لله الحمد که آن مه ز سفر باز آمد
نورم از آمدن او به بصر باز آمد
از نم دیده صاحبنظران سوی چمن
لاله و سنبل او تازه وتر باز آمد
آن جگرگوشه که چون اشک برفت از نظرم
خون شد از غم جگرم تا به نظر باز آمد
بندم از جان کمر بندگی او که به لطف
بهر خونریزی من بسته کمر باز آمد
ملک دلها همه بگرفت و ازان زلف دراز
در پناه علم فتح و ظفر باز آمد
شد چو پروانه دل از صبر و خرد ساخته پر
سوی آن شمع ولی سوخته پر باز آمد
جامی افتاد به زندان غم از شوق لبش
طوطی آری به قفس بهر شکر باز آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به شکرگزاری از بازگشت معشوق و تأثیر مثبت او بر زندگی شاعر اشاره دارد. شاعر ابراز خوشحالی میکند که نور معشوقش دوباره به بصر (چشم) او بازگشته است و با اشاره به زیبارویی معشوق، از زیباییهای باغ و طبیعت یاد میکند. او از غم دوری معشوق و تأثیر آن بر دلش صحبت میکند و میگوید که بندگی او را همواره در جان خود حس میکند. در نهایت، شاعر با استفاده از تشبیهات مختلف، به عشق و شوق خود نسبت به معشوق میپردازد و از بازگشت او به زندگیاش ابراز شادی میکند.
هوش مصنوعی: سپاس خدا را که آن ماه از سفر برگشته است؛ نور من با بازگشت او بر بصرم روشن شده است.
هوش مصنوعی: چشمانداز زیبا و دلانگیز گلها و گیاهان تازه و سرسبز در چمن، تحت تأثیر نگرش و دیدگاه عمیق کارشناسان و صاحبنظران، به تازگی جان گرفته است.
هوش مصنوعی: آن عزیز دلم که وقتی از پیش من رفت، مثل اشک از چشمانم ریخت، به خاطر غم جدایی، جگرم خون شد و حالا که دوباره به چشمم دیده میشود، تمامی آن درد و غم دوباره به یادم میآید.
هوش مصنوعی: من برای خدمت به او، جانم را به زنجیر بندگیاش بستهام، زیرا او به لطف و رحمتی که دارد، مرا از بیرحمی و آسیبها نجات داده است.
هوش مصنوعی: همه دلها را به تسخیر خود درآورد و به واسطه آن زلف بلند، با علم و دانش به پیروزی و موفقیت بازگشت.
هوش مصنوعی: دل مانند پروانهای شده که از صبر و عقل خود دست کشیده و به سوی آن شمع جذب شده است. اما در این راه، گرچه پرواز کرده، اما پرش سوخته و آسیب دیده بازگشته است.
هوش مصنوعی: در زندان غصه و اندوه، شوق لبان او مانند طوطیای است که در قفس است و به خاطر شیرینیاش، به قفس بازمیگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد
مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد
فتنهٔ شاهد و سودا زدهٔ باد بهار
عاشق نغمهٔ مرغان سحر باز آمد
تا نپنداری کآشفتگی از سر بنهاد
[...]
بنگر ای شمع که پروانه دگر باز آمد
از پی دل بشد و سوخته پر باز آمد
گرچه سر تا قدم از آتش غم سوخته بود
رفت و صد باره از آن سوخته تر باز آمد
هر که بیند من بی برگ و نوا را گوید
[...]
تا به شیراز نگارم ز سفر باز آمد
راحت روح من خسته جگر باز آمد
ناگه آن ماه پری چهره روان از چشمم
همچو سیاره شد و همچو قمر باز آمد
آن صنم نور بصر بود، برفت از بصرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.