گنجور

 
جامی

درین خرابه مکش بهر گنج غصه و رنج

چو نقد وقت تو شد فقر خاک بر سر گنج

به کشت و کار جهان رخ میار کآخر داو

ز کشت مات شود شاه عرصه شطرنج

به قصر عشرت و ایوان عیش شاهان بین

که زاغ نغمه سراگشته چغذ قافیه سنج

گریز یک دو سه روزی ز حبس حس و جهت

که هست چاره کارت برون ازین شش و پنج

شکنج طره خوبان مگیر و عشوه مخر

که آن شکنجه و بند است مرد را نه شکنج

بسی نماند که آید خزان غرور نگر

که لاله بس نکند از دلال و غنچه ز غنج

ز بخت تیره خود رنج می کشی جامی

ز جنبش فلک و گردش زمانه مرنج

 
 
 
قطران تبریزی

ایا به تیغ و قلم رنج خصم و دشمن گنج

تن عدوی ترا داده روزگار شکنج

بناز دست ولی کرده یار با بگماز

برنج روی عدو کرده جفت با آرنج

ز دیده خون دل افتاده بر رخان عدوت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیرخسرو دهلوی

توانگری به دل است، ای گدای با صد گنج

چو راحتی نرسانی، مشو عذاب النج

همانست گنج که دیدی چو خاک هر گنجی

که زیر خاک نهی، خاک بر سر آن گنج

خرد ز بهر کمال و کنیش آلت مال

[...]

جامی

به بوستان سخن مرغ طبع من اکثر

به هفت بیت شود نغمه ساز و قافیه سنج

ز هفت پیکر گنجور گنجه هر غزلی

نمونه ای ست ز معنی نهان در او صد گنج

چو بیت بیت ز هر هفت ازان دو مصراع است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
بابافغانی

دو هفته ییکه حریفی درین سرای سپنج

اگر بجرعه ی دردی رسی بنوش و مرنج

جهان بتیست که چون دل بمهر او بستی

جفا و جور زیادت کند بعشوه و غنج

ترا که هست پر از شبچراغ خانه ی دل

[...]

بلند اقبال

زده است زلف توچنبر به رخ چومار به گنج

به گنج راه نبرده است هیچ کس بی رنج

به رنج و دردمرا صرف گشت عمر عزیز

نشدنصیب که آید به چنگ من این گنج

مرا قرار ودل و دین وعقل وهوشی بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه