مفخر ملک عرصهٔ عالم
گوهر تاج گوهر آدم
شاه غازی علاء دولت و دین
آن فلک حشمت ستاره حشم
شهریاری ، که طبع بازل او
گردن فقر بشکند بکرم
کامگاری ، که دست فایض او
دامن آز پر کند ز درم
آن بهر جای پیشوای ملوک
و آن بهر وقت مقتدای امم
آنکه هستش فلک ز خیل عبید
و آنکه هستش ملک ز خیل خدم
حشمتش در زمانه بوده قدیم
همتش بر ستاره سوده قدم
بهمه چیز فعل اوست مشار
بهمه علم ذات اوست علم
ناصح از مهر او قرین نشاط
حاسد از کین او ندیم ندم
ای مطاعی ، که بهر خدمت تو
بسته زاد از زمین میان قلم
وی شجاعی تست کیمیای وجود
کوشش تست توتیای عدم
سد امن تو بسته راه بلا
تیر عدل تو خسته جان ستم
کرده مر علم را و علم را
طبع تو شاد و صنع تو خرم
داده مر دوست را و دشمن را
لطف تو سور و قهر تو ماتم
خاک در دست نیک خواه تو زر
نوش در کام بدسگال تو سهم
تا دلی را دهد زمانه سرور
تا رخی را کند ستاره دژم
نیک خواه تو باد یار نشاط
بدسگال تو باد جفت الم
شخص هر تو سنی ز سهم تو رام
پشت هر گردنی بپیش تو خم
با دل تو همیشه شادی جفت
با کف تو همیشه رادی ضم
دشمن تو غمین و طبع تو شاد
دولت تو فزون و خصم تو کم
چون زمان بندهٔ تو گیتی نیز
چون زمین چاکر تو گردون هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از تو خالی نگارخانهٔ جم
فرش دیبا فگنده بر بجکم
از گهر گرد کردن بفخم
نه گهر چید هیچکس نه درم
نیست گشت از هوای خود عالم
جز به مدح تو بر نیارد دلم
حشمتت در جهان فکند آواز
همتت بر فلک نهاد قدم
محمدت را ستوده رای تو جفت
[...]
موکب جشن خاص شاه عجم
اندر آمد به ساحت عالم
چتر میمون ماه پیکر او
سایه گسترده بر بنی آدم
پی آن بر ملک مبارک باد
[...]
دوش چون صبح بر کشید علم
شد جهان از نسیم او خرم
روشنی آمد از عدم به وجود
تیرگی از وجود شد به عدم
شب دیجور شد ز روز جدا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.