جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸
... هر که چون غنچه درین فصل ز ارباب دل است
بر لب کشت چرا سرخ برآمد لاله
گرنه در دور گل از ساغر خالی خجل است ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
... بسن ز پیرهن اندام نازکش که مگر
در آب گشته عیان عکس لاله و سمن است
اگر کنند به گل نازنین تنش را باد ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
... بی رخت در باغ و صحرا بهر داغ جان من
هر گل آتش پاره ای هر لاله سوزان اخگری ست
دوستداران سوخت جانم تا به کی دارم نهان ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸
لاله بی روی تو داغ دل ماست
داغ تو لاله باغ دل ماست
داغ خون این همه بر دامن ما ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴
... دل قاعده جنون گرفته ست
چون لاله مرا ز داغ عشقت
آتش به همه درون گرفته ست ...
... در دور لب تو ساقی بزم
دست از می لاله گون گرفته ست
زانسان که بود سکون الف را ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹
... چه جای چین که در روی زمین نیست
نبینم لاله رخساری درین باغ
که داغ عشقت او را بر جبین نیست ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷
... ز سنگ ژاله که بر شیشه حباب انداخت
درون ساغر لاله چراست مشک آلود
اگر نه مشک پی طیب در شراب انداخت ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
ابر نیسان سایه بان بر طارم گردون زده ست
لاله چتر لعل بر فرش زمردگون زده ست
شاهد رعناست لاله کرده گلگون پیرهن
یا دم قتل محبان دامن اندر خون زده ست ...
... شب شکوفه چادری کز قرص مه صابون زده ست
چون رسد بر لاله ژاله آیدم زان سنگ باد
کز تکلف لیلیش بر کاسه مجنون زده ست ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶
ترک گلچهره من خیمه به صحرا زده است
در دل لاله رخش آتش سودا زده است
شد چنان پایه آه من ازان ماه بلند ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹
... به خط سبز وصف خط رخش
سبزه بر طرف لاله زار نوشت
لب او پر شکر به مشک و گلاب ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲
... بسی نماند که آید خزان غرور نگر
که لاله بس نکند از دلال و غنچه ز غنج
ز بخت تیره خود رنج می کشی جامی ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳
... اگر نه صبح به دندان شبنمش نگزید
ز لاله شد همه صحرا پر از پیاله لعل
خوشا کسی که می عیش ازان پیاله کشید ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵
... می چون خورم که دوش چو ساقی به دست من
دور از لب تو جام می لاله گون سپرد
گه جام همچو می ز دل گرم من گداخت ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲
... گو داغ مهر و راستی عهدشان مباش
این شیوه بس که لاله عذار و سهی قدند
چون غنچه در قبا همه جان مجسمند ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷
... بر هدف آمد ولی بر دل من کار کرد
پیش رخت وقت گل لاله شکفتن نخواست
سینه زد از شوق چاک داغ خود اظهار کرد ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱
بی تو عاشق چو نظر در قدح لاله کند
زآب چشم و دم سردش قدح ژاله کند ...
... عشق بی جلوه معشوق میسر نشود
عقل و دین کی برد آن وصف که دلاله کند
لاف هر ناخلف از جا نبرد جامی را ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱
... از نم دیده صاحبنظران سوی چمن
لاله و سنبل او تازه وتر باز آمد
آن جگرگوشه که چون اشک برفت از نظرم ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴
... صدای ناله تا اکنون سزد کز بیستون آید
شدم چون لاله رنگین جامه ای شاخ گل نازک
ز بس کز دیده بی روی تو اشکم لاله گون آید
جفایی گر رسد از تو من و از تو گله حاشا ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵
مرا بر هر زمین از دیده اشک لاله گون آید
دمد آنجا گل حسرت وز آن گل بوی خون آید ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱
... من بی دل چو از شوق خط و رخسار او میرم
ز خاکم جای سبزه لاله و ریحان برون آید
نداند جز فغان جامی زبانش چون جرس گویی ...