گنجور

 
۲۶۱

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در لافتی

 

... انس و جان گویای آمنا و صدنا شده

گر تو دریایی چه داری کان رحمت در کنار

ور تو کانی کی بود کان معدن دریا شده ...

سلمان ساوجی
 
۲۶۲

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۳ - جواب دادن حورزاد جمشید را

 

... همه ره کشور و آباد بوم است

حقیقت دان که دریایی است این اسب

نبرد راه خشکی هرگز این اسب ...

سلمان ساوجی
 
۲۶۳

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۹ - غزل

 

... بگسترد آفتابی سایه بر خاک

گذاری کرد دریایی به خاشاک

به پاسخ گفتش آن خورشید شب رو ...

سلمان ساوجی
 
۲۶۴

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰

 

... درو پیوند چون باران و می رو

چو جیحونت به دریایی رسانید

قدم بر آب نه آسان و می رو ...

سیف فرغانی
 
۲۶۵

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۹

 

... بهر باذی مکن پرچین چو روی آب پیشانی

کزین سان موج انده را دلی باید چو دریایی

ایا بی عشق تو چون می روانم فتنه انگیزی ...

سیف فرغانی
 
۲۶۶

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۳

 

... ذره گم شده یی در هوس خورشیدی

قطره خشک لبی در طلب دریایی

من ازین در نروم زآنک گروهی عشاق ...

سیف فرغانی
 
۲۶۷

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۱۰ - پیغام رسانیدن قاصد

 

... ز من هر دم غمی تقریر میکرد

ز دریایی نمی تقریر میکرد

چو رمزی زین حکایت یاد کردی ...

عبید زاکانی
 
۲۶۸

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

... روی زاهد نکند آرزو این چشم نرم

میل خشکی نکند مردم دریایی را

در نگیرد دمت ای ناصح دانا به کمال ...

کمال خجندی
 
۲۶۹

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

... چشم ما را بگذاری به لب دجله روی

دجله رودی است ولی دیده ما دریایی است

راز هم با لب خود گوی که خوش همنفسی ست ...

کمال خجندی
 
۲۷۰

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

... با خیالش آشنا شد دیده گریان و گفت

همچو این گوهر کسی در هیچ دریایی نیافت

دل چه داند زین میان چون از دهانش پی نبرد ...

کمال خجندی
 
۲۷۱

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۶

 

... خیالات غریب و لفظ و حرفش

اگر خواهی که دریایی کماهی

زهر لطفش روان مگذر چو خامه ...

کمال خجندی
 
۲۷۲

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۹

 

قطره قطره از دریا چو به ساحل آیی

گره به دریا برسی قطره نبی دریایی

پیش او آنی و در خانقه الله گونی ...

کمال خجندی
 
۲۷۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰

 

... کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست

گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی

سخن غیر مگو با من معشوقه پرست ...

حافظ
 
۲۷۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱

 

... درر ز شوق برآرند ماهیان به نثار

اگر سفینه حافظ رسد به دریایی

حافظ
 
۲۷۵

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰

 

... چون ندارم عقل بگذار احتساب

غرق دریایی و تشنه ای عجب

بر سر آبی و پنداری سراب ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۲۷۶

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶

 

... غرقه شد در بحر بی پایان ما

دید دریایی ز سیلی درگذشت

گرچه موسی از تجلی محو شد ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۲۷۷

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵

 

... جامیست وجود ما باده ز صفات اوست

در دامن درد آویز گر طالب دریایی

زیرا که دل مسکین این درد نجات اوست ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۲۷۸

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۳۷

 

... در آن هم سایه را همسایه بنگر

چه دریایی که ما غرقیم در وی

چه خوش جامی که ما داریم پر می ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۲۷۹

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰

 

... فارغ ز وجود غرب و وز شرق بود

آن کس که نشسته بر لب دریایی

با غرقه بحر ما بسی فرق بودم

شاه نعمت‌الله ولی
 
۲۸۰

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

... وجود هرچه می بینم تویی در ظاهر و باطن

چه عالی گوهری یارب چه بی اندازه دریایی

تویی آن عالم وحدت که هستی منشاء کثرت ...

نسیمی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۲۵