گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند
آویخته دل من در تار مو نماند
حیران نماند، نی نی آنکو بدید رویش
در کار خویش ماند، حیران درو نماند
بردار پرده، جانا، بنما حقیقت جان
تا خلق بی بصیرت در گفتگو نماند
زان رخ مناز چندین، دانی که در جوانی
نیکو بود همه کس، لیکن نکو نماند
بس کن دمی ز غوغا، ور سوز فتنه خواهی
از آفت و بلایی چشمت فرو نماند
چون می کشی، رها کن تا پای تو ببوسم
باری به سینه من این آرزو نماند
رشک آیدم که بوسد هر کس نشان پایت
مخرام تا نشانت بر خاک کو نماند
دل چیست؟مرده چوبی، چون سوز عشق نبود
گل چیست؟ کاه برگی، چون رنگ و بو نماند
در مجلس وصالت دریا کشند مستان
چون وقت خسرو آید، می در سبو نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به گوشهای از عشق و حیرت عاشقانه اشاره دارد. شاعر در اینجا از زیبایی و جذابیت معشوق میگوید و به احساسات عمیق خود نسبت به او اعتراف میکند. او از اندوهی که در دوری از معشوق به دل دارد، سخن میگوید و آرزو دارد که زیباییهای عشق باقی بماند. همچنین تأکید میکند که در جوانی زیبایی و نیکویی وجود دارد، اما این زیباییها پایدار نیستند. شاعر در پایان از تشنگی عشق و شوریدگی دل خود مینویسد و از اینکه دیگران نیز میتوانند معشوق را ببوسند، حس حسادت میکند. در کل، شعر به احساساتی چون عشق، حیرت، حسرت و زیبایی میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر بر موهای نقرهای او دو رشته باقی نماند، دل من هم در این تار موها باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: کسی که چهرهی او را میبیند، دیگر در حیرت نمیماند. در کار خودش غرق میشود و دیگر در مورد او حیرانی ندارد.
هوش مصنوعی: پرده را بردار، عزیزم، حقیقت روح را نشان بده تا افراد نادان و بیخود در بحث و گفتگو بیهوده نمانند.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهره من دلخوش نباش، چون میدانی که در جوانی همه چیز خوب به نظر میرسد، اما زیبایی نمیپاید و در گذر زمان تغییر میکند.
هوش مصنوعی: لحظهای از هیاهو کنارهگیری کن، اگر میخواهی در آتش مشکلات نسوزی، چشمانت را از آسیب و خطر دور نگهدار.
هوش مصنوعی: وقتی که اصلاح میکنی، اجازه بده تا پای تو را ببوسم، بگذار دیگر این آرزو در دل من نماند.
هوش مصنوعی: حسرت میخورم که دیگران نشان پایت را میبوسند، اما من نمیخواهم نشانت بر خاک بماند و ناپدید شود.
هوش مصنوعی: دل به چیزی بیحیات و بیارزش شبیه است، مانند چوبی که هیچ احساسی ندارد. در غیاب عشق، گلی هم وجود ندارد که زیبایی و عطرش را به نمایش بگذارد. همچنین، اگر بو و رنگ نباشد، برگی بیشتر از کاه بیارزش خواهد بود.
هوش مصنوعی: در جمع عاشقان وقتی که به وصال تو میرسند، بیتابی و شادی فراوانی به وجود میآید، و هنگامی که به حالتی خاص و مهم میرسیم، دیگر چیزی مانند جام میماند که برای نوشیدن آماده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.