جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۲۴
... هوایش ز مشک تتاری معطر
در او لاله ها ساقیان قدح ده
دراو بلبلان مطربان نواگر ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۷
... که شخص مرده را زود افکند دریا به ساحل ها
نه لاله ست آن دمیده گرد کویت ز اشک محرومان
حبابی چند گویی خاست از خونابه دل ها ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۴۳
... بهر ایوان حشمت تو خو است
آنچه دارم ز لاله زار رخت
بر دلم داغهای نو به نو است ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
بود بهار من آن روز اگرچه فصل دی است
که گل در او رخ ساقی و لاله جام می است
جهانیان همه در جست و جوی می بینم ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
... گرد رویت جعد مشکین حلقه زد
شاخ سنبل لاله را در بر گرفت
سبزه نو از لب لعلت دمید ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
... هرجا نهاده طره ژولیده بر عذار
پهلوی لاله سنبل و ریحان برآمده ست
در هر چمن که سایه فکنده ست قامتش ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
... شد خرامان سوی صحرا اثر دامن اوست
هر گل و لاله که از دامن صحرا برخاست
وعده ای از لبش امروز به میخانه رسید ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
... آفتابیست که گشته ست یکی نیزه بلند
گریه ام کم نشد از لاله و نسرین بی تو
راه سیل از خس و خاشاک کجا گردد بند ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
... رخت در حسن ازو افزون برآمد
چو لاله داغ لیلی داشت بر دل
گلی کز تربت مجنون برآمد ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵
به بزم گل ز لبت جام را چو کام بر آمد
ز خاک لاله چو نرگس به شکل جام برآمد
مه از خیال جبینت چو نیم آینه سرزد
چو دید دایره روی تو تمام برآمد
به عزم گشت گذشتی به کوه لاله خرامان
ز ذوق قهقهه از کبک خوشخرام برآمد ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹
به باغ لاله و گل رونق بهارانند
ولی برآمده سرخ از تو شرمسارانند ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸
... بهار عیش چو در دی فتد خوش آن که در او
ز روی یار گل از جام باده لاله کنند
به ژاله نسبت دندانت ار کنم چه عجب ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰
زان شست و شو که در چمن از ژاله می رود
داغ جفای دی ز دل لاله می رود
ساقی بیار باده که از یک دو روزه عیش ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸
... طوق در گردنم از حلقه فتراک انداز
رخ فروزان به تماشای گل و لاله خرام
آتش از رشک به مشتی خس و خاشاک انداز ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶
... بزم عشرت به سر سبزه و گل کش که شوند
جام بزم تو یکی لاله و دیگر نرگس
چون به بالای تو ماند به هزاران سوزن ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹
... شد از اشارت دست منت نشان عارض
ز گل خجل شود از لاله منفعل گردد
به باغ اگر بنمایی به باغبان عارض ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲
... چون شود آه من بلند آهنگ
لاله های دورنگ بین گشته
همه در داغداریت یکرنگ ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹
... سزد که سلک گهر را به هیچ نشمارم
بر آسمان مه و خور بر زمین گل و لاله
نگاه می کنم و روی توست پندارم ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴
دانی که چیست بر رخم این اشک لاله گون
عشقت چکاند از دل من قطره های خون ...
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸
... هست برگی چند گل بر روی آب انداخته
کرده مهد از لاله و گل نرگس رعنای تو
زیر مشکین سایه بان خود را به خواب انداخته ...