... امید از وصل و مهر از یار و وهم از شاه و فهم از زر

شهنشاهی که رسم و راه و روی و خوی او بستد

فروغ از روز و نور از شمع و زیب از ماه و فر از خور ...

... روی گردون ز گرد شد اعبر

یاس بر بست مرامل را راه

خوف بگشاد مراجل را در ...

... کز برادر فزون شد و ز پدر

راه کفران سپرد در عالم

خود ز کفران چه خصلتیست بتر ...

... گوش گردون را ز نعل مرکب تو گوشوار

روزگار از راه کین تو گزیده اجتناب

آسمان از زخم تیغ تو گرفته اعتبار ...

... تا نباشد در خوشی فصل خزان همچون بهار

باد عزم صایبت را عون ایزد راهبر

باد بخت فرخت را سعد گردون پیشکار ...

... همه احوال دین گرفت قرار

چند بردی بسوی چند از راه

تا بر آری ز اهل بغی دمار ...

... این ز عکس بلا ببسته خضاب

و آن ز راه جفا گرفته غبار

الموشح ...

... ز جام کینه سر سرکشان قرین خمار

نهاده دیده نهنگ بلا به راه طمع

گشاده پنجه هزبر قضا به حرص شکار ...

... آمد شد خیال تو ماندست یادگار

آید ز راه دور و زیارت کند مرا

الحق ندیده ام چو خیال تو غمگسار ...

... نو عروسی شود جهان عجوز

باد بختت همیشه راه نمای

باد چرخت همیشه نیک آموز ...

... دل تو خاره و در دل مرا نهان آتش

چو باد می گذری بر من و مرا در راه

همی گذاری چونان که کاروان آتش ...

... تیغ تو در هر دماغی جای سازد چون هوس

خیل تو در هر مضیقی راه یابد چون خیال

رمح تو در عیبه های جوشن گردان شوب ...

... کوشش تست توتیای عدم

سد امن تو بسته راه بلا

تیر عدل تو خسته جان ستم ...

... کی بردیک سوز حکم خط تو افلاک سر

که نهد بیرون ز راه مهر تو ایام گام

در دل پاک تو انواع هنر را اجتماع ...

... پوشیده رفت خواهم ازو کز گریستن

بر بندد اشک دیده او راه کاروان

یا رب چگونه صبر کند در فراق من ...

... بر باره ای نشسته که با سیر اوست تنگ

هم شاهراه انجم و هم عرصه جهان

چون بحر با مهابت و چون کوه باشکوه ...

... از قصد این و آن نیم ایمن بجان و سر

نه در میان خانه نه در راه نردبان

دانی که بر نیابد شخصی چو من ضعیف ...

... بنیاد ملک خود بهنر استوار کن

در راه دین مواقف مشهور خویش را

صدر لطایف ورق اعتبار کن ...

... درو بعبرت ناظر کواکب گردون

ز سهم راه مرا آیت طرب منسوخ

ز هجر یار مرا رایت نشاط نگون ...

... عنا بلهو بدل شد چو سوی حضرت شاه

مرا ستاره اقبال گشت راهنمون

ابوالمظفر خورشید خسروان اتسز ...

... هست از لفظ بدیع و طلعت میمون تو

زندگی در شخص دانش روشنی در راه دین

بازوی با اقتدار و کف با احسان تو ...

... کسب کردی محمدت را حمد رب العالمین

هم ز راه عرف و عادت هم ز روی دین و شرع

این چنین باید که کردی آفرین باد آفرین ...

... اکنون دلت ز بنده سی ساله شده ملول

در دل ز طول مدت یابد ملال راه

از بنده یک گناه بسی سال مانده است ...

... داعیان کینه را تأیید او خستست جان

ساعیان فتنه را تهدید او بستست راه

در پناه دولت او کاه گردد همچو کوه ...

... لب تو آب حیاتست و مرا در طلبش

حال تاریک تر از راه سکندر گشته

چشم من در غمت ای گوهر دریای جمال ...