گنجور

 
۲۹۲۱

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

... ز عشق ار عاشقی میرد گنه بر عشق ننهد کس

که بهر غرقه کردن عیب نتوان کرد دریا را

بمیرند و برون ندهند مشتاقان دم حسرت ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۲۲

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

... غریق بحر محبت اگر شوی خسرو

در یقین به کف آور ز قعر این دریا

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۲۳

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

... بدبختی این دیده که آن پا نتوان شست

دریا ز پی بخت بد از دیده چه ریزم

چون بخت بد خویش به دریا نتوان شست

عشق از دل ما کم نتوان کرد که ذاتی ست ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۲۴

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

... غرقه به هر یک قطره خوی صد دل به رخسار ترت

دریافتم دل دزدیت از غمزه غماز تو

آن پرده ما باز شد چون گشت پیدا گوهرت

ای ابر گه گاهی بگو آن چشمه خورشید را

در قعر دریا خشک شد از تشنگی نیلوفرت

گرچه ز رحمت آیتی شب ها عذابی بر دلم ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۲۵

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

... تاصیبت گوهر تو به دست صدف فتاد

دریا تمام آب شد از شرم گوهرت

سرگشته اند خاک تراخسروان دهر ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۲۶

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳

 

... وگرم داغ درون نیست برون دل هست

چشمم از هجر تو دریا شد و در خیل خیال

ای بسا مردم آبی که درین ساحل هست ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۲۷

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۹

 

... نگه می دار چشمت را ز گریه بر درش خسرو

که گر دریا شود روزی بدان در چون نمی سازد

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۲۸

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸

 

... صد گریه کند مردم تا تو به کنار آیی

صد موج زند دریا تا در به کنار افتد

از ناوک مژگانت افغان نکنم هرگز ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۲۹

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵

 

... چه باشد ابر پیش چشم خسرو

به بازی قطره را دریا مگویید

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۳۰

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۴

 

... غریب ما به منزل بازنامد

به دریا غرقه شد رخت صبوری

که کشتی سوی ساحل بازنامد ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۳۱

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۶

 

... چشمم که از هجر رخت زین پیش چون قلزم بدی

اکنون چه جیحون شد روان میلش به دریا می کشد

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۳۲

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵

 

... مردم چشمم ز بهر سجده پایت را چو یافت

خاک پایت در دل دریا تیمم می کند

کوه جورت را نیارد طاقت و من می کشم ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۳۳

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۲

 

... بی بلا نیست مرادی که نه حج پیش در است

که به ره زحمت دریا و بیابان نبود

زهر کش از کف ساقی تو اگر می خواری ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۳۴

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۵

 

... گفت این علت از آنهاست که از خون خیزد

اشک خسرو همه خون است و حذر زین دریا

کاین نه موجی ست که از دجله و جیحون خیزد

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۳۵

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۲

 

... شاهین ز بهر زحمت نزد کبوتر آید

اشکم رسید و دریا بازم به لب در آمد

دستم بگیر زان پیش اکنون که برتر آید ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۳۶

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۵

 

... گل چیست کاه برگی چون رنگ و بو نماند

در مجلس وصالت دریا کشند مستان

چون وقت خسرو آید می در سبو نماند

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۳۷

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۸

 

... دیوانه ایست کایزد بر وی قلم نراند

این دیده می تواند غرقه شدن به دریا

لیکن کنار جستن از تو نمی تواند ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۳۸

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۷

 

... تنم که غرقه به خون شد ز آشنایی چشم

فتاده در دل دریا کرانه می طلبد

خیال دوست درین خانه پا بر آتش سوخت ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۳۹

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۵

 

... نماز خفتن مست و خراب برخیزد

به روی دریا گنبد کنان رود چو سحاب

کسی که از سر می چون حباب برخیزد ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۴۰

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۹

 

... به مشک بر ورق لاله زار بنویسد

بسا رساله که در آب چشم ما دریا

به دیده بر گهر آبدار بنویسد ...

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۱۴۵
۱۴۶
۱۴۷
۱۴۸
۱۴۹
۳۷۳