بِبُرد از من به ناگاهان هوای مهرِ آن دلبر
نشاط از جان، قرار از دل، توان از تن، خرد از سر
لب و خود و رخ و خطّ وی و جز او که را دیدی
خط از سنبل، رخ از لاله، خد از سوسن، لب از شکّر؟
بَری پیدا، دلی پنهان، رخی زیبا، قدی نازان
قد از سرو و رخ از ماه و دل از آهن، بَر از مرمر
به قد و زلف و جَعد و طُرّه بر دست آن صنم گویی
گره از دام و پیچ از تاب و رنگ از شب، خَم از چنبر
به سانِ نور و فر و عکس لونِ چهرِ او ناید
گل از گلبن، دُر از دریا، مَه از گردون، مِی از ساغر
تو گویی شم و نم و دم و خوی بر دست شخص او
خوی از خیری، دم از باده، نم از نرگس، شم از عنبر
چو باد و ابر و دود و برق آید در وثاقِ من
غم از رو زن، بلا از کوی و رنج از بام و جور از در
نبردِ فهم و وَهم و مهر و امّید اندر این گیتی
امید از وصل و مهر از یار و وَهم از شاه و فهم از زر
شهنشاهی که رسم و راه و روی و خوی او بِستَد
فروغ از روز و نور از شمع و زیب از ماه و فر از خور
به بزم و رزم و حَزم و عَزم گویی عاریت دارد
کف از حاتم، هُش از رستم، تن از بیژن، دل از حیدر
به خشم و حِلم و عفو و طبع بردارد اگر خواهد
رگ از خاک و تگ از باد و نم از آب و تَف از آذر
جهان را خسرو و سلطان و شاه و شهریار آمد
چه از دولت، چه از طالِع، چه از منظر، چه از مخبر
به عهد و دَهر و شهر و چرخ خالی کرد عهدِ او
زمین از رنج و دَهر از جور و چرخ از نَحس و شهر از شر
جهاندارا ، سپاه و خیل و فوج و لشکرت دارد
دل از آهن، تن از جوشن، سر از خفتان، بَر از مغفر
شده ملکت به تو خوب و بَدیع و دلکش و زیبا
چو طبع از باغ و راغ از شاخ و شاخ از برگ و برگ از بر
به خشت و تیغ و شل گرفته پیش تو آرند
پلنگ از شَخ، هِزَبْر از کُه، نهنگ از بَحر و شیر از بر
تویی خورشید و شاه و شیر و سلطان اندرین عالم
هم از همّت، هم از حشمت، هم از هیبت، هم از گوهر
شده حضرت به تو خو بدیع و دلکش و روشن
چو شمع از شان، کمان از شاخ و دِرع از حلقه، تیر از پر
همی تا رنگ و بوی و جلد و نام تو پدید آرد
زر از سیم و می از آب و خز از موی و گل از عبهر
مبادا خالی و فرد و تهی هر روز خسرو را
دل از شادی و لب از خنده، کف از جام و سر از افسر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است درباره عشق و زیبایی، با تصاویری از دلبر و ویژگیهای جذاب او. شاعر از زیباییهای مختلفی مانند لبان شکرین، چهرهای همچون ماه و قدی نازک سخن میگوید. او از احساسات درونی و شدید خود صحبت میکند که تحت تأثیر عشق و زیبایی معشوقهاش قرار گرفته است. شاعر همچنین به تضادها و مشکلات زندگی اشاره میکند و تأکید دارد که امید، عشق و آرزو را باید در خود نگه داشت. در نهایت، او از قدرت و سلطنت اشاره کرده و آن را به زیبایی و عظمت معشوقهاش نسبت میدهد.
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی هوای عشق آن معشوق من را از من گرفت. این عشق به قدری قوی است که آرامش را از دلم، نیرو را از بدنم و عقل را از سرم گرفته است.
هوش مصنوعی: زیبایی و ویژگیهای ظاهری او به قدری بینظیر است که نمیتوان به هیچ یک از گلها و شیرینیها تشبیهش کرد؛ او همچون سنبل، لاله، سوسن و شکر هیچ شبیه و همتایی ندارد.
هوش مصنوعی: شخصی با ظاهری شگفتانگیز و دلگرمکننده، چهرهای زیبا و قامت نازک دارد. قامتش مانند سرو و چهرهاش مانند ماه است و دلش از استحکامی چون آهن تشکیل شده، مانند سنگ مرمر که سخت و با دوام است.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی های ظاهری معشوق اشاره دارد و توصیف می کند که چگونه قد و زلف و حالتهای موهای او، بهگونهای است که گویی گرهها و پیچیدگیها را از دنیای واقعی میزداید. همچنین، بیانگر این است که غنا و رنگ تیره موهای او، به نوعی جذابیت و رمز و رازی خاص میبخشد که یادآور شبهای تاریک و رازآلود است. این ترکیب زیباییها نشاندهنده قدرت معشوق در فریب و جلب نظر دیگران است.
هوش مصنوعی: چهرۀ او همچون نور و زیباییاش، باعث میشود که هیچ چیز دیگری از گل و دریا و ماه و شراب به زیبایی او نرسد.
هوش مصنوعی: شخصی که در دستش ویژگیهایی دارد که نشاندهنده خوب بودن او است، از باده لذت میبرد، بوی خوش نرگس او را فریب میدهد و عطری شبیه عنبر به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که نیرویی مانند باد، ابر، دود و برق به من نزدیک میشود، تو نگران غم من نباش. درد و بلا از دور به سراغم میآید و رنج و ظلم هم از هر طرف به من هجوم میآورد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، نبردی میان درک و تصور، عشق و امید وجود دارد. امید به وصل معشوق است و عشق به یار، در حالی که تصور از مقام و جایگاه شاه ناشی میشود و درک و فهم، ناشی از ثروت و مال است.
هوش مصنوعی: پادشاهی که آداب و رفتار و خصوصیاتش را از خود گرفته باشد، روشنی روز و درخشش شمع و زیبایی ماه و نور خورشید را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: در مجالس شادی و جنگ و تلاش، به نظر میرسد که کسی صفاتی را از دیگران به امانت گرفته است. او در بخشندگی شبیه حاتم، در هوشیاری مانند رستم، از نظر جسمانی شبیه بیژن و در دل و شهامت به حیدر است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهد، میتواند با خشم و سعه صدر و بخشش و ذاتی که دارد، از زمین و باد و آب و آتش سخن بگوید.
هوش مصنوعی: در این دنیا، حکومت و سلطنت به دست پادشاهان و سران است، خواه به خاطر شانس و سرنوشت آنها باشد، خواه به خاطر اوضاع و احوالشان، یا از طریق آنچه که دیده میشود و یا از طریق خبرهایی که به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: او از وفاداری و زمانه و سرنوشت و شهر به راحتی گذشت و زمین را از رنج، زمانه را از ظلم، سرنوشت را از بدی و شهر را از شر و بدیها خالی کرد.
هوش مصنوعی: ای جهانگشا، تو سپاه و نیروهای بزرگ داری. دلت همچون آهن محکم است، بدنت زرهپوشیده و در سر آستین زرهای به سر داری که بر آن یک کلاه زرهای قرار دارد.
هوش مصنوعی: ملک و ملکوت تو به قدری زیبا و دلنشین شده است که مثل طبیعت از باغ و درخت و شاخه و برگ و میوه سرشار است.
هوش مصنوعی: میخواهند برای تو بهترین و نیرومندترین موجودات را بیاورند: پلنگ از دشت، هِزَبْر (اسب وحشی) از کوه، نهنگ از دریا و شیر از کنار تو.
هوش مصنوعی: تو همان خورشید و پادشاه و شیر و سلطان در این دنیا هستی؛ هم به خاطر اراده و تلاش، هم به خاطر مقام و بزرگی، هم به خاطر جلال و شکوه، و هم به خاطر ارزش و گوهری که داری.
هوش مصنوعی: حضرت به زیبایی و دلربایی تو مانند شمع روشن و جذاب است؛ هر یک از ویژگیهای تو چون کمان، مثل شاخ و مانند حلقه و تیر، پرتوان و شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: هرگاه رنگ و بوی تو و ظاهر و نامت نمایان شود، طلا از نقره، شراب از آب، خز از موی و گل از ابر به دست میآید.
هوش مصنوعی: نگذار که هر روز دل خسرو از شادی و لبش از خنده خالی باشد، و دستش از جام و سرش از تاج بینصیب بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارینا، شنیدستم که: گاه محنت و راحت
سه پیراهن سلب بودهست یوسف را به عمر اندر
یکی از کید شد پر خون، دوم شد چاک از تهمت
سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر
رخم ماند بدان اول، دلم ماند بدان ثانی
[...]
گه آن آراسته زلفش زره گردد گهی چنبر
گه آن پیراسته جعدش ببارد مشگ و گه عنبر
رخی چون نو شکفته گل ، همه گلبن برنگ مل
همه شمشاد پر سنبل ، همه بیجاده پر شکر
برو از نیکوئی معنی ، بغمز از جادوئی دعوی
[...]
کهی چون طور سینا بود ازو آویخته ثعبان
ز پشت او درخشنده کف موسی پیغمبر
به پشت ژندهپیلان برنشسته ناوکاندازان
چو عفریتان آتشبار بر کوه گران پیکر
عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟
که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر
هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی
هزاران پیکر طبعی بر آورده از و آزر
بر آن هر صورتی رخشان ، زمشک لعلگون صدره
[...]
اگر بتگر چنو داند نگاریدن یکی پیکر
روا باشد اگر دعوی خلاقی کند بتگر
نه چون او پیکری آید نه حورالعین چنو زاید
نه گر باشد پری شاید چنو هرگز پری پیکر
بدو رخ چون شکفته گل بدو لب چون فشرده مل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.