سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در لافتی
... انس و جان گویای آمنا و صدنا شده
گر تو دریایی چه داری کان رحمت در کنار
ور تو کانی کی بود کان معدن دریا شده ...
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۳ - جواب دادن حورزاد جمشید را
... همه ره کشور و آباد بوم است
حقیقت دان که دریایی است این اسب
نبرد راه خشکی هرگز این اسب ...
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۹ - غزل
... بگسترد آفتابی سایه بر خاک
گذاری کرد دریایی به خاشاک
به پاسخ گفتش آن خورشید شب رو ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰
... درو پیوند چون باران و می رو
چو جیحونت به دریایی رسانید
قدم بر آب نه آسان و می رو ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۹
... بهر باذی مکن پرچین چو روی آب پیشانی
کزین سان موج انده را دلی باید چو دریایی
ایا بی عشق تو چون می روانم فتنه انگیزی ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۳
... ذره گم شده یی در هوس خورشیدی
قطره خشک لبی در طلب دریایی
من ازین در نروم زآنک گروهی عشاق ...
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۱۰ - پیغام رسانیدن قاصد
... ز من هر دم غمی تقریر میکرد
ز دریایی نمی تقریر میکرد
چو رمزی زین حکایت یاد کردی ...
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
... روی زاهد نکند آرزو این چشم نرم
میل خشکی نکند مردم دریایی را
در نگیرد دمت ای ناصح دانا به کمال ...
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
... چشم ما را بگذاری به لب دجله روی
دجله رودی است ولی دیده ما دریایی است
راز هم با لب خود گوی که خوش همنفسی ست ...
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
... با خیالش آشنا شد دیده گریان و گفت
همچو این گوهر کسی در هیچ دریایی نیافت
دل چه داند زین میان چون از دهانش پی نبرد ...
کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۶
... خیالات غریب و لفظ و حرفش
اگر خواهی که دریایی کماهی
زهر لطفش روان مگذر چو خامه ...
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۹
قطره قطره از دریا چو به ساحل آیی
گره به دریا برسی قطره نبی دریایی
پیش او آنی و در خانقه الله گونی ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰
... کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقه پرست ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰
... چون ندارم عقل بگذار احتساب
غرق دریایی و تشنه ای عجب
بر سر آبی و پنداری سراب ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶
... غرقه شد در بحر بی پایان ما
دید دریایی ز سیلی درگذشت
گرچه موسی از تجلی محو شد ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵
... جامیست وجود ما باده ز صفات اوست
در دامن درد آویز گر طالب دریایی
زیرا که دل مسکین این درد نجات اوست ...
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۳۷
... در آن هم سایه را همسایه بنگر
چه دریایی که ما غرقیم در وی
چه خوش جامی که ما داریم پر می ...
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰
... فارغ ز وجود غرب و وز شرق بود
آن کس که نشسته بر لب دریایی
با غرقه بحر ما بسی فرق بودم
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹
... وجود هرچه می بینم تویی در ظاهر و باطن
چه عالی گوهری یارب چه بی اندازه دریایی
تویی آن عالم وحدت که هستی منشاء کثرت ...