سینه تنگم نه جای چون تو زیبا دلبری ست
خوش بیا بر چشم من بنشین که روشن منظری ست
بر رخ زردم ببین خط های خونین از سرشک
کین ورق در حسب حال دردمندان دفتری ست
هر شبی چندان ز درد هجر بگدازم که روز
در گمان افتند مردم کین منم یا دیگری ست
بی رخت در باغ و صحرا بهر داغ جان من
هر گل آتش پاره ای هر لاله سوزان اخگری ست
دوستداران سوخت جانم تا به کی دارم نهان
دوزخی در دل که این عشق بهشتی پیکری ست
من که و سودای جنت کز سگان کوی تو
شربت آبی که ماند سلسبیل و کوثری ست
تا رسید از لعل میگونت به کام خویش جام
دیده جامی ز زشک آن پر از خون ساغری ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شعرهای ما نه شعرست ار چنان کان شاعریست
شاعری دیگر بود نزدیک من آن ساحریست
در دلم سوزی عجب از عشق زیبا دلبریست
دوزخی در جانم از داغ بهشتی پیکریست
تا قرین آتش شوقت شدم پروانه وار
سوزم از اندیشه هر دم کاین منم یا دیگریست
چون نسوزم بیتو در بستان که در جانم ز غم
[...]
میشناسم چشم او را، طرفه مست کافریست
دیدهام مژگان شوخش را، عجب تیرآوریست
قوت بازوی غم را بین کزو عاجز شدهست
می که هر برگی ز تاکش پنجهٔ زورآوریست
از تهیدستی به مقصد ره نیابد نالهام
[...]
سوی قبرستان گذاری کن، که خوش بوم و بریست
سبزه هر سو خط یاری گل رخ سیمین بریست
بسکه پربار از گل صدرنگ حسرت گشته است
سر نهاده بر زمین، در هر قدم شاخ زریست
هر طرف آرامگاه شاه دامادیست شوخ
[...]
فکر آزادی به این عاجز سرشتیها تریست
عقده چندان نیست اما رشتهٔ ما لاغریست
تا بود ممکن نفس نشمرده کم باید زدن
ای ز آفت بیخبر دل کورهٔ مینا گریست
برق غیرت در جهات دهر وا کردهست بال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.