ای آفتاب تافته از روی انورت
وی کوفته نبات ز لعل چو شکرت
شکل صنوبر قد تو چون پدید شد
بشکفت سرو از قد همچون صنوبرت
خواهد که بوی تو بکشد باد صبح، اگر
باید نسیمی از سر زلف معنبرت
موی تو سر به سر همه مشک است و هر دمی
از نافه پوست باز کند مشک اذفرت
ای کوه حلم،حلم ترا چون بدید کوه
بی سنگ شد ز غیرت ذات موقرت
تاصیبت گوهر تو به دست صدف فتاد
دریا تمام آب شد از شرم گوهرت
سرگشته اند خاک تراخسروان دهر
زان خاک گشت خسرو بیچاره بر درت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر توصیف زیبایی و ویژگیهای خاص یک فرد محبوب است. شاعر به آفتاب و زیبایی آن اشاره کرده و تشبیهاتی از قبیل شکل صنوبر و سرو برای توصیف قد و قامت محبوب استفاده میکند. او همچنین به عطر و بوی خوش موهای معشوقهاش و تأثیر آن بر طبیعت اشاره دارد. علاوه بر این، شاعر از مقام و ارزش والای محبوب میگوید که بر دیگران تأثیر میگذارد و حتی دریا از شرم زیبایی او خشک میشود. در کل، این شعر به ستایش معشوق و ویژگیهای برجستهاش پرداخته است.
هوش مصنوعی: تو ای آفتاب که از چهرهات روشنی میتابد، نیکوکار و دلنواز، همچون نباتی که از لعلهای سرخ به شیرینی شکر میماند.
هوش مصنوعی: وقتی قامت زیبای تو مانند صنوبر نمایان شد، سرو هم از قدت رونق گرفت و شکوفا شد.
هوش مصنوعی: طبیعتاً صبحگاهی که وزیدن میگیرد، دوست دارد بوی تو را به همراه آورد. اگر لازم باشد، نسیمی از روی زلفهای زیبا و معنویات خواهد وزید.
هوش مصنوعی: موهای تو به تنهایی مانند همه مشکها معطر است و هر لحظه که از نافهات عطری بیرون میآید، بوی مشک را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: ای کوه صبر و بردباری، زمانی که دیگران تو را دیدند، چنان شگفتزده شدند که حتی کوه نیز از سر حسادت به عظمت تو، بیسنگ شد و آنچنان ذلیل گشت که انگار هیچ استقامت و قدرتی ندارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دریای غنای وجود تو در دل صدفی قرار نگیرد، آب دریا به خاطر زیبایی و ارزش تو شرمنده و ناخالص خواهد بود.
هوش مصنوعی: خاک تو باعث سرگشتگی و حیرت یاران و بزرگان زمانه است، زیرا از همین خاک، خسرو بیچاره، در برابر درگاه تو قرار گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بفکن مرا ز پای چو تیزست خنجرت
چون دست من رسد بکنم پوست از سرت
عیسی لبی و مرده دلم در برابرت
چون تخم پیله زنده شوم باز دربرت
چون شمع ریزم از مژه سیلاب آتشین
ز آن لب که آتش است و عسل میدهد برت
گر خود مگس شوم ننشینم بر آن عسل
[...]
تا دورم از جمال و رخ روح پرورت
بیخواب و بیخورم ز غم روی چون خورت
زنهار تا گمان نبری کز تو خالیم
دل نزد تست گرچه به تن دورم از برت
مندیش کز غم تو دل آزار گشته ام
[...]
آه ای فلک ز دست تو و جور اخترت
کردی چو خاک پست مرا، خاک بر سرت
جز عکس مدعا ز تو کس صورتی ندید
تاریک باد آینهٔ مهر انورت
مشمار برق آه جگر سوز من به هیچ
[...]
دیگر کسی نماند «نظیری » برابرت
عکس تو بود مرثیه گو شد ثناگرت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.