به روز وصل پیاپی نمای دیدارم
که تا ذخیره ایام هجر بردارم
اگر نظاره روی توام شود روزی
هزار شب به خیال رخت به روز آرم
هزار قطره خون در دلم گره شده است
بیا که روی تو را بینم و فروبارم
چو عقد رسته دندان به خنده بگشایی
سزد که سلک گهر را به هیچ نشمارم
بر آسمان مه و خور بر زمین گل و لاله
نگاه می کنم و روی توست پندارم
مگو که چند دهی درد سرمرا جامی
خدای را که بکن یک کرشمه در کارم
که تا گرانی تن زآستان تو ببرم
متاع جان به سگان در تو بسپارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و longing شاعر نسبت به معشوق اشاره دارد. او میگوید که در روز وصل، تمام دردها و زجرهای دوری را فراموش خواهد کرد و به یاد چهره معشوق شبها را میگذرانید. تصویرسازیهای زیبا از ماه، خورشید و گلها نشاندهنده زیبایی معشوق است. شاعر از معشوق میخواهد که فقط یک نگاه به او بیندازد تا بتواند رنجهایش را فراموش کند و ارزش جانش را زیر پا نگذارد. در نهایت، او با کنایه میگوید که جانش را به قیمت عشق معشوق، به سگان خواهد سپرد.
هوش مصنوعی: در روزهای مکرر دیدار، میخواهم چهرهات را ببینم تا بتوانم درد جدایی را کمی کم کنم و از آن به یادگار ببرم.
هوش مصنوعی: اگر روزی فقط به تماشای تو بپردازم، حتی هزار شب با خیال تو را میگذرانم و روز را به خاطر تو به شب تبدیل میکنم.
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و رنج است و همانند هزار قطره خون گره خورده. بیا تا چهرهی تو را ببینم و آن احساسات را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: زمانی که روابط و بندهای سفت از بین برود، و تو با لبخندی زیبا دندانهای خود را به نمایش بگذاری، شایسته است که من ارزش جواهرات باارزش را نادیده بگیرم.
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه میکنم که ماه و خورشید درخشانند، و به زمین که گل و لاله میباشند، اما در این میان، تمام توجه من به چهرهی توست.
هوش مصنوعی: نگو که چقدر میخواهی زحمت مرا بکشی، ای خدا یک نگاه ریز به کار من بینداز.
هوش مصنوعی: برای اینکه بار سنگین وجودم را از درگاه تو دور کنم، جانم را به سگها بسپارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم
خصایل تو سزاوار مدحتند همه
بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم
چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال
[...]
نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم
چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم
لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم
[...]
خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم
همی نگردد کارم نفیر چون دارم
نه ماه دولتم از چرخ میدهد نورم
[...]
از آن قبل که سر عالم بقا دارم
بدین سرای فنا سر فرو نمیآرم
نشاط من همه زی آشیان نه فلک است
اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم
نه آن کسم که درین دامگاه دیو و ستور
[...]
نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.