهان شد آباد

چون بارت نیست باج نبود

بر ویرانی خراج نبود ...

نظامی
 
۳۱۹۸

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - رسیدن نامهٔ لیلی به مجنون

 

... گردی برخاست توتیا رنگ

وز برقع آن چنان غباری

رخساره نموده شهسواری ...

... زان شیفته سیه ستاره

من شیفته تر هزار باره

او گرچه نشانه گاه درد است ...

... کز کبک قوی تر است شاهین

زن گرچه بود مبارز افکن

آخر چو زن است هم بود زن ...

... بر پای نهاد سر چو پرگار

برگشت به گرد خویش صد بار

افتاد چنانکه اوفتد مست ...

... آن نخل که دارد این زمان خار

فردا رطب تر آورد بار

وآن غنچه که در خسک نهفته است ...

نظامی
 
۳۱۹۹

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۶ - نامهٔ مجنون در پاسخ لیلی

 

... گر بنوازی بهارت آرم

ور زخم زنی غبارت آرم

لطف است به جای خاک در خورد ...

... خصمم کنی ار کنی ز خود دور

من در ره بندگی کشم بار

تو پایه خواجگی نگه دار ...

... افتاده به در خزینه دار ش

ز آیینه غبار زنگ برده

گنجینه به جای و مار مرده ...

نظامی
 
۳۲۰۰

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۷ - آمدن سلیم عامری خال مجنون به دیدن او

 

... بی گور و کفن میان آن گور

آن جامه تن که داشت در بار

آورد و نمود عذر بسیار ...

... شه چون سخنی شنید از این دست

شد گرم و ز بارگی فرو جست

در پای رضای زاهد افتاد ...

نظامی
 
 
۱
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۱۶۱
۱۶۲
۶۵۵