به دیده و دل من دوست خانه میطلبد
چرا در آتش و آب آشیانه میطلبد؟
زبان بسوخت ز آه و ز بهر شرح فراق
لبم ز جان پر آتش زبانه میطلبد
دلم به سوی بتان میل میکند وآنگاه
مزاج عافیتم در زمانه میطلبد
تنم که غرقه به خون شد ز آشنایی چشم
فتاده در دل دریا کرانه میطلبد
خیال دوست درین خانه پا بر آتش سوخت
کنون کز آب دو چشمم ترانه میطلبد
سواد دیده سپر ساختم که غمزه او
ز بهر تیر بلا را نشانه میطلبد
میان نازک او را به بر بگیرم تنگ
که از برای گسستن بهانه میطلبد
شدهست خسرو بیخویش در میانش گم
تنی چو موی که موی دو شانه میطلبد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر expresses longing و حسرت شاعر نسبت به محبوب است. او اظهار میکند که دلش خانهای برای دوست میطلبد و در آتش و آب برای او تلاشی دارد. حس separations و فراق باعث آتشین شدن زبان و لب او شده، و به یاد محبوب، دلش در جستجوی آرامش و عافیت است. شاعر درد و رنج ناشی از عشق و فراق را با تصاویری از غرق شدن در خون و دریا توصیف میکند. همچنین، او به زیبایی محبوب و قدرت جاذبهاش اشاره میکند و میخواهد به او نزدیکتر شود. در نهایت، شاعر به تنهایی و فقدان عشقش اشاره کرده و ابراز میدارد که در غم محبوب گم شده است.
هوش مصنوعی: دوست من به چشم و قلبم نیاز دارد و به دنبال جایی برای زندگی میگردد. چرا باید در میان درد و سختی به دنبال مکانی برای آرامش باشد؟
هوش مصنوعی: زبانم از شدت اندوه و ناراحتی سوخته است و برای بیان درد فراق، لبم همانند شعلهای پر از آتش، نیازمند گفتن و توضیح است.
هوش مصنوعی: دل من به سمت زیباییها و جذابیتها کشش پیدا میکند، اما همزمان ذهن و روحم به دنبال آرامش و سلامت در این دنیا است.
هوش مصنوعی: بدن من که به خاطر آشنایی و عشق، مانند دریا به خون آغشته شده است، اکنون به دنبال ساحلی برای آرامش و نجات میگردد.
هوش مصنوعی: در اینجا گوینده از عشق و محبت به معشوق سخن میگوید. او به شدت تحت تاثیر تصویر دوستش قرار گرفته و احساساتش به گونهای است که در درونش شعلهوری وجود دارد. حالا که او به شدت دلتنگ شده، چشمانش از اشک پر شده و این اشکها بهطور نمادین به دنبال صدایی برای بیان احساساتش هستند. در واقع، این احساسات عمیق و سوزان در وجود او نهتنها او را میسوزاند بلکه به نوعی نیاز به بیان و ابراز دارد.
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از آسیبهای دلخراش، چشمانم را مانند سپری در برابر تیرهای درد و رنج عشق او حفظ کردهام.
هوش مصنوعی: میخواهم او را به گرمی در آغوش بگیرم تا دلیلی برای جدایی نداشته باشم.
هوش مصنوعی: خسرو بیکس و تنها شده و در میانش گم است، مانند مویی که به دو شانه نیاز دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه موج از دل دریا کرانه می طلبد
که بهر محو شدن تازیانه می طلبد
منم که بیخبرم در سفر ز منزل خویش
و گرنه تیر هوایی نشانه می طلبد
گهر صدف طلبد، تیغ آبدار نیام
[...]
دلی که در خم زلف، شانه میطلبد
چو طایری است که شب، آشیانه میطلبد
ز شوق خال تو، دل میتپد در آن خم زلف
حریص بین، که به دام است و، دانه میطلبد
دلم به خانه خرابی خویش میگرید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.